این داستان تقدیم به شما
من ۲۰ سالمه و خاطره ی شیرینی ک میخوام تعریف کنممربوط به ۱۷ سالگیم میشه زمانی ک تو اوج بلوغ جنسی بودم و فوق العاده حشری و چشمچرون ، از دیدن فیلمای مختلف پورنی تا داستان های سکسی … من چون تنها پسر خانواده بودم همیشه مامانم و بابام منو بیشتر از آبجیم ک۱۳ سالش بود دوس داشتن. خلاصه بریم سر اصل مطلب…
اولین بار نبود ک مامانمو با لباسای تنگ و نیمتنه و لختی میدیدم ، ولی انقد فشار جنسی زیاد بود ک برای اولین بار حس کردم برای مامانم راست کردم وقتی بعدازظهرا خسته وکوفته میرفت تو اتاقش میخوابید منم میرفتم و کونش رو دید میزدم و با کیرم ور میرفتم تا ارضا شم ، حموم خونمون جوریه ک هم دستشوییه هم حموم و بار ها اتفاق افتاده بود ک وقتی من حمومم مامانم در زدع گفته روتو بکن اونور میخوام برم دستشویی ، این بار ماجرا خیلی فرق میکرد من چن ماه بود ک حس شهوتی عجیبی روی مامانم داشتم البته حق داشتم چون یه زن ۴۰ ساله خوش هیکل و گوشتی ک هر روز توی خونه پاهای خوش تراش و کون قلمبش و ممه های گردش میرفت رو مخم ، قیافش با اینکه خیلی آرایش نمیکنه ولی مثه جوونیاش خوشکل و نازه تازگیام ک موهاشو بلوند کرده بود از همیشه ناز تر بود ، بعد از این ک از مدرسه اومدم کیفمو انداختم یه گوشه و رفتم تو اتاق خودم و شروع کردم به فیلم دیدن ازون فیلمای حشری کننده و داغ ،حس کردمگشنمه رفتم آشپزخونه و غذایی ک مامانم بار گذاشته بود رو دیدم برگشتم برم تو اتاق مامانم ک بپرسم کی آماده میشه ، دیدم چشم بند زده و ملافه سفید رو خودش کشیده و خوابیده ، دلم نیومد بیدارش کنم رفتم جلو دست گذاشتم روی سینش یه تکون آروم دادم دیدم حالتشو عوض کرد و روی شکم خوابید و ملافه از روش کنار رفت وای خدا چی میدیدم شرت پاش نبود و کس سفید و تپلش از لای پاش زده بود بیرون ، این صحنه منو دیوونه کرد گوشیمو درآوردم ازش عکس گرفتم و کیرم راست شده بود یه تف مالیدم سرکیرم و میمالیدم و نگاش میکردم رفتم جلو و ملافه رو از روی سینش زدم کنار ممه هاش ولو شده بود روی تخت و از سوتین یکمش زده بود بیرون ، دیگه داشتم ارضا میشدم ک سریع رفتم حموم لباسامو درآوردم ابو باز کردم مشغول شدم ک چن دقیقه ی بعد دیدم در میزنه مامانم بود گفت اوی کره خر درو باز کن دسشتویی دارم زود باش ،
از یه طرف راست کرده بودم از یه طرفم نمیخواستم این صحنه رو از دست بدم درو باز کردم خودم سریع رفتم زیر دوش و پشت به دستشویی فرنگی وایستادم مامانماومد تو گفت هی خدا یه عمر پسر بزرگ کن اخرش ازت رو میگیره خجالت نکش عزیزم برگرد راحت باش من نیگات نمیکنم ، کیرم شق شده بود و رو به بالا وایستاده بود برگشتم وقتی مامانم دید جا خورد گفت یا خدا سینا خاک تو سرت جلوی من اخه گفتم مامان ببخشید دست خودم نیست .. خودشو شست بلند شد دستاشو با صابون شست و گفت بزار به یاد قدیما خودم حمومت بدم، گفتم مامانم آخه تو همیشه محکم کیسه میکشی پدرمو درمیاری خندید اومد جلو بغم کرد گفت تو هرچقدم بزرگ باشی برای من همون سینا کوچولویی ک شبا پیشم میخوابیدی، سوتینشو درآورد و شرتی ک پوشیده بود رو باز درآورد اومد زیر دوش و گفت مادر و پسری حموم کنیم چطوره ، بعدش هر دومون ساکت شدیم و فقط به هم نگاه میکردیم و مامانم منو میمالید ،حشر از چشاش داشت میزد بیرون و داغ داغ بود یهو کیرمو بادست گرفت گفت بزار کیرتو تمیز کنم نشست زمین و ابو بست و شروع کرد به خوردن کیرم با زبونش روی کلاهک کیرم لیس میزد و با دست بالا پایین میکرد … من زبونم بند اومده بود و فقط گفتم مامان نکن مامان آخه منو تو … گفت هیس سینا هیجی نگو تو پسرمی میخوام ازت لذت ببرم تو مال خودمی … دستمو گرفت رفتیم تواتاقش خوابید به پشت و پاهاشو باز کرد کسش تمیز تمیز بود و سفید آبدار ،بهم گفت خم شو بیای لای پام جیگرم برام بخورش مامانتو لیس بزن منم آروم سرمو بردم لای پاش و یه زبون روی کسش کشیدم و یه آه آروم کشید و با دستاش سینه هاشو گرفت و میمالید ، فقط میگفت سینا کسمو بخور زود باش یه چن دقیقه انقد کسشو لیس زده بودم ک کسش باز شده بود خیلی گشاد بود ولی تمیز و صورتی ،
کیرم از شدت سیخ شدن داشت میترکید و مامانم چشاشو بسته بود و آه و ناله میکرد ، کیرمو گذاشتم لای کسش و با سرش میمالیدم از بالا به پایین به سوراخش ک میرسید باز میاوردم بالا ، پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و با دستش کیرمو گرفت کرد تو کسش و منو محکم بغل کرد ، اولین بار بود کس میکردم حس کردم داره آبم میاد، گفتم مامان دارم خالی میشم ولی گوش نمیکرد و منم تلمبه میزدم تا این ک آبم خالی شد توی کسش و یهو چشاشو باز کرد فهمید چیشده ولی سرمو به سینش فشار داد منم دیگه حال نداشتم و روش خوابیدم و نوک پستونشو میخوردم ، دهنشو باز کرد و گفت لبمو بخور لبمو چسبوندم به لباش و زبونمو کردم تو دهنش و همینجور میخوردیم تا اینکه یهو آبم خالی شد تو کسش ، حال نداشتم دیگه روش خوابیدم و بعد از چن دقیقه بلند شدیم خودشو تمیز کرد و ازم قول گرفت به کسی چیزی نگم و ازون روز فاز جدیدی از رابطه ی ما ایجاد شد و در داستان های باقی ماجراهارو میگم..
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید