این داستان تقدیم به شما
سلام این ماجرا بر می گرده به تابستان 92 . ترم دوم رو تموم کرده بودیمو با بچه های پایه دانشگاه قرار شد یک روز رو بریم به ساحل و به خوش گذرونی بپردازیم . صبح روز موعود رسیدو بچه ها وسایل صفا رو آماده کردنو راهی دریا شدیم . وقتی رسیدیم اول چندتا پیک زدیم تا روشن شیمو با صدای آهنگ شروع کردیم به رقصیدنو شلوغ کاری .ما چهار نفر بعد از این که کله هامون داغ شد تنو زدیم به دریا و شروع کردیم به بازی والیبال . نزدیکی های غروب بود ساحل کم کم داشت خلوت می شد که در همین حین یک ماشین پرشیا با صدای موزیک بلندش حواس مارو به خودش جلب کرد . دیدیم چهار دختر داف و جیگر از ماشین پیاده شدند .خب طبق معمول شروع کردیم به هیز بازی در آوردنو همزمان با بازی اون هارو هم زیر نظر داشتیم. اون دخترای شیطون هم داشتن کل کل و مسخره بازی ما رو تو آب می دیدنو می خندیدن . سعید تا دید اوضاع برای رفیق شدن جوره به ما گفت من توپو به طرفشون میندازمو ازشون می خوام به ما ملحق بشن . سعید توپ رو به طرف ساحل انداختو بعد بدو بدو رفت تا توپ رو بیاره . وقتی از آب بیرون رفت هیکل لخت قشنگ ورزشکاری که خیس بود خیلی به چشم میومد وقتی که نزدیک دخترا شد بهشون سلام کردو گفت چرا به ما ملحق نمی شن الان که هوا تاریک شده می تونیم باهم خوش بگذرونیم. میترا به سعید گفت منتظریم ساحل خلوتترو هوا تاریکتر بشه. حدود پانزده دقیقه بعد دیدیم دخترا رفتن به طرف چادر ما . درب چادر به طرف دریا بود و ما داشتیم اونا رو میدیدیم که داشتن مانتو و شلوارشون رو در می آوردن تا لباس عوض کنن. حالا دخترای بلای ما با یک تاپ شلوارک به ما نزدیک می شدن. ما از همون لحظه به بعد کنترل خودمون رو از دست دادیم. وقتی وارد آب شدن لباسای خیس سکسیشون چسبید به بدنشونو شورت و سوتینشون قابل دیدن شد.با پیوستن دخترا به ما شروع کردیم به سلام و احوال پرسیو خودمون رو به هم معرفی کردیم.میترا ، هانیه ، بهاره و مریم . سعید ، احسان ، حامد و مجید . حالا که همدیگه رو شناختیمو فهمیدیم همگی دانشجو هستیم به دو گروه چهارتایی تقسیم شدیمو شروع کردیم به بازی کردن . میترا و هانیه با سعید و احسان ، منو حامد با بهاره و مریم. تو زمان بازی کردن ما با پاشیدن آب به هم ، توپو به طرف هم پرت کردن ، گفتن جک و سر به سر هم گذاشتن خیلی با هم راحتترو نزدیکتر شدیم . از اون لحظه ای بگم که وقتی دخترا شیرجه یا به هوا می پریدن برای زدن توپ اون کمر و شکم سفیدشون وقتی از زیر تاپ معلوم می شد یا اون ساق سفید بی مو اپیلاسیون کردشون وقتی شوت میزدن یا اون سینه های مشتی شون که تو سوتین معلوم شون بالا پائین می رفت یا اون چاک کس داغ شون که به شورتشون چسبیده بود نه تنها آدم شهوتی نمی کرد بلکه باعث بلند شدن این کیر نفهم می شد که آبروتو به گا بده. هر چقدر بیشتر می گذشت هر کسی جفت خودش رو داشت پیدا می کرد بنابراین حامد پیشنهاد کرد به چهار گروه دوتایی بشیم تا باهم مسابقه بدیم. انگار همه منتظر همین بودم تا بتونن به جفتشون نزدیکتر بشن. من که چشمم بهاره رو گرفته بود رفتم نزدیکشو گفتم به من این افتخارو میدید تا در کنار شما به مصاف این آدمای از خودراضی برم اونم با خنده گفت باعث مباهات بنده است که در کنار شما باشم قربان بعدش هر دو باهم خندیدیمو دست همو گرفتیم.
قرار شد هر کی جفت خودشو بغل کنه و تو آب اونو تاخط پایان همراه خودش ببره . باهم قرار گذاشتیم آخرین نفر یک بطری ویسکی رو با شریکش تموم کنه.
مسابقه که شروع من بهاره رو محکم تو آغوش گرفتم طوری که گرمای بدنمون باعث شهوتی شدن هردومون شده بود .بهاره دستاشو دور گردنم حلقه کرده بود طوری که صورت من به سینهاش چسبیده بودو کون بهاره روی کیر شق شده من نشسته بود.بهاره خنده بلندی کردو گفت لامصب بزار شروع کنیم بعدش تو…
هانیه گفت کجاشو دیدی این آقا احسان داره لاپایی میزنه .خداییش احسان حق داشت چون شلوارک هانیه جمع شده بود بالا و اون رون های نرمو خوشکلش خودنمایی می کرد.داشتیم می خندیدیم که
صدای جیغ مریم بلند شد دیدیم آقا حامد مریمو سروته گرفته جوری که دهنش رو به کس مریم و دهن مریم رو به کیر سیخ شده حامده و داره کس مریمو تو اون حالت دید میزنه و مریمم برای اینکه نیفته دو دستی به کیر بلند شده حامد چسبیده.سعید گفت اینارو ببین چقدر بی جنبه بازی دارن در میارن ناسلامتی هنوز یک ساعته باهمیم، سریع خودمونی شدن.یکدفعه میترا گفت نه که شما خیلی جنتلمن بودین . سعید گفت مگه من چیکار کردم ؟میترا گفت چیکار کردی؟اینقدر خودتو از پشت بهم مالیدیو پنجه کردی که دیگه توانایی وایسادن هم ندارم.سعید هم گفت یعنی عشقم حشری شده؟که همه باهم خندیدن.
تو مسابقه هم هر کسی هر طور که تونست به جفتش حال داد اینقدر صدای آخو ناله زیاد بود که روی لباس هم دارن حسابی به کیرو کس هم حال میدنو خودشونو به هم میمالن.من که دستمو از زیر تاپ بهاره به کمرش رسوندمو کمر و پهلوشو حسابی مالیدم
جوری که بهار در گوشم می گفت عشقم طورو خدابس
کن در آبم میاد وداشت ناله های سکسی میکرد.تو اون
حالت دیدم احسان دستشو برده تو شلوارک هانیه و
داره با کونش بازی می کنه می گه من ناز این کون تپل
و ژله ایت برم که اینقدر گشاده هانیه هم گفت این کون امشب مال تو نفسم.حامدم دیگه شورت مریمو داده بود کنارو داشت براش وسط چاک کس مریمو لیس میزد.مریمم سرشو برده بود تو شلوارک کردی حامد و داشت براش ساک میزد .سعید هم تاپ و سوتین میترا رو داده بود بالا ونوک سینه های میترا رو با دهنش میک و با یه دستش چنگ می زد.
دیگه مسابقه از حالت خودش خارج شده بود تبدیل شده بود به محل نوازش معشوقه ها زیر نور ماه .
ساعت هشت و نیم شب بود که از دریا در اومدیم .
بطری ویسکی رو باز کردیمو سری یه پیک زدیم .
بچه ها اینقدر خسته شده بودن که همون جا کنار
ساحل پیش هم خوابیدن .من که هنوز بیدار بودن آهسته در گوش بهاره گفتم عزیزم اگه بیداری میای بریم قدم بزنیم؟اونم گفت :چرا که نه ! پس دست همو
گرفتیم کنار ساحل شروع کردیم به راه رفتن.گفتم بهاره شما دخترا تو خوابگاه هستین ؟اونم گفت نه، ما یک آپارتمان اجاره کردیم که چهار نفری اونجا ساکنیم.
ما برا اینکه بتونیم اجاره خونه رو بدیم دوسه شبی در
ماه ماشین دوستمون رو قرض می گیریم تا بتونیم به بچه مایه دارا هم یه حالی بدیم هم یه پولی دستمون
بیاد.گفتم پس امشب رو زدین به کاهدون.گفت دقیقا.
نمی دونستیم شما هم دانشجو هستین اما بگم امشب
خیلی بهم خوش گذشت ممنونم ازت.همون لحظه دوتا
دستاشو گرفتم لبم رو گذاشتم رو لباش.بهش گفتم اگه
قول بدین دیگه دور کارتون رو خط بکشین من با بچها
صحبت می کنم تا با کمک خودتون هزینه اجاره خونه
رو تامین کنیم.اونم گفت من از خدامه اگه بشه من رو
مدیون خودت کردی.اشکی رو گونه هاش بود رو پاک کردم بهاره رو تو بغل گرفتم گفتم دوست دارم.شماره
هامون رو بهم دادیم و به سمت بچهها برگشتیم.دیدیم
وسایل رو جمع کردنو داره ازهم خداحافظی میکنن.
همین که مارو دیدن حامد گفت خب رفتین یه گوشه خلوت کردینو حسابی بهم حال دادین.بهاره هم تو
جوابش گفت تا چشات درات.احسان گفت اوهو ببین
خانم چه دفاعی از مجید می کنه معلومه خیلی بهم
وابسته شدین هردومون خندیدیمو گفتیم مثل اینکه
همینطوره. قرار شد بزودی همدیگرو دوباره ملاقات کنیم.
نویسنده:م.م.ک
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید