این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان من پریسا هستم ٢٦سالمه ، قدم ١٧٠و وزنم٧٠حدودا،سینه و باسن سفت و خوبی دارم و از همه مهمتر خیلی خیلی زیاد حشریم ،خاطره من مربوط به سال گذشته و مهر ماهه، و اینم بهتون بگم اوپن هستم و با دوست پسر قبلیم سكس كامل داشتم،با اینكه دوست داشتیم همو نشد كه ازدواج كنیم و حالا فراموشش كردم ، بعد ازاخرین سكس با دوست پسر قبلیم حدود یك سالی میشد كه سكس نداشتم و برعكس خیلیا كه میگن فلانی تا گفت بیا ماهم رفتیم و سكس كردیم من اینطوری نیستم و دنبال ادم مورد اطمینان برای دوستی بودم و احتمالا بعد از مدتی باهاش سكس داشته باشم نه همون روز اول ولی كسی رو پیدا نمیكردم كه نمیكردم چون همه فقط میخوان بكنن ،یه روزی خونه عمه بودم كه خیلی باهاش جورم ، غروب علیرضا پسرعمم و خانومش و بچه هاش اومدن ، بعد از گذشت دوسه ساعتی یهو نگاهم افتاد ب شلوارشو دلم میخواست همون لخطه كیرشو دربیاره و منو بكنه ولی حیف نمیشد ، وقتی باهم صحبت میكردیم حس میكردم زنش حسادت میكنه علیرضا قد بلند و چهارشونه و قیافه معمولی و خوب ولی زنش چشمای ریز و شبیه این تایلندیاس اون لحظه جرقه ای شد كه من بخوام هرطور شده باهاش سكس كنم (به لج زنش البته)، خلاصه اونشب اونا رفتن و من موندم فكر فكر فكر ،فرداش شروع كردم اینستا پستای غمگین گذاشتم و بلاخره بعد ٣روز دایركت داد كه كی پریسای مارو اذیت كرده عكس بده و جنازه تحویل بگیر ووووو….
 
منم خودمو ناراحت جلوه دادم و گفتم از همه مردا متنفرم حتی از تو و یجوری بهش فهموندم كه دوست پسرم منو كرده و ولم كرده ،بهش گفتم حالم خوب نیس میخوام خودكشی كنم و حسابی ترسوندمش ،بهم گفت خودت میدونی من شیفتم و جمعه فقط ازادم كه بیام ببینم چته گفتم نه لازم نكرده تو خیلی هنر كنی به زنت برسی ، و خلاصه دو روز گذشت و پیام ندادو من كلافه شدم ازینكه مگه نفهمید دارم نخ میدم بهش ولی جوابی نمیده ، دخترا میفهمن وقتی مردی كم محلی میكنه به ادم خیلیییییی سخت میگذره ، تصمیممو گرفتم كه بهش بگم حرف دلمو ولی اگر قبول میكرد نه من مكان داشتم و بقول دوستان پدرمادرم شهرستان بودن و یا بابام ماموریت و اینكه همش خونه بودن ،پس نمیشد، نه اون بجز خونه خودش جایی رو داشت ،بیخیال این حرفا بهش پیام دادم
_سلام خوبی كجایی
~سلام سركارم ممنون توخوبی
-میخوام یچیزی ازت درخواست كنم ولی قول بده اگه جوابت منفیه پیامارو حذف كنی و مثل گذشته باهام برخورد كنی!
~بگو
_میشه دوسه ساعتی ببینمت
~اره حتما ساعت هفت دم مترو مفتح باش
_نه میخوام تو خونت ببینمت لطفا
~پس بگم مینا شام درست كنه ببخش حواسم نبود تعارف بزنم
_نه تنها باشی
~متوجه نمیشم چرا
_اوكی هیچی ولش كن ببخشید فعلا

 
 
بعد از نیم ساعت پیام داد امروز نمیشه فردا میفرستم مینا بره خونه مادرم (عمه) بعد بیا منم ساعت پنج میام از كار
تو كووووونم عروسی بود پاشدم رفتم ارایشگاه اپیلاسیون كردم و حسابی بخودم رسیدم و فردا رسید نمیگم سوتین شورت تور توری پوشیدم ولی یه ست ناز پوشیدم و تاپ و شلوار جذب ، مثل جنده ها رژ زدم پرررررر رنگ و جیگررررری ،بهش پیام دادم راه بیفتم ؟؟گفتم اره، هم استرس داشتم ازینكه پسم بزنه و هم دلهره ازینكه زنش بویی ببره ، رفتم بالا دروباز كرد و نشستم ابمیوه اورد خوردم مانتومو و روسریمو دراوردم،نگاهش چرخید روبدنم گفت خوب نگرانم كردی گفتم استرس داری ؟ گفت یكم اخه غیر عادیه دیدارمون گفتم از مینا میترسی؟ تا اومد جواب بده گفتم دوسش داری؟ گفت اره زنمه ، گفتم خوشبحالش ، گفت توروخدا چیزی شده من خبر ندارم ، هم میخواستم برم بشینم بغلش و لب بگیرم ازش هم جراتشو نداشتم ، یهو از دهنم دراومد كه میشه هراز گاهی بدون مزاحم ببینمت و حرف بزنیم ، گفت باشه ، اومدم مانتو روسریمو بردارم و برم كه بلند شد وایساد گفت همین گفتم اره و برخلاف همیشه اومدم بهش دست دادم و لپشو بوسیدم و اون تمام این مدت هاج و واج بود دیگه نفهمیدم شهوت چیكار كرد باهام بغلش كردم و گلوشو بوسیدم و مقاومت كرد و منم یه دوستت دارم از دهنم پرید دستامو محكمتر فشار دادم دورش، فك كنم از اولشم فهمیده بود كه دلم میخادش،به خودم اومدم كه داشتیم از هم لب میگرفتیم و اون لبای نازكش تو لبای من بود، دستشو رسوند به باسنمو شروع كرد مالوندن ، هدایتم كرد رو مبل بدون اینكه حرفی رد و بدل شه ، فقط صدای نفس بود و شهوت ، شلوار راحتیشو بعدش شورتشو تا زانو كشیدم پایینو یه كیر نمیدونم والا چندسانتی ولی حشری كننده و بلند رو شروع كردم به خوردن انقد لیسیدم كه گفت خانومی بسه (ی لحظه احساس كردم زنشم) لباسامو دراورد و با لذت به بدنم نگاه میكرد و گفت تو مطمئنی؟ گفتم فقط ادامه بده ، لخت لختم كرد و یكم سینه هامو خورد انگشتشو خیس كرد و مالید ب كونم رفت سمت اتاق گفتم كجا گفت روغن بیارم فهمیدم اقا فكر كرده من از كون میخوام بدم ، گفتم بیاااااا پاهامو باز كردم گفتم اول این تپلی رو میخوری و اومد نشست بین پاهام شروع كرد خوردن لیس زدن و صدای نفساش میخورد به كسم و روانی شده بودم و فقط میگفتم عاشقتم ، خیلی وقته میخامت، كیرتو بخورم …

 
 
اونم تند تر لیس میزد و با یه دستش با كیر نازش ور میرفت ، بهش گفتم اومد بالا و وسط پاهام كیرشو بادست گرفتم و مالوندم به كسم ریتمشو تنظیم كرد و خودش عقب جلو كرد و كیرش رو چوچول و كل كسم میرفت و میومد بهش گفتم لب میخوام فقط بخور منو ، بعد از پنج دقه دوباره لب خواستم ازش خم شد كه لب بگیره یهو كسمو اوردم بالا و كیرش تا اخر رفت تو كس داغم ، هم تعجب كرد هم شهوتش ده برابر شد ، دیگه تو اسمونا بودم و میگفتم بكن جرم بده پارم كن من زنتم كس تنگ منو باید بكنی نه اون زن گشادتو ، افتاده بود روم و نمیتونستم كسمو بمالم بهش گفتم پاشد وایساد و منم همزمان با عقب جلو كردن اون كسمو میمالیدم،خیلی شیرین بود وقتی بهم میگفت تو زن خودمی اخ چقد تنگی چقد داغی چقد حشری كس منی ، حرفاش انقدر حشریم میكرد و كیرش كه میخورد ته كسم و دستم كه مالیده میشد روی كسم باعث شد چنان ارگاسمی رو تجربه كنم وچنان جیغ بزنم كه دهنمو بگیره و همون لحظه ابشو خالی كنه تو كسم ، فقط تونستم تو بغلم جاش بدم و ده دقه ای اروم باشیم وقتی بلند شد ازم معذرت خواهی كرد كه خالی كرد تو ولی اصلا اهمیتی ندلشت و با یه قرص رفع میشد ، اصلا فرصت اینكه برم حموم نداشتم و اون رفت حموم و من بدنمو فقط اب زدم و با حوله ای كه داد بهم پیچیدم ب خودم و نشستم رو مبل ، میوه اورد خودش پوست كند و حرفی نزد ولی یهو لبمو بوسید و گفت ممنونم ازت ، فكرشم نمیكردم یه روزی با كسی غیر مینا سكس كنم اونم فرشته ای مثل تو خیلی دوستت دارم ، گفتم همین یبار و تموم؟؟؟؟ میشه باهم بمونیم ؟؟؟؟ من میخوامت، گفت حتما عاشقتم راستی خیلی تنگی گفتم زن خودتم اول تنگ بوده وبعد زایمان بنده خدا گشاد كرده و كلی خندیدم ، ولی من دست بردار نبودم و حالا روم كامل بهش باز شده بود ، گفتم یچیزی بگم میشه برام بخوری دلم میخواد باز ، شروع كرد به خوردن از چوچولم لیس میزد میرسید به سوراخ كسم زبونشو فشار میداد توش بعد انگشت وسطشو كرد تو و عقب جلو میكرد و روچوچولمو میك میزد ، ده دقه ای طول كشید كه باجیغ و وحشیگری ارضا شدم تو دهنش و انقد سرشو فشار دادم به كسم كه همه ابمو مزه كنه ، ولی اون دیگه راست نكرد كه بكنه و احتمالا از استرس زنش بوده كه دیر هم شده بود اونروز كه دیگه ساعت نزدیكای هفت هشت بود خدافظی گرمی كردیم و من بعد از تقریبادوماه صیغه شش ماهه شدم و تو شهر پرند یه خونه قیمت مناسب پیدا كرد و شد خونمون ، دقیقا شوهرمه و میدونم اخرسر زن دومش خواهم شد ، مرتب باهم سكس داریم و از دید اون من یه زن حشری و داغم كه هروقت راست میكنه نه نمیگم بهش برخلاف زنش(واقعا خانومش زیبایی خاصی نداشت و فقط حسادت من بهش بخاطر كیر پسر عمم بود كه میرفته تو كسش) ، عیدی هم كونمو افتتاح كرد كه تعریف چندانی نداشت و درد داشت، من خیلی دوسش دارم و حاضرم زن دومش بشم بدون اینكه كسی بفهمه .
دوستتون دارم امیدوارم مثل من جرات ابراز حس به طرفتون رو داشته باشید

 
نوشته: پنکیک

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *