این داستان تقدیم به شما

سلام.من سمير هستم متولد ١٣٧٩ و ساكن شيراز.
 
من سفيد پوستم هستم و قدم هم بلنده و نزديكاي ١/٩٠ قيافم از سنم كمتر ميخوره و يكم سيبيل هم ندارم و بقول معروف كوسه ام هيكلم هم زياد جالب نيست و اضافه وزن دارم منتها چاق نيستم كيرمم در حد خودم خوبه و اما داستان من دوتا خواهر و يك داداشه ديگ دارم كه همه بزرگتر از من هستن و من اخرين بچه و لوس ترينشون بودم و هم مظلوم ارتباط ما با خانواده مادريم خيلي قوي تر از پدريم هستش براي همين خيلي به خاله هام نزديك بودم جوري كه انگار پسرشونم يه خاله دارم به اسم مريم كه از خودم ٢٠ سالي بزرگتره و جوون ترين خالمه و بقيه خاله هام همه بالاي ٤٥ سالن من با اين خاله كوچيكم خيلي نزديك بودم و باهاش راحت بودم چون خيلي خوب منو درك ميكرد و منم هر رازي يا مشكلي بود بهش ميگفتم اونم راهنماييم ميكرد مثلا از دوست دختر و مشكلات جنسي تا مسايل درسي و … خالم دكتري شيمي آلي داشت براي همينو با دوستش كه معلم بود يه موسسه زده بودن كه خالم توش شيمي درس ميداد منم از همين موضوع استفاده ميكردم و ميرفتم خونشون تا بهم شيمي درس بده و انصافا هم خيلي شيميم خوب شده بود اما به مرور شيمي شد بهونه تا بتونم برم پيش خالم و بيبينمش يكم كه بزرگتر شدم و رفتم ٣ دبيرستان خالم خيلي بامن رفيق شده بود انقدر كه غير مستقيم شوخي هاي سكسي ميكرديم مثلا يبار راست كرده بودم و حواسم نبود كه خالم يهو دست زد به كيرم گفت شيطون چي ميبيني تو گوشيت يا يبار هم من موقعي كه شلوار خالم يكم اومده بود پايين و خط كونش ديده ميشد يه انگشت كشيدم بش و اونم پريد هوا و…. به مرور خالم برا من شده بود سكسي ترين زن دنيا و دوست داشتم هر جور شده باهاش رابطه داشته باشم و خودمو به زور با سوپر و جق خالي ميكردم.

 
 
يه روز تابستون من رفتم خونه خالم تا درس بم بده.در خونشونو زدم و خالم باز كرد درو و من رفتم تو.وقتي رسيدم جلو در ورودي خونشون يهو درو وا كرد و من يه نگاه كردم و ميخواستم بپرم و بوسش كنم يه لنز رنگي براي چشماش گذاشته بود كه ديونم كرد و شلوارك صورتي تا به حال سفيده پاشو از نزديك نديده بود خالم همون طور كه گفتم از من ١٧ سالي بزرگتره و تقريبا ٣٧ سالشه و جوون تر بهش ميخوره قدش در حدود ١/٧ سفيد پوست و لاغر اندام كونش در حد معمول و برامدگي كوچيكي داره و سينه هاشم ٦٥ و سفت و پرتقالين و موهاشم مشكي و سر موشو قهوه اي رنگ ميكنه و چون دو چرخه سوارم هست هيكلش معركست مخصوصا ماهيچه هاي پاش كه منو جذب خودش كرده بود وقتي تو اون شلوارك ديدمش پاهاش برق ميزد منم دوست داشتم كه با همون شلوارك بكنم خلاصه رفتيم داخل بعد چاي رفتيم تو اتاق تا درس بده شروع كرد مطالبو گفتن منم حواسم پي خط سينش بود و اون چشماشمنم پيش خودم فك كردم مدادو ميندازم پايين ميرم زير ميز و پاهاي خالمو بوس ميكنم اونم حتما پاميده آروم مدادو انداختم زير ميز و سريع خم شدم رفتم زير ميز تا مدادو بيارم اخ اخ پاشو رو هم انداخته بود و نوك انگشت پاشو لاك قرمز زده بود ميخواستم بخورم پاشو رفتم مدادو تو دستم گرفتم و آروم لبمو نزديك پاش كردم و يه بوس آبدار از انگشتاش گرفتم كه خالم گفت چيكار ميكني؟ كه از خودم بيخود شدم پاشو تو دستم گرفتم و شروع كردم بوس كردن كه پاشو كشيد منم سرمو از زير ميز آورم جلو كوصش و بهش نگاه كردم و گفتم خاله بزار يكم پاهاتو بخورم اونم خنديد گفت چي ميگي حواست نيستا من خالتم نميشه كه با من باشي بايد زن بگيري اون وقت براي اون فتيش كني گفتم مگه چي ميشه نخواستم كه زنا كنم ميخوام پاهاش خاله جونمو بوس كنم براي تشكر كه ديدم جدي شد و گفت بيا بالا و گرنه كلامون ميره تو هم و منم مامانتو تو جريان ميزارم منم كير خورد بهم اومدم بالا ولي بهترين مزه دنيارو چشيدم تو حالت دپرس بودم كه ديدم گفت بسه درس بيا تو اتاق خواب كارت دارم

 
نشستم بغلش كه خالم گفت يعني اينقدر نياز مند فتيش هستي؟ عموت هم براي من فتيش كرده اما نه اينكه اينقدر وابسته باشه منم گفتم خاله فتيشم يك نوع علاقست و خيلي ها دارن منم دوست دارم كه پاهاي شمارو بخورم نميدونستم ناراحت ميشي و…يك ربعي صحبت كرديم تا اينكه خاله مريمم گفت اشكال نداره عزيزم ميتوني امروز پامو بخوري ولي ديگ تكرار نشه و نه كسي بفهمه منم چشمو گفتم و مشفول شدم آب از دهنم راه گرفته بود خالم هم كلشو كرد تو گوشي منو با پاهاش تنها گذاشت منم غرق در لذت بودم و از نوك انگشتاش تا زانو هاشو ليس ميزدم و به صىورت ميكشيدم تاب نياورد و آروم كيرمو در آوردم و ماليدم به كف پاش كه ديدم خالم گفت چيكار ميكني كه گفتم خاله بزار كارمو انجام بدم و با خواهش قبول كرد فوت جاب هم انجام بديم يكم تف تو دستم انداخت و گفتم بمالم به دودولم منم انجام دادم و اونم شروع كرد پاهاشو رو كيرم جلو راست كردن يكم كه گذشت ديدم شلوارك خالم خيس شده دقيقا جلوي كوصش كه بهش تيكه انداختم بلكم قبول كنه يه دستي به كوصش بزنم كه گفت خودش ميدونه چيكار كنه و اجازه نداد از كوص بكنمش ولي هر طوري بود قبول كرد كه كوصشو ببينم من رفتم جلو به خالم گفتم اگه ميشه داگي ببينمش اونم رفت تو حالت داگي من سريع شلواركشو گرفتم و با قدرت تمام جرش دادم و كونش افتاد بيرون كه خالم برگشت گفت نامردچيكار ميكني شلواركو جر دادي منم گفتم هيجان گرفته بودم اروم شورتشو داد پايين واي يك كوص مشتي داشت منم تاب نياورم شروع كردم ماليدن كيرم تا اينكه آبم پاچيد رو كونشو كوصش اونم خنديد و ميگفت نامرد آبت داغ داغه ها و بعدش رفت حموم و گفتش پشت در واستم كه ديدم درو واكرد و گفت نگاه كنم رفت رو لبه وان نشست و شروع كرد كوصشو مالوندم كه آبش زد بيرون و اهههه اههههه ميكرد و بعدشم گفت ديدي ارضا شدن زنو حالا زن بگيري ميتوني با كيرت اين كارو بكني بعدش باهم دوش گرفتيم و … البته من با خالم زنا نكردم ولي بعد از اين ما جرا برام جق زده و دوباره فوت جاب هم انجام داديم و يا از رو شلوار گذاشته اما هنوز تو كوصش نزاشتم که به یاری خدا و امدادهای غیبی امام زمان و استعانت از محضر حضرت ثامن الائمه به این فیض عظیم هم نائل میشم . برادرا همگی التماس دعا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *