این داستان تقدیم به شما
سلام. این خاطره دوران کودکی من و خیلی از بچه های دهه شصت است اما خیلی ها نمیخوان قبول کنند این واقعیت هارو!!!
کلاس پنجم دبستان بودم یه پسر تپل و سفیدبا چهره معمولی. تو کوچمون کونی و کون کن زیاد بود چون اون وقتا نمیشد به آسونی با دخترها رابطه سکسی برقرار کرد. باید نامه مینوشتی و میدادی به بچه کوچیک ها تا برات نقش پستچی رو بازی کنند.اما دسترسی به کون پسر آسونتر بود.کون تپل من هم مورد توجه خیلی از بچه بزرگای محل بود. عباس حسن زاده یکی از اون افراد بود ۱۷سالش بود چهره و بدن خوبی داشت خونه ما تو حاشیه شهر مشهدبود. اطراف محلمون باغ و مزارع صیفی جات زیاد بود. عباس و یکی ازدوستاش به اسم رضا (فامیلش یادم نیست)یه روز منو بردن تو باغ که بازی کنیم عباس بهم گفت تو بشو مرغ من و رضا هم میشیم خروس منم گفتم باشه اون دونفرازروشلوارکیرشون روبهم میمالیدن منم خوشم اومده بوداون روزگذشت چندروزبعدعباس بهم گفت بریم بازی گفتم رضانیست گفت خودمون دونفربازی کنیم گفتم باشه رفتیم تو باغ عباس منو برد یه جای دنج بین چند تا درخت که یه جوی بدون اب که کمی علف سبز شده بودقرارداشت بهم گفت به شکم بخواب تا من بیام منم رفتم توجوی روی علف هابه شکم خوابیدم چنددقیقه بعدعباس اومدگفتم کجارفتی گفت رفتم ببینم کسی این دور وبرا نباشه!!اومدروم درازکشیدگفت شلوارتودربیارم گفتم باشه اونم شلوارموتازانوهام کشیدپایین من دستام زیرچانم بودکیرشودراوردگذاشت لای پام خوابیدبالام درگوشم گفت چه کون داغی داری یکم خودشوبالام جابه جاکردبعدبلندشد باانگشت لای کونموبازکردبهم گفت کونتوبده بالا منم قمبل کردم براش انکاراصلا ازخودم اراده نداشتم گذاشت دم سوراخم کونم یه تف انداخت شروع کرددرمالی کردن هی تف مینداخت لای کونم لیزشده بودموقع درمالی کردن یه صدای خاصی میدادبهم گفت خوشت میادگفتم اره یکم فشاردادبه سوراخم گفتم اخخخخخخ گفت دردت میادگفتم اره یکم.شروع کرددرمالی کردن ونم نم فشاردادن به سوراخم. یهوبایه فشارسرش رفت توسوراخم. کونموجمع کردم خوابیدبالا گفتم عباس دردگرفت گفت جان یکم طاقت بیارگفتم باشه کونم شل کردم درد داشتم ولی زیادنبودعباس بهم گفت بادستات کونتوبازکن منم کردم تف انداخت شروع کردفروکردن نصفشوکرده بودتوکونم یکم عقب جلوکردت.کونم یه جوری بودعباس بالام خوابیده بودکیرشم توکونم بودداشت تلمبه میزددم گوشم ازکونم تعریف میکردنمیدونم چندتاتلمبه زدکه یهوازکونم کشیدبیرون ازروم بلندشد ابشوریخت روزمین بهش گفتم ایناچیه گفت اب کمره من برام جای سوال بودکه اب کمرچیه بهم گفت پاشم شلوارموکشیدم بالا بهم گفت به کسی چیزی نگی گفتم باشه. دونفری رفتیم ازباغ بیرون سوراخم سوزش داشت رفتم خونمون دستشویی احساس میکردم سوراخم یکم بازشده فرداش موقع بازی بابچه هاعباس رودیدم بهم گفت خونشون خالیه بریم بازی گفتم باشه.باعباس رفتم خونشون.یه تشک پهن کردبهم گفت شلوارتودربیاربخواب منم خوابیدم دوباره شروع کرددرمالی کردن این دفعه به جای تف روغن زدبه سوراخ من وکیرش .کیرش مثل ماهی لای کونم لیز میخوردگفت قمبل کن منم کردم سرش رفت دم سو اخم بایه فشار جا کرد توش دوباره دردم گرفت گفتم ایییی عباس یواش گفت معذرت خیلی حشریم شروع کرد تلمبه زدن این دفعه تا آخر جا میکرد بهش گفتم با رضا هم باید همین جوری بازی کنم خندیدگفت اره !!! بوسم میکرد قربون صدقه کونم میشد تا اینکه باز اب کمرش اومد این دفعه ریخت لای چاکم. آبش گرم بود و لزج سوراخم بازشده بود. برگشتم کیرشو نگاه کنم کیرش کوچک شده بود رفته بود تو غلافش. گفت تکون نخور رفت یه تیکه پارچه اورد لای کونمو پاک کردبعد هم با احتیاط که کسی نبینه منو فرستادبیرون.
دیگه من شده بودم کون اختصاصی عباس تا اینکه پام به خانه رضا و چندنفردیگه هم بازشد برای کون دادن.عباس هوامو خیلی داشت برام بستنی،پفک،ساندویچ هم میخرید. منم هروقت هوس میکرد آبشو میاوردم بعد از این همه سال هنوز عباس وکیرشو یادم نرفته!!!!
بعد از باز شدن صفرم با کیر عباس و چند بار کردن کونم با این که عباس هیچوقت ابشو تو کونم نریخت بیشتر وقتا یه حسی مثل خارش داشتم سوراخم شده بود غلاف کیرش و کونم راحت کیرشو میبلعید. پدر و مادر عباس اصلیتشون مال یکی ازشهرستانهای اطراف مشهد بود و اونجا زمین کشاورزی داشتن. تابستون بود و اونها رفتن شهرستان. عباس هم رفت. اینجا بود که من با رضا بیشتر قاطی شدم. رضا از یه فرصت خالی شدن خونشون استفاده کرد و منو برد خونشون. اونم یه تشک پهن کرد و منم طبق عادت کون لخت به شکم خوابیدم روی تشک رضا یه بالشت گذاشت زیرشکمم بهش گفتم با روغن لیزش کن اونم با روغن نباتی چرب کرد لای کونم باز بودکیرش تقریبا هم سایز کیرعباس بود ولی کلاهکش یکم بزرگتر بود. اونم با یه فشار سرشو فرستاد تو سوراخم و خوابید بالام دم گوشم گفت چی گشادی بچه!!! من یه لبخندی زدم بالشتو از زیرم کشیدبیرون گفت یکم کونتو چفتش کن منم تا جایی که میتونستم سوراخمو جمع کردم شروع کرد تلمبه زدن بهش گفتم اب کمرت میاد گفت اره. گفت عباس تو کونت اب ریخته گفتم نه گفت میخوای من بریزم گفتم طوری نمیشه گفت نه فقط کونت بزرگتر و نرمترمیشه منم گفتم بریز توش و رضا اولین کسی بود که توکونم اب کمر ریخت. بیشتر از عباس تلمبه زد تا ابش اومد. اونم هی بوسم میکرد و از کونم تعریف!! آبش که اومد از کونم کشید بیرون بهم گفت خوشت اومد گفتم اره گفت کیرمن بهتره یاکیر عباس؟ گفتم هر دو تاش.میخواستم برم گفت بمون کارت دارم رفت از تو یخچال میوه اورد من همون جور دراز کشیده یه سیب بهم داد شروع کردم خوردن بهم گفت یه بار دیگه هم میخاد بکنه گفتم کسی نمیاد گفت نه. میخاستم برم دستشویی. نذاشت گفت بعد از اینکه کونتو کردم برو. اومدبالام کیرش نیم خیز بود اینقدر رو کونم کیرشو مالید تا شق کرد. یکم روغن زد دوباره جا کرد توش شروع کردتلمبه زدن بهش گفتم دلم دردگرفت گفت یکم صبرکن کونمو دادم بالاتر تا فشاررو شکمم کمتربشه دلم هنوز درد میکردکیرش تو کونم صدای شلوپ شلوپ میداد تلمبه هاش محکم تر شد گفتم درش بیاربرم دستشویی گفت الان تموم میشه یهو تا اخر فرو کرد و توکونم نگه داشت گفت امد از توش کشیدبیرون منم قارررت گوزیدم ابش از کونم زدبیرون بلند شدم دویدم سمت دستشویی تو حیاط هم نشستم هرچی تو رودم بودخالی شدبیرون. خودموشستمو لباس پوشیدم و رفتم خونه.
نوشته: حسین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید