این داستان تقدیم به شما

( اخطار به خوانندگان : این داستان با لهجه مخصوص اهالی خراسان در قرن هشتم هجری نوشته شده. لطفا آماده بالا رفتن فشار ادبیات خونتون باشید )
سلام به همگی
سعید هستم ۴۲ساله قد ۱۸۴ سایزم بد نیست داستانی که می خواهم بازگو کنم اینه که همسرم لیلا با قدی ۱۷۸سانتی وزن ۸۵کیلویی گوشتی سینه های ۸۷ بسیار سفت خوشگل فوق‌العاده چشم ابرو صورت بسیار زیبا مردی را تا الان ندیدم که همسرم را ببیند و هیچ واکنشی از خود نشان ندهد !
اما داستان ما از اونجایی شروع میشه که لیلا خیلی خیلی احساس درد در ناحیه پایین کمر داشت که تا قسمتهایی از واژنش درگیر بود و درد داشت بشکلی که نمی توانستبم حتی سکس داشته باشیم ، تعدادی دکتر متخصص زنان را رفتیم جوابی نگرفتیم یکی از آشنایان آدرس یک دکتر مختصص ستون فقرات را داد گفت بروید رفتیم با هزار مشکل نوبت گرفتیم ساعت ۶ آنجا بودیم گفتند مشکلی هست دکتر باید بره بیمارستان من در مسیر رفتن دکتر به بیرون نزدیک شدم گفتم جریان اینطوری گفت همسرتان اینجا هستند گفتم بله گفت اگر موردی ندارید یا امشب ساعت ۱۱ اینجا باشید یا فرداشب ساعت ۱۰:۳۰
به منشی گفت اخرین نوبت رفت ما هم رفتیم خونه برای یازده رفتیم مطب دوتا بیمار هم بودند با عکس تشکیلات اقا مسن با خانمش که رفت تو بعداز ده دقیقه ای! آمدن بیرون گفت زنگ آلارمی زده شد نوبت بعدی رفت و یک خانمی حدودا ۳۵ سالی زیبا شیک پوش منشی صدا زد او رفت تو چند دقیقه ای گذشت یک صدای جیغی از داخل اتاق دکتر آمد حدودا ده دقیقه بعد خانمه که کمی با ناراحتی راه رفت و رفت تو با چهره‌ای شاد آمد بیرون منشی ما را صدا زد من همسر رفتیم تو اونموقع که دکتر را دیدم چون مطب شلوغ بود زیاد توجه نکردم اما بعد که رفتیم تو دکتر دیدم بسیار شیک و با کلاس یک طرف اتاق بزرگ خودش پرده ای زیبا که جدا می کرد بطور کامل و بقیه که یک قسمت تقریباً پوشیده بود پیدا بود تجهیزات اون قسمت بود یک صندلی و کنارش یک تخت بیمار شیک کنار میز دکتر و در مقابل چند صندلی راحت برای همراهان بیمار بود بعداز سلام احوال پرسی دکتر بلندش نیم خیز با عذرخواهی بخاطر خروجش از مطب و رفتن به بیمارستان جهت بیمار حاد اورژانسی که ما گفتیم ایرادی نیست خواهش میکنم انشااله بسلامتی مشکل حل شده باشه دکتر بله اتفاقاً خیلی به موقع رسیدم همه چیز مرتب شد نگرانی ام بابت اون بیمار رفع شد خوشحال سرحالم گفتم خدای را سپاس (ادمین :/ )

گفت بفرمایید ببینم مشکل چیه خانومم توضیح داد ،،، گوشی تلفن داخلی را برداشت گفت آبمیوه و چایی بیارید و ادامه داد خیلی ریلکس راحت صحبت میکردیم دکتر که اسمش فرزاد بود کاری به فامیلی اش ندارم بلند شد یه پرژکتور ویدویی روشن کرد اتاق را که سیستم روشنایی اش کنترلی بود کم کرد روی دیوار سمت چپ پرده‌ای بود جلوی کتابخانه پر از کتابش پایین آورد تصویری از یک ستون فقرات پبدا بود یکسری توضیحات داد. به همسرم گفت احتمالاً شما در این ناحیه دچار گرفتگی یا فشار شدید هستید لطفاً دراز بکشید؛ در همین زمان منشی با سینی چایی و آبمیوه برای هر سه آورده شد آمد در مقابل من تعارف بکند دکتر گفت بگذارید روی میز گذاشت و رفت،
دکتر آمد کنار لیلا که هنوز نشسته بود شروع به معاینه کرد کمی به چپ راست کرد آمد مقابل همسرم دستش را در پهلوی او قرار داد کمی فشار داد سر شونه ها گفت گردنتون درد داره همسرم گفت زیاد کم که گفت مقداری ، گفت لطفاً مانتو را در بیاورید او هم پاشد در آورد گفت بایستید زیر اون نور چیزی شبیه ستون بود رفت اونجا ایستاد گفت به چپ بعد راست به من گفت حتما پیش یک دکتر زیبایی بروید و سینه های همسرتان را عمل کنید گفتم چطور گفت صبر کنید به همسرم گفت لطفاً لباسهای بالای بدنتان را در بیاورید کمی با تردید لیلا لباسش را در آورد گفت به چپ بایستید بلند شد رفت مقابلش ایستاد گفت ببینید دستش را کامل گذاشت روی سینه های لیلا و گفت ببینید بزرگه درشته زیباست و خوش فرم اما وزنش کمی زیاد و فشار به گردن سر شانه و کمر دستش را گذاشت زیر سینه ها و هم کمی مالید و بالا پایین کرد من یه حالی شدم بعدش آمد نشست دارو نوشت ، یک ام آر آی گفت بگیرید جواب گرفتید بیایبد.
 
بیست روز دیگر ،، کمی صحبت،، به من چایی تعارف کرد که توی یک قوری و زیرش یک وارمر روشن بود منهم خوردم همسرم لباسهایش را پوشید خیلی با من گرم گرفت بعدش خداحافظی گفت منتظر هستم تشریف بیاورید .
بیست روز بعد انصافا تمرین ها داروها بهتر شده بود لیلا ،با جواب نوبت گرفته رفتیم شب مطب با منشی هماهنگ کرده بودیم که دیرترین ساعت شب چهارشنبه ای بود شب رفتیم مطب….. وارد شدیم نوبتمان با کمی تاخیر انجام شد رفتیم تو دکتر با یک لبخند پذیرایمان شد گفت چطوری خانم بهترید که همسرم هم گفت بله گفت امشب یک‌ماساژ بهتون میدهم که وضعیتان بهتر بشود و‌همسرتان هم نگاه کنند یاد بگیرند که بتوانند در منزل همینکار را انجام دهند البته کمی مشکل دارد که مهم نیست و خندید، ام‌ارای که روی دیسک بود دید و بعد گفت مشکل خاصی نیست نگران نباشید رو کرد که به همسرم گفت لیلا خانوم درست گفتم اونهم گفت بله ، بفرمایید روی تخت دراز بکشید مانتو لباس خود را کامل در بیاورید من جا خوردم گوشی داخلی را برداشت و منشی اش را مرخص گفت شما برو چراغهای بیرون خاموش کن درب را ببند بروید بسلامت دوباره ادامه داد و ۵۶گفت شلوار بدهید پایین من کمی جا خوردم گفت ماساژ روغنی کامل اما نه فول بادی مردد بودم اما اینکه لیلا می خواست در مقابل من بخواهد لخت اینگونه بشود هم کمی مرا در هم کرد هم یک هیجانی سراغم آمد من اشاره کردم اما با تاخیر هنوز مانتوی خود را در نیاورده بود گفت چه کنم اشاره کردم که در بیار بعد در آورد یک سوتین تور سرمه ای خوشگل بود زیر نور کمی که بر بدنش می تابید تحریک کننده شده بود بر روی شکم خوابید روی تخت ، دکتر رفت دستش را شست خشک کرد یک روغن آورد و کمی ریخت روی گردنش آمد روی کمر شروع کرد به ماساژ دادن، دکتر آرام آرام ماساژ داد گفت زیاد مشکل حادی نیست یک ویدو پروژکتور که انجا بود با پرده نمایش پلی کرد فیلم بود خانمی با یک شرت امد داخل تصویر یک سری حرکات را نشان میداد دکتر هم به من میگفت خوب ببینید من صندلی ام را کمی چرخاندم که هم تصویر را ببینم هم چشمم به دکتر باشه دکتر حسابی داشت لذت می برد به من اشاره کرد لطفاً کمک کنید و سوتین شان را باز کنید چرب نشود
 
 
مجبور بودم رفتم باز کردم دکتر ادامه داد البته دیگه راحتر شد دستش را تا پهلوها و قسمتی از سینه های خوشگل لیلا میبرد می کشید آمد تا پایین روی انتهای کمر لیلا کمی که گذشت متوجه شدم لیلا تحریک هم شده چشمان بسته نفسهای تند لیلا معلوم بود دکتر گفت اقا سعید تشریف بیاوردید و شلوار همسر را تا سر زانو پایین بیاورید تا بتوانم قسمتهای پشت ران را هم ماساژ بدهم که یقیناً گرفتی هم دارد لیلا گفت نیازه دکتر بله نبود نمی گفتم لیلا دیگر هیچ نگفت چشمانش را بسته بود منتظر من بود با تامانینه بلند شدم لیلا که یه شلوار چسبان به پا داشت کمک کردم تا سر زانو داد پایین شرت لیلا سر سوتینش بود دکتر یک نگاهی به هیکل لیلا انداخت گفت زیاد چاق نیستید اما کمی وزن هم کم کنید برایتان بهتر است لیلا گفت دلم می خواهد اما هنوز نشده دکتر شروع کرد به ماساژ کمر آمد تا لبه شرت کمی داد پایین کمی هم دستش را اورد روی باسن لیلا که سفت بزرگ بود ناگهان چشمم به گلوی دکتر افتاد دیدم آب گلویش (البته نور به اندازه بود که بشود ببینی ) را قورت داد متوجه شدم حسابی تحریک شده ادامه داد کم کم ماساژ از بالا کتف شروع کرده بود آمد تا روی باسن به من تعارف کرد چایی سرد نشه اگر هم آبمیوه میل میکنید بفرمایید گفتم دکتر این چایی آبمیوه خیلی پای من گران در می اید گفت نه عوضش دوباره پرژکتور که گویا به لپ‌تاپ وصل بود را برای یک‌موزیک پلی کرد به من کمی توضیح داد که به مدت ۶۰ روز شما باید مثل همین روش همسرتان را ماساژ دهید و کمک کنید تا تمرین ورزش کنند از ان طرف دکتر حسابی لیلا را ماساژ می داد تقریبا بیش بیست دقیقه شد همینطور هم دستش به زیر بدن لیلا میبرد سینه هایش را می مالید می آمد پشت گردن و بعد می آمد پایین روی کون لیلا که چند مرتبه دستش را لای کون از روی شرت کشید ران های خوش تراش را چنان می مالید که شک نداشتم لیلا خیس خیس شده من که حسابی تحریک شده بودم خود دکتر هم از شق درد داشت می مرد گفت بهش شلوار را در بیاور

 
من پیش خودم گفتم یعنی چکار کنم گفتم در بیار پیش خودم گفتم یا واقعاً فایده دارد خوب می شود یا هم که فقط قصدش کردن لیلا است یا الان یا یک‌مرتبه دیگر ، لیلا شلوارش را در آورد دکتر هم ادامه ماساژ را داد پشت رانها داخل کشاله ران زانو تا مچ خودش جورابهای لیلا را در آور رفت روی پا کف پا دوباره از بالا تا پایین منهم کمی صفحه نمایش مقابل را می دیدم گاهی هم بر میگشتم و دکتر لیلا را می دیدم لیلا که دردش بسیار کمتر شده بود و شهوت توی چشمانش موج میزد دکتر هم دستش را که قوی هم بود گاها روی کس لیلا می کشید منهم نگاهم به لیلا دکتر بود دکتر دستش را آرام برد روی شرت و لبه شرت را گرفت و آورد پایین تا زیر قمبل های سفت تحریک شده لیلا انجا را حسابی چرب کرد و در فرصتی دستش را کشید لای چاک کون لیلا من واکنشی نشان نمی‌دادم چون لیلا هم گویا خیلی خیلی لذت میبرد دکتر با صدایی آرام گفت بهترید لیلا با صدایی که بیشتر شبیه ناله شهوت آلود بود گفت بله خیلی خیلی خوبه اون هم ادامه داد گفت امشب درستش میکنم و گفت ببخشید دستش را برد لای کس لیلا لیلا گفت نه منهم دیدم چشمانش بسته دکتر به من آرام گفت برو اسپری داخل کمد هست بیار آوردم گفت در بیار گفتم چرا گفتش معطل نکن درش بیار دیگر فکر هیچ چیز نبودم در آورد اسپری زدم گفت ماساژ بده ماساژ دادم گفت دوباره بزن دوباره زدم ، ده دقیقه ای ماساژ را ادامه داد لیلا دیگر ناله میکرد دکتر گفت بشور بیا دستشویی اون کناره من سریع رفتم شستم برگشتم گفت بده بهش دادم دست لیلا او شروع کرد مالیدن بعدش خوردن دیگر سه تایی حالمان را نمی فهمیدیم دکتر آمد کنار من گفت برو بالا رفتم شروع کردم به کردن که دکتر در آورد گذاشت دهن لیلا حدودا کیر دکتر ۲۸ سانت با قطر ۴ یا ۵ سانت بود لیلا گفت جا نمیشه دهنم کوچیکه گفت بخور کمی خورد دکتر گفت عالی بیا پایین من آمدم پایین فرزاد آمد جلوی لیلا گفت کمی ارام باش به من گفت بگیرش گذاشت روی کس لیلا و ناگهان کرد توش جیغ بلندی لیلا کشید دکتر رفت تو نگه داشت تمام بدن لیلا آرام شروع کرد به عقب جلو کردن دوباره با این کیر عظیم جثه اوج گرفت…
 
دکتر هم سرعتش را زیادکرد بعداز یکی دو دقیقه در آورد کس لیلا خیلی باز کرده بود گفت حالا می خواهم فتحش کنم کمرت را از اینجا جا می اندازم یک ژل آورد لیلا را به شکم خوابانید رفت از طرف دیگر یک بالشت هتلی اورد گذاشت زیر شکم لیلا من که گفتم لیلا توی این سالها فقط یک بار گذاشت کمی کونش را بخورد حتی نگذاشت انگش بزنم نه چیزی و یک مرتبه که من اسرار کردم با هم دعوایمان شد بعدش فرزاد شروع کرد به خوردن کون لبلا لیلا می گفت نه او هم گفت هیچ راهی نداری مگر اینکه بگذاری کون را فتح کنیم بقدری قشنگ کون لیلا را خوردکه لیلا بیشتر شهوتی شد بهش گفت پاشو برو دستشویی داخلش را کاملا اب بگیر بشور بیا خودش لیلا را کمک کرد تا بلندشد سوتین لیلا را باز کرد شروع کرد به خوردن گفتم دکتر فکر نمی کنی باید اول اینکار را میکردی گفت اولش من مالوندم لیلا رفت شست آمد دوباره او را برروی شکم خوابانید شروع کرد به خوردن با ژل روان کرد کمی انگشت دو انگشت سه انگشت لیلا می گفت بکن حال میده به من گفت بزار دهنش خودش به سر کیرش ژل زد تنظیم کرد آرام لیلا را کشید تا دم تخت پاهای لیلا آویزان شد منهم امدم جلوتر او شروع کرد به خوردن دکتر آرام کرد تو من درد را در تمامی اعصای بدن لیلا حس کردم سرش را برداشت و چنان جیغ بلندی کشید که دکتر یک اسپینک محکم گذاشت روی کون لیلا
 
گفت ساکت باش خوشگل خانم چنان دردی ازت بگیرم سرحال بشی که تمامی عمرت اینقدر سرحال نبوده باشی واقعا توی کارش استاد بود بسیار با ملاتفت کارش را پیش برد به شکلی حدودا ۷ الی ۹ دقیقه طول کشید و آرام آرام عقب جلو میرفت بطور مرتب نوازش می کرد کمر تا جلوی شکمش که با کون لیلا میرسید لذتی خاص بود من لیلا دکتر بقدر روان کارش را انجام میدهد و حرفهای سکسی میزد که هر شنوده ای را مجذوب حرفهای خودش میکرد تمام انرژی توانش را برای ارام کردن من و رام کردن این غزال وحشی انجام داده بود هر بار به پس پیش می تاخت و زمان می گذشت لیلا مست از شهوت لذت بیش از پیش می شد می توانم به جرات بگویم از ابتدا تا اون روز لیلا اینقدر لذت از سکس نبرده بود حرکات موزون بود می تابید و مثل مار به دور لیلا با اشاره گفت از روی تخت پایین بیا پایین آمدم و راستین کیر خودش را در آورد لیلا به طرف من خم شد لحظه‌ی در آغوش من جای گرفت و لبانش بر روی لبانم فروبرد فرزاد او را بعداز لختی بغل کرد و آروم روی تخت خوابانید رفت طرف دست شویی و خودش را تمیز کرد من بر روی لیلا خم شده بودم و لب بر لب او بودم فرزاد آمد و به من گفت برو بالا رفتم گفت نازنین لیلا را با راست قامتت پر کن و رفتم و شروع کردم فرزاد نزدیک شد پاهای غزال مرا باز کرد در میان دوپای او قرار گرفت و راست قامت عظیم خودش را بسیار آرام در وجود لیلای من فرو کرد لیلا خودش را خیلی خیلی گرفت در آورد و‌ژلی بسیار زد و دوباره حمله کرد و آزام آرام تند تندتر تندرش کرد و منهم تندتر شده بودم لیلا فریاد میزد بکنید پاره پاره ان کنید بیش از این مگر لذتی هست مرا ناگهان من تاب توان از دست دادم و با فشاری بسیار با تمام وجود آب را نثار درون لیلا کردم هنوز فرزاد بی محابا به حرکت خود ادامه میداد من که جدا شده بودم و کمتر نای حرکت داشتم ولی او بیش از پیش با تمام وجود می کوبید

 
ناگهان فریاد بلنداز او برخواست و لیلا را در اغوش خودش سخت فشرد لیلا هم سراسر لذت بود و هم درد او ارام گرفت و بر روی لیلا خم شد لبانش را بر روی سینه لیلا رسانید و شروع به خوردن کرد و لحظه ای بعد کاملا روی او خوابیده بود من که نشسته بودم و‌از لحظه آمدن تا آن موقع را مرور میکردم در حیرت بودم دکتر برخواست لبان لیلا را بوسید طرف من آمد و با دو دست دست راست مرا گرفت و با سر زیر عذرخواهی کرد و‌تشکر که من اجازه دادم او این چنین هیجان سکس خودش را بیرون بریزد و هر سه با هم شریک شویم
لحظاتی بعد لیلا برخواست و شرت خودش را پوشید سوتین را بست و نشست در کنار من سرش را روی شانه ی من گذاشت دکتر نگاهی به ساعت کرد و گفت ساعت ۱۲ است برویم جایی با هم شام‌بخوریم دیر وقت است من گفتم دو بچه هایم در پیش مادر خانومم هستند نگران می شوند گفت نمی گذارم بروید اگر هم می خواهید بروید باشه یا همه باهم یا شما برو بچه ها را بیاور تا همه با هم برویم شام من لیلا به هم نگاه کردیم لیلا گفت صبر کن پیام بدهم مادر اکر بچه‌ها بیداربودند میرویم انها را می آوریم وگرنه که هم آنجا بخوابند مهم نیست پیام داد مشخص شد که مشکی نیست رفتیم با هم شام بیرون خوردیم جالب بود که برگشتیم طرف مطب که ما با ماشین برویم من خندیدم و گفتم دکتر جان خسته نباشید گویا کمر لیلا دیگر در ندارد لیلا گفت دیگر آن درد را ندارم اما وضعیتم خیلی خیلی خوب است ، گفتم می خواهی یک ماساژ دیگر بگیری گفت امشب گفتم بله امشب چراکه نه خندید گفت انگار خوشت آمده گفتم به تو که بیشتر گفت توی این سالها اینچنین نبوده هیجانی مضاعف بود قرار شد برویم منزل دکتر چون مشخص شد دکتر مجرد بوده تا اکنون یک ازدواج ناموفق داشته است و تجربه بسیاربسیار تلخ….
 
لیلا گفت ما میرویم منزل من کمی کار دارم لباس می خواهم بر می دارم دوش بگیرم بیایبم من لیلا خواب از سرمان پریده بود مثل بار اولی ها بسیارهیجان زده بودیم اگر کسی ضربان قلب هر دو را می گرفت می گفت باید بستری بشوید اما ما با سرعت رفتیم منزل دوش نگرفتم اما لیلا رفت رفتم دم حمام دیدم داره تیغ میزنه خنده ام گرفت گفت خوب دیگه ترتمبز کرد آمد بیرون موهاش را خشک کرد سشوار زد من از مطب که می خواستیم بیاییم بیرون سوار ماشین بشویم دکتر صدایم زد قرصی به من داد که بعد فهمیدم می خواسته شارژم کنه شماره ذم‌را به او داده بودم و شماره اش را گرفتم ادرس را توی برنامه ناچبری برایم ارسال کرده بود با ادرسی که بود با برنامه اپلیکیشن ناوبری رفتم دم منزلش رسیدیم زنگش زدم درب پارکینگ را زد به هم گفت کنار ماشینم یگذارید بیایید تو رفتیم منزل دو طبقه بود قدیمی که گفت ارثیه بوده و او تنهاست دیدم چایی گذاشته و اهل مشروب بود لیلا گفت من می خواهم لباس عوض کنم اشاره کرد گفت آن اتاق مهمان است برای شما اماده کرده ام بفرمایید خانه اش چهار خواب داشت و بزرگ بود لیلا رفت داخل اتاق نشستیم کنار هم کلی خوش بش کردیم گفت من طی ونج شش سال گذشته فقط دو مرتبه سکس اینگونه داشتم اما باز نه این شکلی و با این کیفیت گفت اون یکی که جایی دیگر اتفاق افتاد در باغ بود منهم مهمان بودم و زن شوهر خود خواسته بودند اما بعدش با دلخوری تمام شد ناگهان همسرش عصبی شد و جمع کردیم اما اینجا امشب کاملا فرق کرد گفتش یه معجون دارم روزگاری هستش شارژ میشی فوق‌العاده بزنم برات گفتم چیه مخدر یا مشروب یا قرص گفت هیچ کدام طبیعی اهل قهوه هستی گفتم بله معجونش را آورد شبیه ماسالا بود اما فرق داشت زدیم بر بدن اما ترس داشتم که نکند چیزی داهل آن باشد و‌بیهوشی خواب‌آلود شوم و نفهم چه اتفاقی بدتر بیافتد اما دیگر دل را به دریا زده بودم یک اسپری خارجی داشت آورد داد بهم گفت دستشویی آنطرف حمام هم پشتش معجون قهوه را زدم پاشدم رفتم اسپری زدم امدم که لیلا صدا زد بیا رفتم دیدم چراغ را خاموش کرده گفت نمی خواهم الان ببینی منو دیدم برایم لباس اورده بود یه حوله کوچک آورده بودبرایم خنده دار بود رفتم یه دوش گرفتم لباس عوض کردم امدن بیرون نگاه کردم دیدم غزال زیبای من بیرون نشسته و چه خرامان من را می نگرد…  D:
 
یک زن سکسی فوق‌العاده شده بود پاشد دیدم یک شرت سکسی قرمز ساتن پاش هست سوتین قرمزش رژ کبود سایه خیلی زیبای روی چشمانش حالتش را عوض کرده بود دکتر یک قرص آنجل به لیلا داد منهم رفتم موهایم را مرتب کردم لباس مرتب امدم دکتر هم آمد نشست به لیلا گفت مشروب گفت بخورم گفتم دوست داری چرا که نه به اندازه ، دکتر‌برایش یک‌کیلاس ویسکی ریخت ارام ارام شروع به خوردن کرد دکتر هم همینطور خوردن و بازی شروع شد دکتر پاشد رفت تخت مخصوص را آورد باز کرد ملحفه ای تمیز انداخت و از لیلا خواست روی تخت دراز بکشد لیلا رفت روی تخت دراز کشید منهم نشستم فرزاد شروع کرد کمی با روغنی که توی شیشه دستش بود ریخت روی گردن و زیر گلو شروع کرد به ماساژ دادن همینطور که ماساژ می داد آرام خم شب لبهایش را روی لبهای لیلا گذاشت کمی بوسید و دوباره شروع کرد چنان بدن این آهوی ختن را نوازش می کرد که گویی هزاران سال است تمامی برجستگی ها و فرورفتگی ها را می شناسند از بالای سینه تا پایین پای او می آمد او را چنان به اشارتی وارو کرد که نمی توانستی بفهمی وزنی دارد از پشت گردن شروع کرد با آرامش به پایین میلغزید و من می دیدم که چگونه آهوی ختن من غرق در لذت بود تا به پهلوی هایش که رسید دستهایش را بر گودی کمر رساند پستانش ناپدید شد و ناگهان برای بالای تپه های سرخ گون پدیدار شد آرام دستانش بر روی این تپه‌ ها چرخ میزد دوباره دستانش لغزید و بر پایین آمد رانهای وی را مورد ستایش قرار ….می‌داد بر بالای آن دو تپه زیبای سحرانگیز می شتافت این‌بار همین که به پایین میلغزید دستانش بر درون آن شکاف زیبای محسور کننده فرورفت ناگهان ناله های زیبای خفته من بربلندای قامتش فزود و فرو افتاد من که مست از لذتی که زیبای خفته ام میبرد بودم متوجه شدم که فرزاد برپشت او نشست من جای خود را عوض کردم و در نزدیکی آنها جای گرفتم فرزاد غرق در شهوت بوسه های خود را بر جای جای آهوی من می نشاند نگاهم با نگاه عشق آتشینم در هم گره خورد از من خواست تا خود را به نزدیک اش برسانم و با فرزاد همراه شوم

 
شروع کردم لیلا را غرق بوسه کنم که فرزاد دستانم را گرفت و خواست تا در باز کردن سوتین او همکاری کنم سوتین اش باز کردیم. و هر دو با یک دست همکاری کردیم و شرت زیبای آن آهوی ختن را به در آوردیم من خم شدم و لبانم را بر روی تپه های زیبایش فرود آوردم فرزاد هم این چنین کرد فرزاد دستشان آورد و لای چاک تپه های زیبای عشقم‌را باز کرد لبهایش را جلو برد تا لای تپه ها و زبانش به درون آن چاه زیبا برد من با دستانم به لبهای آن محصور کننده صورتی بردم و شروع به نوازش کردم فرزاد روغن بسیار ریخت و نوازش میداد و‌منهم از روغن ریخته به درون واژن عشق انگشتانم را هدایت می کردم فرزاد از لیلا خواست تا برگردد او برگشت مثل ببری گرسنه بر روی سینه های سفت درشت لیلا پرید چنان چنگی زد که لحظه ای رها کرد کبودی آن را می شد به راحتی دید لیلا مست مست از شهوت ناله می کرد و لحظه به لحظه بیشتر بیشتر می شد فرزاد شروع کرد به خورد سینه لبان و‌به پایین لغزید و بر تارک واژن لیلا فرود آمد به درخواست لیلا شرت خود را به در آورد و فولادین التش را در درون دهان لیلا گذاشت کمی که خورد بر تابید همه جای بدن لیلا برق میزد فرزاد خواست تا همزمان لبهایش را بمکیم و با هم همراه شدیم لیلا دیکر نای توان نداشت فریاد می زد تمامش کنید هر دو بکنید فرزاد مرا پاره پاره کن فرزاد درنگ نکرد لیلا را تا لبه تخت کشید پاهایش را بر دولبه گذاشت سوراخ زیبای لیلای قشنگم که ساعاتی پیش تسوط فرزاد باز شده بود می خواست دوباره باز شود لیلا که فکر میکرد او هم اکنون بر واژن او فرود می آید ناگهان با درد شدیدی مواجه شد فرزاد رحم نکرد تا انتهای کیرش را فرود کرد چنان نگه داشت که باز دیگر قرمزی صورت بدن لیلا از رژهای لبانش و‌رنگ شرت سوتینش فزونی یافت لیلای من گفت فرزاد کمی آهسته تر او خنده ای کرد و گفت زیبا ای اهوی ختن این بهترین است تا لحظاتی دیگر با کمک سعیدت فتح الفتوح راه می اندازیم شروع کرد و با یک ریتم زیبا که سینه های لیلا را بسیار زیبا به بالا پایین میبرد ادامه داد و آرام آرام بر سرعتش افزود چنانکه از هر بار ثانیه هر داخل رفتن پیشی گرفت سرعتش بی اندازه زیاد بود لیلا می گفت کمی ارامتر به سوختن نرسد لذتش از کامم بیرون نشود فرزاد همچنان کار خود را می کرد به اشاره ای گفت تخت دیگری وجود دارد در اتاق برویم آنجا همه چیز محیاست لیلا خواست که بتابد که کیر اور را بیرون کشد فرزاد نگذاشت گفت به شکلی باید بروین که در نیاید با هر وضعیت بود ارام تکان خورد و چون قامتش بیش بود در نیامد

 
 
در اتاق رفتیم ازمن خواست بخوابم لیلا ارام بر روی من قرار گرفت و ستون آهنین مرا در واژن خود جای داد به آرامی فرو آمد و فرزاد هم بسیار مراقب که درنیاید لیلا حرکتش را آغاز کرد من فرزاد هم با حفظ ربتم برون تو میکردیم و آرام آرام سرعت گرفتیم گاهی من تو بود و فرزاد در اثنای بیرون آمدن و گاهی من در اثنای بیرون آمدن و او در کنج سوراخ کون لیلا لذت می برد دقایقی گذشت هر دو باهم لیلا محکم در اغوش گرفتیم و با تمام قوا فشار می دادیم لذت جالب بود کیرهای آهنینمان با اختلاف یک جداره یک دیکر را لمس میکردند هردو فهمیدیم که باید چه بکنیم فرزاد گفت سعید آماده باش او کامل کشید بیرون من فرو کردم رفتم تا ته برگشتم لیلا بوسه ای بر لبانم نشاند فرزاد لیلا کامل به جلو خم کرد فولادین کیر خورد را کمی بیشتر چرب و با اب دهان لیلا مخلوت و به کیر فولادیش مالید و آرام در سوارخ لیلا گذاشت لیلا می کفت نه دوتایی امکان ندارد کارم ساخته است می گفت سعید تو‌ نه بکش بیرون گفتم نه ندارمی کمی آرام باش تا حلش کنیم فرزادبا ترفندی که گویا بلد بود ارام ارام فرو کرد لیلا جیغ زد درد دارد دارم میمیرم از کس هر دویتان از جلو باهم میتوانم به یک‌شکلی طاقت بیاورم اما عقب کونم نه که توی دست پا زدند فرزاد با یک‌فشار کار را تمام کرد و خودش را کامل از پشت به لیلا چسبانید گردن گوشهایش کمرش جایی نبود که فرزاد نخورد لیس نزند دو دقیقه ای گذشت لیلا کم کن آرام گرفت هر دو باهم همزمانی را شروع کردیم دوباره لیلا لذتش بر درد سوراخی که دوکیر عظیم داخلش رفته بود می افزود کمی بیشتر که رفتیم جلو لیلا می گفت آری مرا پاره کنید جرم بدهید من برای هر دوی شما شبهای جمعه تا صبح آماده هستم همه ی وجودم را بکنید ….
 
فرزاد گفت سرعت بگیر منهم همین کار را کردم وحشتناک میکردیم که من احساس کردم دیکر نمی توانم خود را نگه دارم باید یا بیاید أبم یا که ترتیبی اتخاذ کنم فرزاد گفت در بیار عقب مال منه بشور بکن جلو معطل نکن من رفتم بشورم برگردم صدای فریاد فرزاد بلند شد چنان میکوبید بر کون لیلا و میکرد که ترس مرا گرفته نکند این موقع شب همسایگان صدای او را بشنوند و بر درب خانه بیایند و بر ما گلایه نمایند که‌ ای شیخ نیم شب است و ما در خواب, شما را چه میشود که اینگونه بر کوس میکوبید! فرزاد با تکانهای بسیار وحشتناک آبش را کاملا درون سوراخ کون لیلا خالی کرد من هم سریع لیلا را برگرداندم و نازنین پاهایش را بالا گرفتم فرو کردم شروع کردم به کردن و با اخرین سرعتی که می شد کار را یکسره کردم زمانی گذشت هر سه افتاده بودیم نزدیک ساعت ۵ صبح بود که دیدم فرزاد کیرش بلند شده و رفته کنار لیلا و میخواهد از جلو بکند چشمان را باز کردم و نیم خیز نشستم خنده ای کردم گفتم فرزاد جان کاه از تو نیست کاهدان هم از تو نیست چطور کیرت بلند می شود گفت حقیقتا نمی دانم ولی هیچ وقت دیگر همسرت را تنها بیرون نفرست اگر گرگی پیدا شود بدون شک او را خواهد درید و شروع کرد به خوردن کس لیلا او که مست خواب بود گفت دلم می خواهد کس بدهم ولی توان ندارم عجیب بود فرزاد شروع به کردن کرد گفتم فرزاد چی شد که اینقدر سریع رفتی توی فاز اینکه رابطه اینگونه برقرار کنی گفت حقیقتا همسر بسیار زیبایی داری من هم بسیار از او خوشم آمد از تو خیلی میترسیدم اما موقعی که باتو شروع به صحبت کردم فهمیدم می شود در این زمینه وارد شد ، کیرش را ارام آرام فروکرد داخل واژن لیلا و آرام فرومیکرد و در می آورد اولش واژن لیلا زیاد خیس نبود اما کمی که گذشت مشخص بود که دارد خیس میشود.

 
فرزاد را به خودش چسباند و‌شروع کرد به پنجه کشیدن بر پشت کمر فرزاد سرعت بیشتری گرفت و تا انتها فرو می کرد کاملا مشخص بود که لیلا هنگامی کیر فرزاد را تا انتها حس می کند درد دارد به چند پوزیشن دیگر هم شدن ، به من گفت من لیلا را به هیچ‌عنوان تا مادامیکه اینجاست رها نخواهم کرد تو را نمی دانم اما زیادطول نکشید که ابش آمد توی بغل لیلا به خواب فرورفت منهم خوابیدم حدودا ساعت ۶.۳۰ بیدار شدم فرزاد را صدا کردم و لیلا را آرم توی تخت جادادم تا بخوابد فرزاد رفت اتاق خودش و من کنار اهوی خودم به خواب فرورفتم ساعت حدودا هشت نیم بود بیدار شدم لیلا را صدا کردم چشمانش را باز کرد میدانستم سردرد می گیرد درون‌کیفش قرص داشت با کمی آب بهش دادم خورد دیدم نگاه میکند گفتم‌مگر چیست گفت کیرت نگاه کردم دیدم قرمزشده تا داشتیم حرف میزدیم دیدم فرزاد درب اتاق ایستاده با فولادینش خنده ای کردیم لیلا گفت نه دیگر توان ندارم فرزاد گفت منهم نه اما با شنیدن صدای لیلا کیرم از جا بلندشد پاشدیم کارهایمان را کردیم فرزاد اسرار کرد برای صبحانه گفتیم نه میرویم دکتر جان تشکر او خیلی خیلی تشکر کرد گفت این لطف شما دو نفر را هیچ‌گاه فراموش نخواهم کرد اما هروقت مشکلی از هر لحاظی داشتید حتما روی من حساب کنید برایم جالب بود که اندازه کیرش را بگیریم و همین کار را هم کردیم حدودا ۲۸ سانتی متر طول کیرش بود قطرش از ۴ تا ۵ متغیر بود
امیدوارم که بخاطر طولانی شدن متن داستان مرا ببخشید چند داستان دیگر که با دکتر داشتیم و او هم ازدواج کرد و پای همسرش به این ماجرا باز شد را هم دارم که برایتان می گذارم.
 
و اینک چند بیت شعر ناقابل تقدیم به شما گرامیان انجمن

 
سعیدم سعیدم سعیدم سعید
به کوس زنم اندکی کیر دهید
 
اگر کیرتان پر ز آب منی ست

و تخمانتان پر ز پشم و غنی ست
 
بیا و بکن اندرون زنم
وگرنه تو را میدهم بر ننم

 
با سپاسی دوباره و فراموش نفرمایید که همسرم همیشه میخاره
 
نوشته : سعید اندازه گیر

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *