این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان
اسمم حسینه ساکن قم و اکنون گرگان(دلیلشو میگم)
ازدواج منو راحله کاملا بصورت سنتی صورت گرفت. بطوری که حتی وقتی بابام و خواهرم اومدن پیشم و گفتن هفته دیگه دوشنبه روز عقدت با دختر داییت هست من از تعجب شاخم از جاش کنده شد.
چون واقعا حسی بهش نداشتم هر چند اون از زیبایی چیزی کم نداشت یه دختر ریزه میزه با بدن سفید استخون بندی مناسب و کون قلمبه مثل مامانش.
خلاصه زدو ما عقد هم شدیم و مشکلات ما از همون شب اول سر اینکه شب کجا بمونیم شروع شدو……بقیه ماجرا

در دوران عقد چون خانواده های جفتمون به دستمال خونی شب زفاف اعتقاد ویژه ای داشتن سکس ما اغلب بصورت ساک و لاپایی و این آخریا هم تونسته بودم کونش رو افتتاح کنم
اینم بگم که ماعاشق داستان سکسی و علی الخصوص داستان های ضربدری و خیانت بودیم و توی سکس برا هم میخوندیم.
تقریبا هرشب یا من خونه اونا بودم یا اون خونه ی ما و من اکثر شب ها اونو از کون میکردم حتی یادمه گاهی سکس ما از 12شب شروع میشد و تا هوا روشنی ادامه داشت.
یادمه اوایل خیلی بزور باید اینکارو میکردم ولی بعد گذشت دو سه ماه بهم میگفت پاشو دستاتو ستون کن و محکم و مردونه تو کونم فشار بده منه کسخولم فک میکردم که داره حال میده مثلا بهم.
روزها گذشت و بدلایلی عقد ما هم طولانی شد و کارخونه دایمم ور شکست شد و عروسی ما به تعویق افتاد…
منو راحله که ازین اتفاق ناخشنود بودیم یه شب تصمیم گرفتیم که جلوش رو هم افتتاح کنیم و بالاخره اون فکری که از دوره نوجوانی روش خیلی تمرکز داشتم یعنی کردن کسرو میخاستم تجربه کنم.اینم بگم که تا قبلش من دوس دختر زیاد داشتم و موقعیت کردن جنده هم برام زیاد پیش اومده بود و کلی زن شوهر دار هم بهم پا میدادن ولی من اینکارو نمیکردم حالا یا از بی عرضگیم بود یا ترس یا اینکه مردانگی بماند. بخدا تعریف کردن از خود گوه خوریه ولی یجورایی خاطر خواه زیاد داشتم.
بگذریم …
تصور من این بود که وقتی کیرتو بکنی تو کس باکره مث تو فیلما همچی روت خون میپاشه که غرق میشی یجورایی?
چون اون زمانا گوشی موشی نبود که چهارتا فیلم سوپر پرده زنی نگا کنیم بلد بشیم

 
بخاطر همینم با احتیاط سر کیرمو گذاشتم رو کس راحله و اروم فشار دادم دیدم اصن نمیخاد بره بزور فشار نصفشو کردم و اونم دستشو انداخته بود و ملافه رو چنگ میزد بزور نصف دیگه رو هم فشار دادم تو و از شدت داغی و تنگی منی که اینقد کمرم سفت بود با دوتا عقب جلو کردن آبم اومد که ریختم روشکمش اونم دوید تو دستشویی و وقتی که برگشت گفت کلی خون ازم رفته منم باور کردم.
گذشت و ما عروسی کردیم و دستمال خونی رو هم پیچوندیمو اومدیم سر خونه زندگی خودمون ولی هنوز با هم مشکلات فراوان داشتیم
دیگ کم کم رفت و آمدای دوستای متاهل مون هم به خونه ما شروع شد و بین همه زوجا که اکثرا مردای چشم چرون هم مث خودم داشتن ،دوست همسرم فائزه و شوهرش جلال با ما خیلی مچ شده بودن و تقریبا هفته ای دو سه شب همو به بهانه های مختلف میدیدیم و توی هر رابطه من نگاههای سنگین جلال رو رو راحله حس میکردم با اینکه خودمو خیلی غیرتی میدونستم ولی وقتی میدیدم زنم نگاهای اونو پاسخ میده تقریبا آچمز شده بودم تا اینکه گفتم بزار یک حرکتی بزنم تا ببینم بین این دو نفر رابطه ای هست یا فقط به نگاه ختم میشه.
خودمو در موقعیت یک سفر کاری قرار دادم و راحله رو هم رسوندم خونه مادرش و اومدم خونه و شب اول رو با هزار تا فکر جور واجور سپری کردم اینکه واقعا من اشتباه کردم یا اینکه واقعا اتفاقاتی در حال انجام هست و من بی خبرم؟
صبح با صدای تلفن زنم از خواب بیدار شدم اون همیشه هر جا میخواست بره ازم اجازه میگرفت بهم گفت داره میره خونه کمی کار داره
نیم ساعت فاصله خونه مادرزنم با ما بود من سعی کردم همه چیزو بحالت اول در بیارم و خودمم پنهون بشم یجایی بالای حموم که جلوش پرده کشیده شده بود وتوی اتاق خواب بود
یکساعت گذشت که دیدم کلید انداخت و اومد تو داشت با تلفن حرف میزد
میگفت بخدا رفته نیست تا یک هفته تو بیا نهار با من و چنتا جمله ی دیگ..
وقتی این صحبتارو شنیدم دوس داشتم بپرم پایین و گلوشو جر بدم ولی گفتم بزار صبر کنم تا بتونم مدرک داشته باشم
بعد از گذشت دو ساعت زنگ خونمون زده شد و کسی اومد تو که من اصلا باور نمیکردم صمیمی ترین دوستم کسی حتی کوچکترین شکی تو خیالتمم بهش نداشتم اصغر آرایشگر محلمون بود و یجورایی رفیق فاب هم بودیم من حتی زنش رو توی خیابون نمیشناختم و همیشه وقتی با خانومش هم کلام میشدیم سرم پایین بود حالا چی شده بود خدایا وقتی پرده رو کمی زدم کنار دیدم اصغر و راحله لب تو لب شدن و حتی راحله وقت نکرده بود اون روپوشی که موقع ظرف شستن تنش میکردو در بیاره

 
کم کم ولو شدن روی مبل سه نفره و مشغول کندن لباسای هم شدن و لحظه ای از هم جدا نبودن تا اینکه نوبت رسید به شرت اصغر وقتی درش آورد تازه فهمیدم که چرا یه شب وقتی میخواستم بکنمش یهویی دیدم کیرم توی کس راحله گشاد شده یا وقت کون دادن هر مدلی که میخوام برام اجرا میکنه
بعداز اینکه خوب همو مالوندن راحله نشست روبروی مبل و کیر اصغر رو شروع کرد به ساک زدن و نفس نفس زنان فقط کیرش تعریف میکرد یه مقدار که گذشت اصغر راحله رو گذاشت روی مبل و کیرشو بافشار کرد توی کسش اونم سرشو به مبل فشار داده بودو حال میکرد
دوباره برش گردوند پاهاشو گذاشت سرشونش و دوباره مشغول شد راحله هم چنان دادو هواری میکرد که تابحال ازش ندیده بودم در همون حال دیدم اصغر نشست روی مبل و راحله هم نشست روی کیرش یه نیم ساعتی باهاش لاس میزدو همو بوس میکردنو براش بالا پایین میکرد منم چون فاصله ام نسبتا دور بود فقط صداهای بلند رو متوجه میشدم و وقتی تو همدیگه بودن نمیفهمیدم چه حرفایی بینشون رد و بدل میشه
بعد اون پوزیشن دیدم جفتشون بلند شدن و راحله بعد کلی ناز و عشوه خم شد رو دسته مبل و اصغر هم از دیدم خارج شد که باز دوباره درحالی که دستشو بالا پایین میکردروی کیرش که چرب کرده بود توی آشپزخونه به دیدم برگشت و رفت سراغ راحله که قمبل کرده بود و کونشو در اختیار گذاشته بوداصغر اومد پشت راحله
حالا من فقط اصغر رو از پشت میدیدم و گاهی هم لنبرای کون راحله که ناگهان صدای داد راحله به گوش رسید و دیدم چطور اصغر اونو میمالوند و روش خم شده بود بنظرم یهویی تا تهش کرده بود توی کونش یه چند دقیقه بدون حرکت بودن و اصغر مدام توی گوشش یه چیزایی میگفت و کم کم دیدم کمرش داره تکون میخوره و بعد گذشت یه مدت این حرکتا کاملا سریع و محکم شده بود طوری که صدای تلمبه های اصغر و گوزهای راحله به گوشم میرسید
 
بعد گذشت چهار پنج دقیقه ازون تلمبه های وحشیانه تو کون زنم دیدم اصغر خودشو محکم به زنم فشار دادو کاملا روش ولو شدکمی بعد هم دستمال کاغذی رو از روی میز برداشت و کیرشو از کون راحله کشید بیرون و دستمال رو گذاشت دم سوراخش و راحله هم دستمال هارو با دستش نگه داشت و پرید سمت دسشویی اصغر هم برای خودش دسمال برداشته بود و کیرشو پاک میکرد تا راحله از دسشویی برگشت اصغر کاملا لباسشو پوشید و بعدراحله رفت دسشویی بعد برگشت هم هرچی اصرار کرد راحله که نهارو بمونه قبول نکرد و رفت…..
منم کاملا مات و مبهوت اون بالا صحنه گاییده شدن زنم و دیدم و حتی یادم رفته بود که باید فیلمبرداری میکردم
بعد رفتن زنم از خونه مث دیوونه ها شده بودم از طرفی زنمو دوس داشتم و از طرفی خیانتشو دیده بودم و اینکه اگه آبروریزی کنم اول آبروی خودم میره و بابام سکته میکنه و …..هزار فکر دیگ
بنابراین تصمیم گرفتم شهری که توش سکونت دارمو بدلیل کارعوض کنم و خونه ای گرفتم که توش و بیرونش دوربین گذاشتم و هر لحظه با گوشیم میبینم
و دارم چک میکنم که با کس دیگ ای ارتباط برقرار نکنه
حالا دائما توی فکرم که آیا شبی که پرده شو زدم بهم راست گفته؟
آیا با کس دیگ هم رابطه داشته؟
 
من که ازش متنفرشدم ولی از اینکه آبرو ریزی بشه هم میترسم هم بدم میاد لطفا شما راهکار بدین زندگی برام سخت شده
آخه چرا من؟؟؟؟

نوشته: حسین قمقمه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *