این داستان تقدیم به شما
سلام اسم من مسعوده الان که این داستان و مینویسم 25 سالمه ولی اولین کون دان واقعی من میرسه به شیش سال قبل یعنی 19 سالگیم۰
داستان از اونجا شروع میشه که مدتها بود دوست داشتم تجربه واقعی یه سکس وداشته باشم ولی هیچوقت موقیعتش جور نمیشد البته اینم بگم من قبلا سکس زیاد داشتم ولی همشون در حد لاپایی بود هم مفعول بودم هم فاعل که بیشتر مواقع فاعل بودم تا مفعول در ضمن بیشتر عشق وحالی که کردم همش مربوط به قبل بیست سالگیم میشد ۰
بریم سر اصل داستان یه مدتی بود بدجور هوس گی کرده بودم و دوس داشتم یبارم که شده بصورت واقعی کون دادنو تجربه کنم ولی دوربرم چنین ادم مطمعن و دهن قرص سراغ نداشتم این شدکه تصمیم گرفتم به یه غریبه بدم تا اشنا۰
بماند یه شب خونه تنها بودم وخیلی هوسی شده بودم از اونجا که شهرما قم وشهر مذهبیه گفتم برم حرم یه دوری بزنم شاید از سرم بپره رفتم حرم و یه دروری زدم کمی خسته شدم اومدم جلو حرم توپارک نشستم کمی استراحت کنم ساعت تقریبا یک شب بود افراد کمی توپارک بودن اونام دیگه داشتن کم کم میرفتن که نگاهم به یه مرد حدودا چهلو پنج ساله افتاد که یه جورایی داشت منو نیگا میکرد حس کردم میخاد خودشو بهم نزدیک کنه حدس زدم اینکارس ولی روش نمیشد شایدم میترسید پیش خودم گفتم شاید این فرصت وازدست بدم واسه همین من سر صحبت و باز کردم سلام کردم اونم جوابمو داد گفتم عجب هوای سردیه امشب گفت اره چرانمیری خونتون گفتم حاجی مسافرم خونمون شهرستانه بهد از حدودا ده دقیقه صحبت الکی گفت اگه خیلی سردت شده ماشین من اینجاست میخای بریم گرم شو منم که منتظر این لحظه بودم گفتم باشه گفت پس بریم
راه افتادیم راستش دل تودلم نبود خیلی استرس داشتم توراهم اصلا حرف نزدیم تقریبا بعد ۵ دقیقه رسیدیم به یه ماشین پراید تقریبا مدل پایین گفت همینه درو بازکرد گفت بشین ومن نشستم بخاری ماشینشو روشن کرد ولی کاملا یخ بود گفت فک کنم بخاریم خراب شده میخای بریم خونه من کمی استراحت کنی گفتم مگه تنهایی گفت اره گفتم عیبی نداره فقط من باید زود برگردم گفت بلشه زود برت میگردونم گفتم پس بریم که حرکت کرد راستش واسه اینکه ثابت کنم بچه این شهر نیستم هی الکی اسم خیابونارو ازش میپرسیدمو اونم جواب میداد کلا از شهر رفت بیرون استرسم بیشتر شد گفتم حاجی کجا میبری منو گفت بچه که نیستی نترس الان میرسیم بعد یه مدت پیچید تو فرعی یه ده دقیقه ای رفتیم هیشکی توجاده نبود بعدش پیچید توخاکی راستش اون منطقه رو خوب نمیشناختم هی استرسم بیشتر میشد که از دور یه سری نور پیدا شد گفت نترس همینجاست خلاصه رفت جلو یه گاراژ تقریبا بزرگ که توش نجار میکردن وایساد فقط صدای سگ بود وما کلید انداخت درو با عجله واکرد گفت ننیخام گاراژای بغلی بفهمن درو سریع واکرد با ماشین رفتیم تو برق قطع بود بانور گوشی رفتیم داخل اطاق سریع زنبوری روشن کردهیچ حرف نمیزدیم من که منتظر بودم اون شروع کنه که یکدفه گفت لباساتو بکن راحت باش بعد خودش شروع کرد لباساشو دراوردن با اینکه هواش خیلی گرم نبود منم شروع کردم لباسامو دراوردن و فقط شورتم تنم مونده بود که گفت اونم در بیار گفتم حاجی من تاحالا ازاینکارا نکردم کمی میترسم گف نترس هواتو دارم منو میگی استرس داشت میکشتم پیش خودم گفتم اقا مسعود این توبمیری ازاو توبمیریا تیست این دیگه کیرواقعی در کونت خیمه زده وتانکونتت ولت نمیکنه تو این فکرا بودم که یدفه دستشو انداخت دور گردنم شروه کرد سینه هامو خوردن وا ی که چه لذتی داشت دوس داشتم تا صب اینکاروبکنه یواش یواش دستشو حرکت داد تارسید به کونم اروم شرتمو دادپایین لپ کونمو گرفت هی میگفت تاحالا کجا بودی ابنه ای زودترازاینا بای میکردمت یجواریی احساس کردم داره وحشی میشه که یدفه منو به رو خوابوند خودشم روم دراز کشید واقعا لحظه به لحظه ش برام لذت فوق العاده داشت سنگینیشو روم کاملا احساس کردم کیرشو اتداخته بود لای کپلام وحشی وار میمالید دوست داشتم همینجور ادامه بده لبامو مینکیدو سینه هامو فشار میداد بادستش کیرمو میمالید یدفه گفت اماده ای گفتم تورو خدا من اولین بارمه فقط یواش گف باشه قول میدماز روم بلند شد نشست روپاهام یه بالش نزدیکمون بود داد گفت بزار زیرشکمت منم اینکار کردم کونم کامل بالا اومده بود ولمبه هام از هم باز شده بود بادستش دوتا کپولامو گرفت ولاشو تامیتونست باز کرد یه تف بزرگ اتداخت روسوراخم بعدش لمبه هامو بهم مالید بعد کیرسیاهشو خیس کرد وگذاشت دم سوراخم هنوز گرمی سر کیرشو خوب به یاد دارم احساس کردم خیلی واسه سولاخم بزرگه گفتم خودم اومدم باید تحملش کنم اروم اروم کیرشو فشار داد داشتم از درد میترکیدم ام لذتم میبردم هی فشارداد یدفه سر کیرش رفت تو با دست اشاره کردم کمی تو این حال بمون بعد دو دقیقه کیرشو حل داد اروم اروم تا دسته فرو رفت انگار یه دکل و کرده بودی توکونم کمی روم خابید اخساس کردم دردش کمتر شد که یدفه شروع کرد تلمبه زدن اولش خوب بود ولی بعدش تندش کرد سولاخم شروع کرد به سوختن تقریبا پنج دقیقه ای تلمبه میزد گفتم تو روخدا بسه گفت تا ابم نیاد ولت نمیکنم دادم در اومده بود هم میخاستم تموم بشه وهم نه.
حدودا دو دقیقه دیگه گاییدم که دیگه به اوج شهوت رسیده بودم که ابم اومد احساس کردم اونم داره ابش میاد یه دادی زدوکونم داغتر شد حاجیم شل شد وتماوزنشو روم انداخت همه ابشو خالی کرد توکونم اون لحظه خیلی خوشحال بودم که بالاخره از این کون دادن با سربلندی بیرون اومدم کیرشو کشید بیرون بوسم کرد گفت خوب حالی دادی برو دستشویی خودتو تمیز کن رفتم و اب توی کونمو خالی کردم بعدش حاجی سوارم کردو رسوند دم حرم از شماره خاست تا هر وقت قم اومدم هماهنگ شیم ومنم شمارشو گرفتم تا اگه یبار دیگه هوس کون دادن کردم باهاش هماهنگ شم ولی خاطره اون شب هیچوقت فراموشم نمیشه .
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید