این داستان تقدیم به شما
ماجرا برمی گرده به تابستون سال 95
مامان بزرگ من سنش بالاست و زمین گیر شده، واس همینم واسش پرستار میگیریم ک ازش مراقبت کنه و تر و خشکش کنه، اما چون پرستارایی ک کار اصلیشون اینه هزینه زیادی میگیرن، معمولا داییم میگرده و دخترا یا زنای بی بضاعت رو پیدا میکنه و میارتشون تا از مامان بزرگ پرستاری کنن.
واس همینم معمولا هر یه سال یه یار عوض میشن، چون خسته میشن ازین کار و میگن ک دیگه نمیتونیم بیایم،
خلاصه ماجرا از جایی شروع شد ک دایی یه پرستار جدید اورد، یه دختر حدودا 27 هفت ساله ک از یه خونواده کم بضاعت بود و بعدا من فهمیدم واس درآوردن خرج عروسیش حاضر به این کار شده.
من اون موقع 20 سالم بود و عصرا بعضی وقتا پیاده بعد از کلاس زیانم میرفتم به مامان بزرگم سر بزنم و حالی بپرسم. تا اینکه این سری رفتم و نرگس رو دیدم که به عنوان پرستار جدید اومده خونه مامان بزرگم، سلام کردم و یه سری تکون دادم و رفتم تو اتاق پیش مامان بزرگم، سلام و احوال پرسی و اینا کردم، بعد مامان بزرگم گفت اگه چایی میخای برو بگو نرگس برات بریزه، چون گوشاش کم شنوایی داره باید بری از نزدیک بهش بگی…
اینو ک گفت من تعجب کردم، گفتم این چجور پرستاریه ک کم شنواست :/ یه وقت مشکلی چیزی پیش بیاد ک هیچی دیگه،
خلاصه رفتم چایی رو ریختم و اومدم پای تلوزیون نشستم، اینم بگم ک تلوزیون کاملا بیرون از اتاق مامان بزرگمه و اتاق به حال دید زیادی نداره. سرم تو گوشی بود تی وی هم داشت اخبار پخش میکرد، یه لحظه سرمو اوردم بالا دیدم نرگس زل زده بهم، تا چشام افتاد بهش نگاشو برد یه سمت دیگه، خب عادی بود، دوباره سرمو بردم تو گوشی یه ده مین بعد باز دیدم زل زده بهم تا نگاش کردم نگاشو چرخوند، این دفه من زل زدم بهش، نگام که کرد یه چشمک زدم یه لبخندم رو لبم و یه سری تکون دادم ک بگم چیه، فازت چیه، اونم یه لبخند زد و باز سرشو انداخت پایین.
خلاصه شب شد و مامان و دایی ها اومدن، مشغول گپ زدن بودیم که یهو در زدن، نرگس رفت درو باز کرد، اومد گفت من نامزدم اومده دنبالم میخام برم، اینم بگم کسایی ک کرن تقریبا لال هم میشن، چون چیزی نشنیدن ک بخان ادا کنن، یجوری صحبت میکنن، خلاصه این رفت و مامانم از داییم پرسید اینو از کجا اوردی و مطمعنه و ازین حرفا، ک داییم گفت اره طفلی میخاد ازدواج کنه، گفتم بیاد اینجا هم کمک دست مامان باشه هم یه کمک مالی ای بهش کنم،
اون روز گذشت و باز هفته بعد من بعد کلاس زبان رفتم خونه مامان بزرگ، در زدم کسی درو باز نکرد :/
دوباره هی چندبار در زدم ک دیدم بالخره در باز شد و صدای دویدن یه نفر و شنیدم
رفتم تو دیدم نرگس مامان برگمو برده حموم، یه ده دیقه ای نشستم، دیدم در حموم باز شد و مامان بزرگم گفت آی پسره بیا اینجا، پاشدم رفتم کمک مامان بزرگ کردم و بردمش تو اتاق حوله رو بهم داد گفت بیا ببر بزار سر حموم،
تا رفتم در و باز کردم دیدم جیسس کرایس!!!!!!! نرگس لخت مادر زاد جلوم واستاده بود، چه ممه هایی داشت، 75 سر بالا انگار هرکی ندونه پرتز بود :///// پشمام فر خورد، لعنتی انگار باشگاه میرفت اینقد بدنش خوب بود، موهاشم خیس ریخته بود دو طرفش اصن یه چی میگم یه چی تصور کنین دیگه، منم حوله رو پرت کردم و سریع درو بستم :)))
اومد بیرون نگاش کردم و سریع رفت تو اشپرخونه، منم کلا تو فکر بدنش بودم و کیرم راست شده بود از دیدنش
رفتم تو اشپزخونه ک واس خودم شربت بریزم دیدم نرگس داره ظرفارو میشوره، لیوانا هم یه چنتایی تو جا ظرفی بالا سینک بود رفتم لیوان بردارم ک دیوثیم گل کرد و زدم به سیم آخر گفتم بزا یه تیری در داریکی بزنم، به جای اینکه کنارش واستم، رفتم پشتش واستادم و دستمو دراز کردم ک لیوان بردارم دیدم ترسید چرخید سمتم، ک بهش گفتم چیزی نیست
لیوان میخام بردارم، خلاصه شربتو درست کردم اومدم بیرون نشستم یه 5 مین بعد نرگس هم اومد،
من شربتو خوردم پاشدم برم لیوانو بشورم اومد جلوم گفت بده من میشورم
منم از خداخواسته که این باز بره آشپزخونه یه لبخندی زدم و لیوانو دادم دستش، رفت آشپزخونه با دو ثانیه فاصله منم رفتم، از در ک رفتم پا سینک منو دید یکم ترسید، لیوانو اب کشید گذاشت بالا اما همونجا جلوی سینک موند
رفتم پشتش این بار نچرخید سمتم، اروم اروم رفتم چسبیدم بهش از پشت اونم چسبید به سینک، دست راستمو بردم دور شکمش و دست چپمو انداختم رو سینش و شروع کردم به مالیدن، تو همین حین هم اروم اروم کمرمو عقب جلو میکردم ک کیرم بخوره بخوره به کونش، یه 30 ک ادامه دادم دستمو از دور شکمش اروم بردم سمت کصش و شروع کردم به مالیدنش با اون یکی دستمم داشتم سینه هاشو میمالیدم، اونم بدنش داشت ریز ریز میلرزید، دستمو از رو سینش بر داشتم اوردم سمت کصش با دوتا دستم پاشو بازتر کردم بعد دکمه های مانتوشم باز کردم دیدم زیرش تاپ داره ممه هاشو از بالای تاپ دراوردم باز دوباره با یکی از دستام ممه هاشو می مالیدم و با اون یکی هم کصشو و همینجوری جلو عقب میکردم،
یه دو سه دیقه ای همینجوری گذشت و جای دستارو عوض کردم بغد چرخوندمش سمت خودم، کص خل فک کرد میخام ازش لب بگیرم اومد جلو گرفتمش، انگشتم تکون دادم ک ینی نه نه نه!!! لب خبری نی
دستامو گذاشتم رو دوتا شونه هاش، فشار دادم ک ینی برو پایین، نشست رو پاهاش اما دو زانو ن، حالت کلاغ پری، منم شلوارمو نکشیدم پایین دکمه هاشو باز کردم دستمو کردم تو شلوارو مث اول فیلم سوپرا فقط کیرمو دراوردم ک سری بشه جعمش کرد اگه کسی بیاد، بردم جلو، یه نگاهی بم کرد، منم ابرو هامو انداختم بالا و سرمو بالا پایین کردم گ ینی شروع کن.
دستشو اورد سمت کیرم، کیرمو گرفت، آخخخخخخ، ینی اینقد دستاش گرم و نرم بود باهمونا ابم میومد راحت یکم جلو عقب کرد برد سر کیرمو کرد تو دهنش یکم جلو عقب کرد با درآورد یه لیس زد از پایین به بالا ک من راحت با این حرکتش ریستارت شدم کلا :)))) دیگه دکمه بالایی رو هم با کردم و کلا تخمام انداختم بیرون. اونم اروم اروم داشت ساک میزد و دستاش زیر تخمام بود، ک همونجا آبم اومد تو دهنش، کص کش همشو خورد، اینقد حال کردم، بعدشم کیرمو مک میزد ک اگه چیزی توش مونده بیاد که انصافا خیلی این تیکش فاز سختی داشت، سر کیرم یه حس عجیبی داشت، خلاصه اومد پاشه گفتم تازه شروع کردیم البته لب میزدم، چون کر بود خوب لبخونی میکرد، دوباره شروع کرد به ساک زدن، منم دفع اول ک ابم میاد دیگه دفع دوم به این زودیا نمیاد، یه دو دیقه ای ساک زدم واسم، بلندش کردم چزخوندمش پشت به خودم مانتوشو دراوردم جفت دستامو بردم جلو دکمه شلوارشو باز کردم، اروم اروم جوری ک شرتش در نیاد شلوار کشیدم پایین تا بالای زانوهاش.
قشنگ پاهاش جفت هم شده بود نمیتونست تکونشون بده، منم ک کاندوم نداشتم و به کون بدون کاندوم هم اصن فکرشم حالمو بد میکنه دیگه کاری نداشتم
گذاشتم لاپاش، یکم جلو عقب کردم یادم اومد این کونده ک نامزد داشت راستی، ینی احتمالش هست اوپن باشه؟
با دستم کلشو بردم پایین جوری ک کمرش گود بیفته و کصش بزنه بیرون بعد کیرمو بردم سمت کصش گفتم اگه پلمپ باشه خب نمیزاره بکنم دیگه، گذاشتم دمش دیدم کاری نکرد، اروم اروم کردم توش، لعنتی چقدم تنگ بود-_- یا خیلی وقت بود نداده یود یا کیر نامزدش به 18 سانتی من نمیرسید:))) خلاصه اول یکم اروم اروم جلو عقب کردم دیدم خودشو صفت گرفت، دستمو انداختم رو سینه هاش مالیدم یکم از پشت دهنمو گذاشتم بین دو تا کتفش یه بوس ریز زدم ک دیدم شل کرد همونجوری داشتم جلو عقب میکردم ک باز حس کردم داره ابم میاد، کشیدم بیرون، نرگسو چرخوندم با دستام شونه هاشو فشار دادم ونشست، عین اخر این فیلم سوپرا یکم کف دستی زدم ابمو ریختم رو صورتش و سینه هاش، ولی آبمو میخوردااااااا، خیلی خوشم میومد با این قضیه. خلاصه تموم شد و رفتیم بیرون یه نیم ساعتی گذشت باز دوباره به یه بهونه رفتیم اشپرخونه ک بکنمش دوباره ک صدای زنگ در شد و خالم سر رسید، اون روز ک نشد اما بعد اون زیاد کردمش، تقریبا 6 ماه پرستار مامان بزرگم بود ده 12 بار کردمش :))))) و وقتی هم ک رفت به این امید بودم پرستار بعدیه هم مثل همین خوب باشه اما لعنتی یه زن شوهردار کیری سن بالا بود ک اگه بهم پول هم میداد نمیکردمش.
نظر بزارین ببینم چطو بود،
4 تا داستان دیگه هم دارم، اگه استقبال خوب بود اونارو هم تعریف میکنم.
پایان
نوشته: بکن خان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید