این داستان تقدیم به شما
اسمم سمیراست و ۴۱ سالمه متاهلم و یک دختر ۱۷ ساله دارم
این خاطره مربوط به تابستون پارساله…
چند وقتی بود که به فکر لیزر موهای بدنم افتاده بودم اما از اینکه نتیجه میگیرم یا نه مردد بودم تا اینکه یک روز خونه دخترداییم بودم و باهاش مشورت کردم چون خودش خیلی به خودش میرسه و دنبال این جور کاراست،یه کلینیک پوست بهم پیشنهاد داد و گفت دکتر —— کارش خوبه…یک روز بعدازظهر نوبت گرفتمو رفتم،جلسه اول لیزرم بود و یکی از تکنسین ها دستگاه رو اماده کرد و از اتاق بیرون رفت،دکتر اومد داخل اتاق،ازش پرسیدم اقای دکتر خودتون زحمت لیزر رو میکشین؟(اخه همه جا توسط تکنسین ها انجام میشه) گفت بله شما سفارش شده این…منم چون ادم راحتیم و خیلی موذب نیستم قبول کردم،دکتر ازم خواستم لباسامو در بیارم کامل لخت شم(چون مو های ناحیه بیکینی هم میخواستم لیزر کنم) رو تخت خوابیدمو دکتر ازم خواست عینک مخصوص رو به چشمم بزنم که نور لیزر به چشمم آسیب نزنه…نزدیک نیم ساعتی طول کشید و بعد از اینکه تموم شد بهم گفت الان لباستو تنت نکن چون پوستت ازردهاس …ازش تشکر کردم و گفتم جلسه بعد کی بیام؟گفت هفته دیگه…داشت از اتاقمیرفت بیرون که یهو برگشت ،گفت ضمناً من خونه همه دستگاه ها رو دارم، اگه کلینیک واست سخته بیای میتونی باهام هماهنگ کنی بیای خونه.گفتم نه زیاد سختم نیست ممنونم
یک هفته ای گذشت و روز قبل نوبت جلسه دوم لیزرم بود ، ساعتای ۵ بعد از ظهر بود که دیدم موبایلم زنگ میخوره، جواب دادم دیدم از کلینیکه ،کسی که پشت تلفن بود گفت اقای دکتر—— کارتون داره منتظر باشین وصلتون کنم،بعاد از سلام و احوال پرسی با دکتر بهم گفت دستگاه کلینیک خراب شده و شاید یکهفته طول بکشه تا درست شه،دکتر گفت هم میتونین تو نوبت بمونین تا درست شه هم اینکه واسه اینکه بهتر نتیجه بگیرین بیاین با دستگاه خونه انجام بدم،گفتم اگر اشکال نداره تا نیم ساعت دیگه خبر میدم،دکتر گفت پس شمارمو یادداشت کن به موبایل خودم زنگ بزن خبر بده.
تلفونو قطع کردم و شروع کردم فکر کردن که چیکار کنم،از شانس من شوهرم ۲ روزی بود رفته بود سفر.زنگ زدم به دختر داییمو موضوعو باهاش مطرح کردم،چون اون میشناختش،بهم گفت دکتر ——ادم مطمئنیه اگر میخوای بری خونه برو مشکل ساز نمیشه ، با دختر داییم خداحافظی کردمو با خودم گفتم خوب اینکه میشناسه،منم میخوام زودتر نتیجه بگیرم،تلفونو برداشتمو زنگ زدم دکتر؟
،گفتم اگر مزاحمتون نمیشم و اشکال نداره هرجا شما بفرمایید میام،با سنگینی تمام گفت خواهش میکنم،من که فردا تا ۹ کلینیک ام،شما ساعت ۹:۳۰ تشریف بیارید،ادرس رو هم اس ام اس میکنم،تشکر کردمو گفتم فردا مزاحمتون میشم
اون روز گذشت…ساعت ۸ راه افتادم به سمت ادرسی که دکتر بهم داده بود ، ساعتای ۱۰ بود که رسیدم اونجا چون خیلی ترافیک بود،وارد خونه شدم و با دکتر سلام و احوال پرسی کردم،گفت دیر کردینا،گفتم ببخشید تروخدا ترافیک بود …با خنده گفت فدا سرتون ،برین داخل اون اتاق اماده شین تا من بیام،
رفتم تو اتاق ،یک کلینیک کامل بود واسه خودشت با کلی دستگاه و تجهیزات ،لباسامو کامل در اوردم و منتظر دکتر نشستم لبه تخت .
دکتر اومدو گفت خوب میتونم شروع کنم،گفتم بله حتماً ، عینک مخصوصو بهم داد و گذاشتم رو چشام ، دکتر شروع کرد به لیزر کردن،یک ربع که گذشت دکتر گفت خوب رون و ساق پاهاتونو زدم یکم اگه لطف کنین پاهاتونو باز کنین و زانوتونو جمع کنین که اطراف واژنتونم بزنم ممنون میشم، منم زانوهامو جمع کردم و پاهامو باز کردم،گفت خیلی عالیه ممنون،دوباره عبنک رو گذاشتم،هیچجا رو نمیدیدم ،یکدفعه دکتر نامرد کیرشو گذاشت رو کسمو با یه فشار تا ته کرد تو…شروع کردم به دست و پا زدن و سر و صدا کردن،دکتر گفت ارووم باش بزار به جفتمون خوش بگذره،گفتم ترو خدا نه من متاهلم،دوباره جیغ و داد کردم بهم گفت سروصدا نکن کسی صداتو نمیشنوه،تا اینو گفت در اتاق باز شد و یه مرد دیگه اومد تو گفت چرا دکتر من صداشو میشنوم،دوست اشغال اون عوضی بود،
دکتر گفت عه تو اینجایی،بیا این خانومو باهم دیگه به فیض برسونیم
من همینطور که داشتم جیغ و داد میکردمو مقاومت میکردم مچ دستمو گرفت و گفت مقاومتت بی فایدس ، اروم باش بزار بهت خوش بگذره و گرنه جرتتت میدم،همینطور اروم اشک از گوشه چشمم میومد که جفتشون منو نشوندن زمین و کیرشونو جلو صورتم گرفتن،گفتم به خدا من ادم این کارا نیستم،شوهر دارم،بچه دارم …دوست دکتر گفت اتفاقا این زنا کردن دارن… گفتم من تا حالا واسه شوهرم ساک نزدم،تا اینو گفتم کیرشو به زور کرد تو دهنمو گفت ساک بزن جنده…وقتی بهم گفت جنده انگار روم اب سرد ریختن،کیرشو تا ته میکرد تو حلقم،واسه جفتشون ساک زدم
دکتر خوابید رو زمین گفت بیا روم بخواب،منم با اکراه روش خوابیدمو کیرشو گذاشت سر کسم و داد تو..همینطور که داشت تلمبه میزد اون دوست عوضیش اومد پشتمو کیرش گذاشت دم کونم ،التماسش کردم گفتم تروخدا نه،از کون نه، من تو عمرم از کون ندادم،یه سیلی زد بهم و گفت میخوام کونتو پاره کنم،رو سوراخ کونم تف انداخت و کیرشو کرد تو کونم،چشمام سیاه شد از درد،یه اه بلند کشیدم ،گفت جنده ها که اه نمیکشن،نیم ساعتی منو دوتایی کردنو دوباره جلوم وایستادن
گفتن بخور،تمام ابشونو رو صورتمو دهنم ریختن،من که بیزار بودم از این کار گفتم نمیخورم ،انچنان زد تو گوشم مه برق از چشام پرید،دوستش گفت همه ابمونو باید بخوری،اون ابایی که رو صورتت ریخه هم باید با انگشت جمع کنی لیس بزنی،کاملاً منو برده خودشون کرده بودن و هرچی میگفتن باید میگفتم چشم …
بیخیالم شدنو رفتن از اتاق بیرون،منم شروع کردم لباسامو پوشیدن که برم،دیدم اومدن تو اتاقو گفتن کجا؟گفتم ولم کنین دیگه،چی میخواین دیگه؟دوستش گفت تا صبح لازمت داریم،زدم زیر گریه گفتم دست از سرم بردارین بزارین برم ،دوباره به زور لختم کردنو با طناب منو بستنو انداختن رو زمین،یه دفعه دکتر چشمش به پاهام افتاد گفت به تاحالا ندیده بودم کسی انگشتر پاش کنه ،گفت اذیتت نمیکنه؟گفتم نه از ۱۶-۱۷ سالگی پامه…
اون شب تا صبح هر نیم ساعت یک ساعت منو کردنو من همینطور طناب پیچی شده هیچکار نمیتونستم بکنم
صبحش گفتن برو ، دکتر در گوشم گفت ازت فیلم داریم اگه هر موقع بخوایم و نیای دیگه خودت میدونی و ابروت،بعد از اون شب ۶-۷ ماهی هر دو هفته یکبار بهم زنگ میزدو منم مجبور بودم برم،الان ۲-۳ ماهی هست که کلاً بهم زنگ نزده…امیدوارم بیخیالم شده باشه.
نوشته: سمیرای بدشانس
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید