این داستان تقدیم به شما
سلام. من یه مسلمان شیعه زاده هستم البته ما شیعه جعفری اثنی اشعری نیستیم ما از شیعیان شاخه امامزاده کاک اولاد هستیم که به مروز زمان به شیعه کاکولد معروف شدیم و الان هم به اختصار به نام شکیل شناخته میشیم یعنی شیعه ی کاک اولادی یا همون شیعه ی کاکولدیه. مرجع دینی ما شیخ کاکولد اعظم هستن که الان حضرت آقا شیخ جاسم سیزدهم رهبری دینی ما رو بر عهده دارند و عدد مقدس ما ۵۲۰۰۵ هستش. اینم یه معرفی کوتاه از شاخه ی مذهبی ما.
***
دارم از یک شب تابستونی در دو سال پیش حرف میزنم (در اوایل ماه محرم 1444 قمری) اون شب یه مهمونی توی خونه ما درحال برگزاری بود و خاله من و خانوادش دعوت بودند. مامانم برای شام، گوشت خوک با شراب ، تدارک دیده بود. طبق معمول قبل از خوردن شام، همگی نشسته بودیم پای تلویزیون و داشتیم موزیک ویدئو نگاه میکردیم. هر از گاهی مامانم و خالم بلند میشدند و با صدای آهنگ میرقصیدن.
اجازه بدید یه کم از خودم بگم، اسم من رضا هست و 22 سالمه. توی یک خانواده چهار نفره زندگی میکنم. خوشبختانه خانوادهی مذهبی و شادی دارم. اسم خواهرم پریناز هست و 20 سالشه. هر دو دانشجو هستیم. اون شب، خواهرم در مهمونی نبود. با همکلاسیهاش رفته بودند بیرون، بگردند. توی مهمونی، بعضی وقتها مامانم و خالهم شیطونی میکردند و موقع رقصیدن، پشت به پشت هم میایستادن و باسنهاشون رو به همدیگه میزدن و به هم میمالوندن، و یا مامانم میرفت جلوی صورت شوهرخالم، قر میداد. خاله هم که طبق معمول برای بابای من دلبری میکرد و میرفت جلوش و پستونهای بزرگش رو میلرزوند. مامانم 43 و خالم 46 سالشه. من و پسرخالم که تقریباً همسن هستیم، کنار هم نشسته بودیم و داشتیم رقص و بدنهای زیبای مامانامونو نگاه میکردیم و لذت میبردیم. همونطور که گفتم این خاطره برای دو سال پیش هست، در اون موقع روابط خانوادگی و روابط فامیلی ما نهایتاً در حد هیز بازی و لاس زدن بود امّا یک اتفاق باعث شد که روابط ما دستخوش تغییر بشه و سکس خانوادگی و سکس فامیلی برای ما تحقق پیدا کنه.
بعد از خوردن شام بود من و پسرخالم داشتیم سفره رو جمع میکردیم و مامان و خاله هم میخواستن شستن ظرفها رو شروع کنن که زنگ خونه زده شد. پریناز بود. درب رو باز کردم. خواهرم اومد داخل امّا به سختی. نمیتونست خوب راه بره و خیلی درد داشت. فوری رفتم زیر بغلش رو گرفتم تا توی راه رفتن کمکش کنم. بهم گفت: رضا، فقط منو برسون به تختخوابم. منم تا توی اتاقخواب، زیر بغلش رو گرفتم و بردمش. در حین رفتن، همه توجهشون جلب شد. وقتی پریناز رو بردم توی اتاقخواب و گذاشتمش روی تختخواب، همه اومدن توی اتاق و جویای حالش شدن و دلیل بدحالیش رو ازش میپرسیدن.
خوشبختانه خواهرم یک دختر بیحیا بود و بعد از این اتفاق بیحیا تر هم شد. ما همه میدونستیم که پریناز ، همزمان چندتا دوسپسر داره و به عبارتی یک دختر لاشی است. البته لاشی بودن خواهرم برای من همیشه مایه افتخار بوده و هست. وقتی بابام از خواهرم پرسید که چه اتفاقی برات افتاده؟ خواهرم خیلی راحت به بابا گفت: چندتا از پسرهای کلاسمون از باسن بهم تجاوز کردن. مامانم پرسید کجا و کی؟ اونم گفت: چند ساعت پیش توی پارک جنگلی چیتگر. خلاصه هر کسی یه سوالی میپرسید و برای کمک به خواهرم یه کامنتی میداد.
زن عموی من پزشک عمومی هست، مادرم پیشنهاد داد که به اون بگیم که بیاد پریناز رو معاینه کنه و اگر کاری لازم باشه براش انجام بدیم. عموم توی محله ما زندگی میکنه، زن عموم ظرف ده دقیقه خودشو رسوند به خونه ما. همه توی اتاقخواب بودیم و کنار تخت پریناز، زن عموم، قبل از اینکه شروع کنه به معاینه خواهرم، گفت همه برن بیرون. چون باید شلوار و شورت پریناز رو میکشید پایین. مامانم به زن عموم گفت اینجا که غریبه نیست، سخت نگیر، اشکالی نداره.
پریناز با اینکه درد داشت امّا با خنده به زن عموم گفت: زنعمو وقتی تو میتونی کون و کص منو ببینی، چرا پدر و مادرم نتونن ببینن؟ لبخند روی لب هممون نشست. حدس میزدم، خواهرم فرصت رو غنیمت شمرده بود تا بتونه در خانواده و فامیل، حیا زدایی بکنه به قصد لذت بیشتر و زندگی بهتر. خاله من که یک زن شیطون هست سریع رفت سمت پریناز و به زن عمو گفت: بزار توی معاینهی پریناز کمکت کنم و شلوار پریناز رو جلوی همه ما کشید پایین! پریناز خندید و خودش شورتش رو هم کشید پایین و صدای قهقهه و خنده اتاق رو پر کرد.
پریناز به روی شکم خوابید و با دوتا دستش لپهای کونش رو گرفت و چاک کونش رو باز کرد. کص و کون خواهرم، در معرض دید همگان قرار گرفت. سوراخ کون پریناز خیلی گشاد شده بود و اندکی خونریزی کرده بود. زن عموم با نور گوشی موبایلش، با دقت سوراخ کون پریناز رو نگاه کرد و گفت: خدا رو شکر پارگی مقعد در حدی نیست که نیاز به بخیه زدن باشه. کاری که لازم هست اینه که باید توی یک تشت، آب ولرم و کمی بتادین ریخته بشه و پریناز جون روزی چندبار داخل تشت به مدت یک ربع بشینه مخصوصاً بعد از مدفوع کردن. خلاصه معاینه که تمام شد، زن عموم رفت خونه خودشون و ما موندیمو این کون پاره خواهرم.
از خندهها و حرفهای پریناز معلوم بود از اینکه چندتا پسر بهش تجاوز کردن، خیلی هم ناراحت نیست. اونجا بود که فهمیدم، پریناز از اون دسته افرادی هست که دنبال لذتهای دردناک و دردهای لذتبخش هست. شوهرخالم به پریناز گفت خیلی دوس دارم با جزئیات برامون تعریف کنی که چجوری بهت تجاوز کردن ولی میدونم الان وقت مناسبی نیست، بعد از اینکه بهتر شدی، برامون تعریف کن. خالم به من گفت: رضا برو بتادین و دستمال کاغذی تمیز بیار، مقعد پریناز رو ضدعفونی کنیم. فهمیده بودم که خالم میخواد از فرصت پیشاومده بهترین استفاده رو بکنه تا بیحیایی در فامیل ما رایج بشه. وقتی بتادین و دستمال رو دادم به خالم، اون به پسرخالم گفت که بیا کمک کن، لپهای کون دخترخالهت رو با دست بگیر و به طرفین بکش تا بتونم لای درز کون پریناز، بتادین بریزم.
وقتی خالم داشت به سوراخ کون خواهرم بتادین میزد، همش حرفهای سکسی میزد و میگفت خوشبحال اون پسرها که همچین کون خوشفرمی رو کردن، حتماً کیرشون هم خیلی کلفت بوده، جووون. هر کسی یه متلکی میگفت و همگی میخندیدیم مخصوصاً خود پریناز. شوهرخالم گفت که در اینجاست که نباید از واژه “کردن” استفاده بشه، باید بگیم “گائیدن” یک داف خوشکل. بابام هم میگفت والا اگر منم همچین دوسدختر خوشهیکلی داشتم، هر شب میگائیدمش. خالم گفت: کون زن خودت که بزرگتر و خوشفرمتر از کون پریناز هست، پس چرا زن خودتو هر شب از کون نمیکنی. اینجا بود که متوجه شدم مامانم و خالم با هم راحتن در حدی که از پوزیشنهای سکس با شوهرهاشون برای هم تعریف میکنن. بابام رفت نزدیک مامانم و یه دستی به کص مامانم کشید و در جواب خالم گفت: آخه کدوم آدم عاقلی همچین کص توپول و آبداری رو ول میکنه و میره سراغ کون. خالم هم گفت: معلومه سلیقت اصلاً خوب نیست یه کم از باجناقت، یاد بگیر. عاشق گائیدن زنها از کون هست. توی مهمونیها دقت کن ببین که چجوری، شوهر من ملتمسانه و با حسرت به کون زن تو نگاه میکنه. مامانم خندید و به شوهرخالم گفت: راضی نیستم حسرت به دل بمونی و یه چشمک به بابام زد و بابام هم به علامت رضایت یه چشمک به مامانم زد که چراغ سبز نشون بده تا مامانم زیر شوهرخالم بخوابه. من و پسرخالمم که همیشه از فانتزی بیغیرتی برای همدیگه تعریف میکردیم، کیرهامون شق شده بود و از روی شلوارامون مشخص بود. دیگه همگی زده بودیم توی فاز مسخره بازی و خنده. خالم گفت بعد از ضدعفونی سوراخ کون پریناز، نوبت معاینه سوراخ کون تک تکتون هست.
همه منظور خاله رو فهمیدیم و از آغاز سکسهای خونوادگی و فامیلی، ذوق کرده بودیم. وقتی خاله کارش با پریناز تمام شد، به مامانم چشمک زد گفت بیا بخواب کنار دخترت تا معاینهت کنم. حالا این وسط پریناز گیر داده بود که یکی بیاد از سوراخ کونش عکس بگیره چون میخواست ببینه که سوراخ کونش چقدر گشاد شده. شوهرخالم اومد و لای کون خواهرمو باز کرد و بابام هم با گوشی موبایل چندتا عکس کلوزآپ از سوراخ باسن پریناز انداخت و بعدش عکس رو به پریناز نشون داد. واکنش خواهرم جالب بود وقتی که شدت پارگی سوراخ کون خودشو توی عکس دید. پریناز گفت: جووون، مرد زندگی یعنی کسی که هر شب کون زنش رو اینجوری پاره کنه تا زنش نتونه از شدت درد ، راه بره. اوووف. حالا دیگه نوبت مامانم شده بود. اونم روی شکم خوابید، من و پسرخالم که لحظه شماری میکردیم تا شورت مامانم در بیاد تا یه منظره چشمنواز و شهوتانگیز ببینیم. اون لحظه فضای ما، شبیه این مراسمهای پردهبرداری از پروژههای عمرانی شده بود! خخخ به محض این که خالم شورت مامان منو کشید پایین، همه شروع کردیم به سوت زدن و کف زدن، همش میخندیدیم. بابام وقتی ذوقزدگی پسرخالم رو دید، به عنوان هدیه، شورت زنش رو به پسرخالم داد. اونم شورت مامانمو گرفت نزدیک دماغش و نفس عمیق کشید و گفت: بهبه بوی بهشت میده. فضا اون لحظه خیلی مهیج و شاد بود. خاله با دست، لای کون مامانمو باز کرد، مامان هم خودش یه کم قنبل کرد تا بتونه بهتر سوراخ کون و کصش رو برای ما به نمایش بگذاره. گویا بابای من در اکثر مواقع مامانمو فقط از کص میکرده برای همین سوراخ کون مامان من خیلی تنگ بود، همه از تنگ بودن سوراخ باسن مامانم در این سن متعجب بودن. خاله من، سلیقه شوهرشو میدونست و از طرفی دیگه از علاقه مامانم به کون دادن، خبر داشت برای همین گفت: این کون زیادی تنگه، باید اول یه کم گشاد بشه بعد بیاد برای معاینه.
مامانم با کون لخت از روی تخت بلند شد و با بیحیائی تمام پرسید: زحمت گشاد کردن سوراخ کون من، بر عهده کیه؟ خالم با سر به شوهرخالم اشاره کرد و از راه دور برای مامانم بوس فرستاد و خندید. بعدش خاله به مامانم گفت تا تو بری توی اون یکی اتاق برای گشاد شدن سوراخ کونت، من اینجا سوراخ کون شوهر و پسرت رو معاینه میکنم. بعد، خالم به پسر خودش هم گفت: پسرم همراهشون برو و به بابات کمک کن. پسرخالمم که از خوشحالی داشت بال در میآورد، سریع رفت پیش اونها و درب اتاق رو هم بست. من موندم با پریناز، خاله و بابام. دیگه به طور کامل، در خانه ما، پرده حجب و حیا ، دریده شد. پریناز گفت: آخ جون، توی اتاق کناری سکس سه نفره و توی این اتاق سکس چهار نفره، جووون. خالم گفت نکنه با این کون پارت دوباره میخوای کون بدی؟ پریناز گفت: کون نه ولی کص آره. بابام گفت: نه دختر گلم از کص هم بکنیمت بازم به عضلات اطراف سوراخ کونت فشار وارد میشه. یکی دو هفته به کص و کونت استراحت بده، بعدش دیگه من و داداشت حسابی از خجالتت درمیایم. خالم گفت آره پریناز، امشب بهتره که وظیفه تو فقط “تف رسانی” باشه. فقط ساک بزن. بابام اومد نشست لبه تخت، کنار خاله و دوتایی مشغول لب بازی شدن. منم رفتم سراغ لبهای خواهرم و عاشقانه لبهای همو میبوسیدیم. چند دقیقه بعد از لبدادن و لبگرفتن، بابام به خاله گفت: همیشه دوس داشتم بهت لاپستونی بزنم. پستونهای خالم خیلی بزرگ و خوشفرم هستن. پریناز گفت: خب کار من شروع شد باید لای پستونهای خاله تف بندازم. همگی کامل لخت شدیم. خاله، روی تخت دراز کشید. پریناز چندتا تف غلیظ انداخت لای پستونهای خاله. بابا هم اومد جلو و کیر گندهشو گذاشت لای سینههاش. پریناز هم، پستونهای خاله رو با دستاش جمع کرد دور کیر بابا. منم کیرمو به نوبت جلوی صورت پریناز و خاله میگرفتم تا برام ساک بزنن. کیرمو به دفعات از دهن خواهرم درمیآوردم و میکردم توی دهن خالم. خیلی برام لذتبخش بود وقتی کیرم توی دهن خاله و دهن خواهر جابجا میشد. بعد از چند دقیقه، از بابام پرسیدم: خاله رو فقط از کص میکنی؟ یا از کون هم میخوای بکنی؟
قبل از این که بابام جواب بده، خاله گفت: مامانت، سلیقه بابات رو برام تعریف کرده، بابات فقط دنبال پستون و کص تپل هست. پوزیشن سکس رو تغییر دادیم. من، بابا و خاله هر سه روی تخت دراز کشیدیم بطوری که خاله بین بابا و من بود، بابا مشغول تلمبه زدن توی کص خاله شد و منم شروع کردم به کوبیدن کیرم توی کون خاله. پریناز هم اون پایین بود و هر از گاهی کیر من و بابا رو درمیآورد و یه کم ساک میزد و دوباره کیر رو هدایت میکرد داخل سوراخ. صدای شالاپ شالاپ، میپیچید توی اتاق چون پریناز مرتب روی کیر ما و کونو کص خاله تف مینداخت. بعد از گذشت تقریباً 20 دقیقه، کم کم حس کردم نزدیک به ارضاء شدن هستم. بلند گفتم: آب کیرم داره میاد، کی میخوادش؟ فوراً پریناز گفت بریز توی دهن من، چون برای خوب شدن زخمهای سوراخ کونم، بدنم به پروتئین نیاز داره. پریناز، خودش کیرمو از کون خاله درآورد و گذاشتش توی دهن خودش، یه کم که ساک زد و در حالی که کیرم توی دهن خواهرم بود، آبکیرم ریخته شد توی دهنش. بابام هم چندتا تلمبه سنگین توی کص خالم زد و بلند شد و رفت جلوی صورت پریناز. بابام با یک دستش چنگ زد توی موهای خواهرم و با اون یکی دستش یه کم جق زد تا آبش بیاد. پریناز هم با دهن باز منتظر پاشیده شدن آب کیر باباش توی دهنش بود. چند لحظه بعد، بابا آب کیرشو خالی کرد توی دهن دخترش. پریناز بعد از قورت دادن آبکیرها گفت: بابا، آب کیرت از آبکیر همهی دوسپسرهایی که تا حالا داشتم خوشمزهتر بود، ممنون.
بابام هم گفت قابلی نداشت عزیزم و لبهای خواهرمو بوسید و چند قطره از آب کیر خودش که دوره دهن پریناز باقیمانده بود رو هم مزه کرد. اون دوتا مشغول لاس زدن با هم بودن، منم رفتم لای پاهای خاله و مشغول لیس زدن و خوردن آب کص و تفهای روی کص خالم شدم. وقتی سکس چهار نفره ما تمام شد، به خودمون گفتیم بریم اتاق کناری ببینیم چه خبره. وقتی رفتیم توی اتاق، دیدیم که سکس اونها هم تازه تمام شده و مامان من با بیشرمی کامل و چهره خندون، به همراه شوهرخالم و پسرخالم، وایستاده جلوی آینه و داره عکس سلفی میگیره درحالی که آبکیرهای خواهرزاده و شوهرخواهرش روی صورت و پستونهاش پاشیده شده. بعد از گفتن خسته نباشید، ما هم به جمع اونها اضافه شدیم. هممون کاملاً لخت بودیم. در حالی که با همدیگه، لاس میزدیم و از محقق شدن بیعفتی در فامیل، خوشحال بودیم، چندتا عکس دستهجمعی به یادگار انداختیم.
این خاطره برای دو سال پیش هست. خوشبختانه، از دو سال پیش تا الان، فرهنگ کاکولدیسم و دیاثت ، خیلی بیشتر در فامیل ما گسترش پیدا کرده و هر چی زمان به جلو میره، سکس پارتیهای ما شلوغتر میشن.خدا رو شکر ، رسم خوبی که در فامیل ما جا افتاده این هست که ما، همگی در ظهر عاشورا ، جشن برپا میکنیم و یک سکس پارتی بزرگ تدارک میبینیم.
قسمت جالب این سکس پارتیها برای من اینه که مادر من، به یاد لبهای تشنه امام حسین (ع) نوشیدنیهای مختلفی مثل مشروب، آب کیر و آب کص ، میخوره. و دلیلمون برای این همه شادی هم همینه که امامون حسین رفته بهشت و داره در بهشت با حوریها لذت میبره و به سعادت ابدی رسیده. مگه ما دشمن امام حسین هستیم که به جای شادی کردن برای این فیض بزرگ بشینیم و گریه کنیم؟ ما معتقدیم که فقط دشمنان امام حسین براش گریه میکنند چون در قران آمده آنان که شهید میشوند هرگز نمرده اند بلکه زنده اند و نزد خدای خود روزی میخورند و البته در بهشت ۲۴ ساعته کوس میکنند. اونها که در عاشورا عزا داری میکنن یزیدی هستن.
پایان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید