این داستان تقدیم به شما

با سلام خدمت دوستان .
من رابطه که منجر به سکس بشه زیاد داشتم
البته یکی از دلایلی که همسرم ازم جدا شد همین بود
من اون زمان توی یک کارخونه کار میکردم که خانوم ها و اقایون با هم مختلط بودن . من ازاول زندگیم با همسرم مشکل داشتم . یک بار که باهمدیگه سر سوزوندن غذا بحث مون شده بود از شانس کیری ما همون روز مادر زنم اومد خونمون و وقتی موضوع رو فهمید دست دخترشو گرفت و برد خونشون.
بعد از چند روز من رفتم دنبال همسرم که بیارمش برادرهای زنم منو تا جایی که خوردم کتک زدن.منم زنگ زدم به پلیس و شکایت و شکایت کشی . بگذریم
توی کارخونه همه فهمیدن که چنین مشکلی برای من پیش اومده .
منم نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی خب چهره جذاب و خوش تیپ و یک واحد اپارتمان توی منطقه بالای شهر و اون موقع یک پژو پارس صفر کیلومتر داشتم.
یکی از خانوم های اونجا گفت اقا دانیال میتونم شماره موبایل تون رو بهم بدید . منم علتش رو که پرسیدم . گفت کارتون دارم. منم بهش دادم.
ساعت ۲ ظهر از سرکار تعطیل شدیم . نیم ساعت بعد یک پیامک برام اومد ( سلام اقا دانیال من سحر همکارتون هستم خوشحال میشم بعداز ظهر توی کافه نزدیک خونمون همدیگرو ببینیم فقط اگه نمیخواید بیاید به من خبر بدید که من نرم کافه ) منم جواب دادم ساعت ۵ بعداز ظهر میام کافه ای که گفتید.
بعد از ظهر من رفتم کافه اونم اومد . اولش نشناختمش . چون هرموقع من دیده بودمش توی لباس فرم شرکت بودش. یک خانوم خیلی شیک و مرتب و ارایش کرده اومد و به من سلام کرد تا زمانی که عینکش رو برنداشته بود نشناختمش . منم یک سلام خیلی سرد و سنگینی بهش کردم و همین جور که داشت عینکشو برمیداشت گفت مثل اینکه نشناختین ؟ . تا دوباره نگاش کردم دیدم اه سحرهستش . ازش یک عذرخواهی بابت اینکه نشناخته بودمش کردم و دست و احوال پرسی . من خودم متولد ۷۱ هستم سحر گفت که من متولد ۷۴ هستم و یک ازدواج ناموفق داشته و الان دختر نیستش.
روز اول فقط یک قلیون با هم کشیدیم و چند تا لب از هم گرفتیم بعدش هم با هم رفتیم بازار لباس خریدیم و اخر شب ساعت ۹ شب بردمش در خونشون پیاده ش کردم.
روز بعدی هم همین طور گذشت فقط با این تفاوت که با دختر عمه اش و دوست دختر عمه اش هم اشنا شدم و چند کلمه با اونا هم صحبت کردم وبعد من و سحر از دختر عمه اش و دوستش خداحافظی کردیم و از اون طرف هم رفتیم شام بیرون و بعدش کافی شاپ .
بعد گفت دیر وقته منو ببر خونه عمه ام . گفتم چرا ؟.گفت الان ساعت نزدیک ۱ نیمه شب هستش ناپدریم خونه راه ام نمیده. منم گفتم چرا خونه عمه ات بیا بریم خونه من . گفت مشکلی برات پیش نیاد . گفتم نه چه مشکلی حکم تمکین خانوم امو از دادگاه گرفتم که بدون اجازه من خونه رو ترک کرده. اونم قبول کرد رفتیم خونمون . اولی که وارد شد بهش گفتم اینجا رو مثل خونه خودت بدون هرچی خواستی استفاده کنی راحت باش.
(من از بدو تولد تا اون موقع با هیچ دختری به جز خانوم ام سکس نداشتم . )
سحر رفت توی اتاق خوابید . منم رفتم توی حال روی کاناپه دراز کشیده بودم داشتم ماهواره فیلم سینمایی میدیدم که سحر صدام زد دانیال نمیخوای بخوابی . گفتم چرا همین جا میخوابم . گفت روی مبل مگه جای خوابیدن هستش بلند شو بیا روی تخت بخواب . منم گفتم مزاحمت نباشم . ( دوست ندارم با دختری که باهاش دوست بشم فکر کنه که من اونو بخاطر سکس میخوام ) اونم گفت چه مزاحمتی منم رفتم یک گوشه تخت خودمو جمع کردم و خوابیدم . چند لحظه بعد صدام کرد گفت دانیال بیا زیر پتو سردت میشه . منم گفتم خب شما ناراحت نشید . خندید و گفت من ناراحت بشم بهتره که عشقم سرما بخوره بیا زیر پتو سرما نخوری . منم تا پتو رو دادم کنار دیدم زیر پتو لخت فقط یک شرت لامبادو و یک سوتین مشکی تنش بود سفید مثل برف .( الان که داره اون لحظه یادم میاد افسوس میخورم که چرا از دست دادمش ) سایز سینه اش ۸۵ و بدنش هم کوچکترین مویی نداشت ( گفت شوهرم که ازش جدا شدم ملیاردر بوده سینه ها و باسن امو تزریق کردم بدنم رو هم لیزر کردم ) . رفتم بغلش کردم و لباش رو بوس کردم . اونم گفت شما بخواب پسر خوب تا بهت نشون بدم . بعدش با حرارت نفس هاش روی بدنم لباشو راه میبرد بعدش هم شروع کرد به ساک زدن برام نمیدونید چه جوری میخورد . اساسی کردمش . اون شب ۴ دفعه ارضا شدم . بازم دوست داشتم بکنمش دیگه توان شو نداشتم . صبح با هم رفتیم سرکار . ظهر باز اومد خونمون دوباره سکس و …
یک شب با هم رفته بودیم بیرون دختر عمه اش زنگ زد به سحر و گفت اومدن خرید و منم به سحر اشاره کردم از پشت تلفن بپرسه کجا هستن ما هم بریم دنبالشون.
دختر عمه سحر هم ادرس داد رفتیم جاشون . شام همشون رو بردم طرقبه ( من و سحر و فهیمه دخترعمه سحر و اعظم دوست دختر عمه سحر ) از اون طرف هم به اصرار سحر اومدن خونه من . اون شب چه شبی بود سمت راستم سحر لخت خوابیده بود . سمت چپ ام فهیمه که بدن تو پری داشت لخت خوابیده بود وسط پاهام هم اعظم لخت نشسته بود کیرمو از توی کس سحر در میاوردم توی کس فهیمه میکردم از توی کس ها در میاوردم توی دهن اعظم میکردم . اون شب ۵ دفعه با قرص ارضا شدم . دهنم گاییده شد صبح نتونستم برم سرکار رفتم درمانگاه سوروم تقویتی زدم . یک هفته سحر خونمون بود و فقط یک شب با دختر عمه اش و دوستش بودم بقیه شبا رو با خود سحر بودم که همسایه های فضول مون زنگ زده بودن به همسرم اومد و من سحر توی خونه بودیم و رفت شکایت کرد که منو با دختر توی خونه گرفته منم رفتم به یک حاج اقایی توی حرم پول دادم و یک دفترچه صیغه بهم داد که من سحر رو یک هفته صیغه اش کردم . بعدش پدر و مادرم به من گفتن سحر رو دوست داری اشکال نداره ولی یا پدر و مادرت یا سحر . منم چون مامان و بابام رو مخصوصان بابام رو خیلی دوست دارم . ۲ ملیون به سحر دادم و ازش خداحافظی کردم . ولی واقعا با اینکه ۲ سال از این موضوع میگذره ولی من هنوزم بعضی از شبا خواب سحر رو میبینم …

ممنون که خاطره منو خوندید
نوشته: دانیال

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *