این داستان تقدیم به شما
سلام به همه دوستان به خصوص گلستانیا.
من یاسرم و 27 سالمه اهل گلستان داستانم بر میگرده به دوران 22سالگیم.
من یه خاله دارم که شیراز زنندگی میکنن و پر جمعیتن چندتا دختر و چند تا پسر دارن که همشون ازدواج کردن. تو دخترا یه دخترشو خیلی دوس داشتم و عاشق بدن و لهجه شیرینش بودم ولی خب چون شوهر داشت هیچوقت بهش توجه نمیکردم. یه سال یه ماه اومدن گلستان و خونه ماه بودن و همیشه با خانوادم در مورد سختیایی که کشیده و بد اخلاقی های شوهرش و وسواسش صحبت میکرد و حق میدم چون خیلی سخته با ادم وسواسی زندگی کردن. خلاصه یه ماه خونه ما اومدن و همیشه میریفیم خونوادگی جنگل و تفریح میکردیم. یه روز جمعه همه با هم رفتیم یکی از جنگل های معروف که خیلی زیبا و خوش ابو هوا بود. اونجا ناهار خوردیم و همه مشغول گپو گفت بودیم منم رفتم لب رودخونه یکم قدم بدنم که دیدم یه پیام برام اومد. دیدم شمارش واسه شیرازه و توی پیام نوشته یاسر من دوس دارم با تو باشم. منم خودمو زدم به اون راه و براش نوشتم شما؟ چون شوهر داشت خوشم نمیومد. بعد نوشت خودت میدونی کی هستم و این حرفا بعد یکم با هام دردو دل کرد و گفت شوهرم اصلا بهم اهمیت نمیدهه و من رو ارضای روحی و جنسی نمیکنه . منم خیلی دلم براش سوخت و اون تونست مخ منو بزنه. بعد رفتیم خونه و من رفتم پشت سیستمم نشستم و یکم گیم زدم. بعد اومد تو اتاقم و یکم شونه هامو مالید و بدن من شروع شد به داغ کردن در اتاقو بسته بودم که صدای بازی نره بیرون اونم منو هی میمالید بعد کیرم سیخ شده بود تو شرتم جا نمیشد. خصلاصه اون شب از شق درد داشتم میمردم. یه چند روزی به همین منوال گذشتو من تو کف کس اون بودم اونم تو کف کیر من بود. ولی ما نتونستیم کاری کنیم چون نه خونه داشتیم نه جایی نه ماشینی داشتیم. خلاصه منو تو شق درد گذاشت رفت شیراز و ما با گوشی با هم پیامک بازی و زنگ این کارا رو انجام میدادیم که بعد از چند ماه گفت میخوام خونمو بیارم گلستان . وای چه خبر خوبی برای من بود . بعد یکی دو هفته اومد اینجا و یه خونه رو دیدن و قرار شد با خواهرش بیان اینجا زندگی کنن و رفتن که وسایلشونو بیارن از شیراز . یه ماه بعد با یه کامیون وسایلشونو اوردن و بردن تو خونه ما هم رفتیم کمکشون جووووون خونه منم جور شده بود دیگه از این بهتر نمیشد. دو شب بعد بهم زنگ زد گفت بیا خونم منم به دوستم زنگ زدم که منو تا خونشون برسونه بعد از اینکه رسیدم رفتم خونه و ا مد بغلم کرد منم محکم بغلش کردمو بوسیدمش بدنش خیلی داغ بود معلوم بود خیلی وقته تو کف یه حال اساسیه .
یه تشک اوردم و زیرمون پهن کردیم بعد مثل دیونه ها لبو همو میخوردیم یه رب لب و زبون همدیگه رو خوردیم بعد حسابی که امپرمون داغ داغ شد لباسشو در اوردمو لخت لختش کردم بعد یکم سینه هاشو مالیدم که صدای ناله هاش بلند شد. بعد بهش گفتم بیا لباسای منم تو در بیار. اومد لباسای منو در اوردو کیرمو گرفت تو دستش و محکم فشار داد انگار تا حالا کیر تو دستش نگرته بود یکم برام ساک . اووووف واقعا چه حس خوبی لود وقتی کیرمو میکرد تو دهنش و ساک میزد. کیرم داشت جر میخورد انقد که باد کردهه بدو یه پنج دقیقه که ساک زد منو تکون نداد و خودش پرید رو کیرمو کیرمو با دست گرفت و کرد تو کسش . وایی چقد داغ بود چقد تمیز و خوب بود اونجا بود که فهمیدم راس میگه شوهرش بهش اهمیت نمیده. بعد با یه لذت باور نکردنی بالا و پایین میرفت و آه و ناله میکرد و منم همزمان سینه هاشو میمالیدم. ده دقیقه بعد ارضا شد ولی من چون استرس داشتم ارضا نشدم بعد اومد از رو کیرم پایین و اینبار من مدل سگی نشوندمش و شروع کردم تلمبه زدن بعد چند دقیقه دیگه ارضا شدم و ابمو ریختم تو کسش چون قبلش بهم گفته بود که قرص ضد بارداری خورده. وقتی که زدمو ابم ریخت تو کسش بدنم شل شد و افتادم رو تشک و اونم اومد تو بغلم و شروع کردیم لبو زبون خوردن و چند دقیقه بعد بلند شدیم و رفتیم تو اشپز خونه برای خودمون. اشپزی کردیم تا دلی از غذا در بیاریم . غذاهارو درست کردیم و خوردیمو بعد یه رب دیگه دو باره هوس کردم اونم از خدا خواست گفتم کیرم که خوابه برام ساک بزن و شروع کرد دوباره خوردن کیرم. بعد اینکه کیرم سیخ شد گفتم پاشو و برو روی مبل رفت روی مبل و دو تا پاشو باز کرد یه کس ناز تپل رو بوسیدمو کیرمو کردم توش شروع کزدم تلمبه زدن ابم اصلا نمی امد. همنجوری که تلمبه میزدم اون فقط اخو اوه میکرد و لذت میبرد و چندین بار ارضا شد که یه بار دیگه هم من ارضا شدم و ساعت شد یک شب.
بعد که از خستگی افتاده بودم رو مبل گفت بیا بریم دوش بگیرم که دستمو گرفت و بلندم کرد با هم رفتیم تو حمون و خواستم یبار دیگه هم بکنم اما خیلی خسته شده بودم چون روزش سر کار بودم و واقعا داشتم از خستگی میمردم. بهش گفتم بیا یبار دیگه تو حموم بکنم که گفت دیونه داری میمیری از خستگی ولش کن باشه فردا صبح. بعد دوش گرفتیمو رفتیم تو رخت خواب تا صبح بغل هم دیگه خوابیدیم. امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: یاسر
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید