این داستان تقدیم به شما

اسمم پارمیدا
۱۹ سالمه
قد ۱۶۰
وزن ۷۵
قیافه ام‌ معمولی ولی سفید با لبای قرمز و گوشتی
 
پوستم خیلی سفیده با سینه های بزرگ و کون برزیلی
داستان مربوط میشه به پارسال تابستون
مامانم یه دوست صمیمی داره خاله کتی
که سالهاست انگلیس زندگی‌میکنه
تقریبا هر سال میاد ایران
ما تو رشت زندگی میکنیم
خاله کتی پدر و مادرش فوت شدن هر وقت میاد ایران میره خونه پدریش
که کلیدش دست ماست
و قبل اومدنش مامانم کارگر میگیره تمیزش میکنن
هردفعه هم‌دو سه هفته ای میمونه
منم خیلی دوست داره
 
توی اینستاگرام هم منو دنبال میکنه و همیشه پیگیرمه
این تابستون که اومد ولی اتفاقای جدیدی افتاد
ناگفته نمونه هر دفعه کلی کادو برای من و مامانم میاره
من دو ساله با یه پسر همسن خودم تو‌کلاس زبان آشنا شدم و‌باهم تو رابطه هستیم
یه روز گرم تابستونی که با دوست پسرم بیرون بودیم خاله کتی بهم زنگ زد
گفت هروقت تونستی بیا خونه من سوغاتی هات رو بدم
امروزم خوبه
گفتم خاله الان بیرونم با‌دوستم عصری میام پیشت
گفت منتظرتم

 
عصر دوستم‌ منو رسوند خونه خاله کتی
در زدم درو باز کرد
رفتم تو تازه از حموم اومده بود یه حوله پوشیده بود موهاش خیس بود هنوز
گفتم ببخشید بد موقع اومدم
گفت نه عزیزم اشکال نداره
بشین برات یه چیز خنک بیارم
دو لیوان نوشابه آورد نشستیم با هم نوشابه خوردیم
از دوست پسرم پرسید
 
سوالاش به جاهای باریک رسید خیلی راحت بود من ولی کمی شوکه شده بودم که اینقدر بی پرده حرف میزنه
گفتم حتما تو انگلیس این چیزا عادیه
گفت‌باهاش میخوابی
از سکست راضی هستی
منم تصمیم گرفتم باهاش راحت باشم و گفتم اره ولی هنوز ارضا نشدم
این همه سکس کردیم اون هر دفعه ارضا میشه من هیچی به هیچی
نمیدونم مشکل از منه یا اون بلد نیست و این‌حرفا
ناگفته نمونه خاله کتی هیچوقت ازدواج نکرده
 
یه خانم لاغر خوش هیکل و خوش لباس همسن مامانمه ۴۲ ساله
با‌سینه های کوچولو و باسن برامده
گفت تا حالا با دختر سکس داشتی
شاید لزبین باشی
گفتم نه ولی حسی به جنس موافق ندارم
یعنی تجربه نداشتم نمیدونم
گفت من برم سوغاتیاتو بیارم خوشگل خاله
با یه ساک پر اومد

 
کلی لوازم آرایش
دوتا تی شرت
یه شلوار
دو ست لباس زیر شورت و‌سوتین
یه مایو و کلی چیز دیگه
گفتم خاله چرا این همه چیز آخه
گفت خوشگل خاله قابلتو نداره
ولی دوس دارم بپوشی ببینم تو تنت چطورن و اگه اندازه نیست برگشتم عوض کنم
من با کادوها رفتم تو اتاق یکی‌یکی‌پوشیدم همه عالی و سایز
به لباس زیرا رسیدم
خاله گفت اینارم بپوش
انگار کامل سایز منو میدونست
لخت بودم که لباس زیرو رو بپوشم
در زد اومد تو
 
من خجالت کشیدم یه دستمو جلو کسم گرفتم یکیش جلو سینه هام
گفت راحت باش‌ عزیزم
بزار کمکت کنم
کمربند حوله اش باز شده بود
و منم لختشو دیدم
حس کردم عمدا بازش کرده که منم راحت باشم
بند سوتین رو برام بست

 
دستشو برد تو سوتین سینه هام رو جابجا کرد حسابی مالید
منم کمی خجالت کشیدم
ولی متوجه شدم که داره حال میکنه
شرتمم کمک کرد کشید بالا مدام به کونم دست می کشید
و میگفت چه هیکلت سکسیه
چه حالی میکنه دوست پسرت
واسه همینه سریع ارضا میشه نمیتونه تورو به ارگاسم برسونه
رفت نشست رو صندلی کنار آینه
و منو سر تا پا تماشا میکرد

 
گفت کامل اندازه ته
و خیلی تو تنت قشنگه
منم رفتم کنارش بغلش کردم و بوسش کردم گفتم مرسی خاله
پاشد سرپا و منو محکم بغل کرد
کامل سینه هاشو چسبوند به سینه هام و چند ثانیه منو به خودش فشار داد
بعد تو همون حال رفت سمت گردنم و چندتا بوس سکسی از گردنم کرد
منم دیدم داره از خود بی خود میشه
و نمیدونستم چیکار کنم
 
گفتم خاله شما لزبینی
گفت اره عزیزم
اگه بخوای میتونیم با هم یه تجربه جدید داشته باشیم
تا هرجا هم تو خواستی پیش میریم
نمیخوام اذیت شی
شل شده بودم
دوست داشتم ببینم تفاوتش با سکس با دوست پسرم چیه
گفتم باشه
ولی من نمیدونم باید چکار کنم
گفت بسپارش به من
حوله اش رو کامل درآورد
 
لخت لخت بود لاغر و خوش هیکل ورزشکاری ماهیچه ای
از پشت بغلم کرد
کسشو چسبوند به کونم
گفت شرتتو درمیارم‌که بدنمو حس کنی
کمکم کرد شرتو دراوردیم کسش رو روی کونم میمالید و با یه دستش سینه ام رو
بند سوتینمو باز کرد همینجوری که از پشت خودشو‌بهم میمالید با دو تا دستاش سینه هامو چنگ میزد
صدای نفس نفساشو گرمای بدنش منم حشری کرده بود
چند دقیقه تو این حال بودیم
گفت بریم رو تخت

 
تو همون حال یواش یواش رفتیم سمت تخت یک‌ثانیه ازم جدا نشد
منو رو شکم خوابوند رو تخت و همون حالو ادامه داد دستشو برد سمت شکمم گفت کونتو بیار بالاتر بیشتر خودشو بهم میمالید
بعدش منو برگردوند چشاش پر شهوت شده بود
گفت میخوام سینه هاتو بخورم اگه دوست نداشتی بهم بگو
شروع کرد با تمام وجود سینه هامو‌میخورد
منم که رو ابرا‌ بودم
نمیدونستم باید چکار کنم…
 
همینجوری از سینه اومد پایین سمت کسم
گفت پاهتوباز کن
سرشو برد تو کسم من دیگه هیچی نفهمیدم
با‌همه‌وجودش‌کسمو میخورد زبونشو میکرد تو سوراخ کوسم با یه دستم کسمو میمالید
خیلی سریع ارضا شدم بدنم لرزید و یه حس خیلی خیلی خوبی تجربه کردم
معلوم بود که این کاره هست
واقعا بهم خوش گذشت
ولی نفهمیدم خودش ارضا شد یا نه
کمی حس خجالت داشتم
گفتم خاله پس خودت چی
گفت برگرد که منم ارضا بشم
 
دوباره رفت رو کونم و اینقد بالا پایین کرد که اونم ارضا شد
گفت حیف که اینجا‌وسیله ندارم
اگه انگلیس بودی اون موقع طعم واقعی تری از ارگاسمو میچشیدی
این اولین حالی بود که با خاله کتی کردم
تا وقتی ایران بود من هرروز میرفتم پیشش و کلی بهمون خوش گذشت
اگه دوست داشتین بازم براتون مینویسم

 
 
نوشته: پارمیدا مانکن

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *