این داستان تقدیم به شما

سلام اسمم سجاد ۳۰ ساله از تهران متاهل زنم سارا ۲۶ سالشه چشم رنگی و اندام ورزشی وزن ۶۰ قد ۱۷۰ سفید ۸ ساله ازدواج کردیم،زنم و من خیلی حشری و خشن تو سکس ،از آنجایی که من آدم تنوع طلبی بودم و همیشه دنبال کوس زن های دوستام یا دوستای سارا میخواستم کاری کنم که زنم هم مثل من چشمش دنبال کیر دیگران باشه تا راحت با هم دیگه توی سکس پارتی ها باشیم و لذت کامل ببریم.
هر کاری کردم سارا هیچ جوره پایه نبود که نبود تا یه روز دیدم یه مدتیه دوستم فرزاد که مجرده و از بچگی باهم بودیم رفت و آمدش به خونمون زیاد شده البته تا من بودم اون هم بود بعد من میرفتم سرکار اونم میرفت،به رفتاراش شک کردم رفتم دستگاه خبرنگاری ضبط صدا گرفتم و چند روزی تو اتاق خواب جاسازی میکردم و شبا که سارا خواب بود با هندزفری گوش میدادم اتفاقات روز را، روز ۸ بود که شنیدم صدای زنگ خونه اومد و سارا در را باز کرد صدای گفتگو میامد اما واضح نبود بعد از ۱ ساعت دیدم صدا نزدیک تر شد وای خدای من صدای فرزاد بود که از هیکل سارا تعریف میکرد و سارا قربون صدقه کیر فرزاد،واقعا لخت بودند صدای افتادن سارا روی تخت اومد و بعد ملچ ملچ کردن و خوردن کیر فرزاد و بعد صدای کوس دادنش،خیلی اعصابم به هم ریخت زنم که جانماز آب میکشید حالا دور از چشم من جندگی میکرد تصمیم گرفتم اول از صدا بکاپ بگیرم که اگه سارا گوش داد و خواست پاک کنه صدای دومی داشته باشم ،صبح روز بعد به صاحب کارم اس دادم مریض شدم امروز را بهم مرخصی بده و نرفتم سرکار ساعت ۱۰ بود سارا بیدار شد دید من خونه ام و روی مبل لخت نشستم با لبخند اومد جلو گفت چرا نرفتی سرکار چرا لختی ؟گفتم مرخصی گرفتم و حالم خرابه کوستو میخوام ،خندید و شورت و سوتینشو درآورد و اومد جلوی کیرم و شروع کرد به خوردن چشامو بستم و فرزاد رو تصور کردم که چطوری لذت میبرده حس بیغیرتیم زد بالا خیلی لذت بخش بود این حس گفتم پاشو برو تو تخت میخوام جوری بکنمت که جیغ بزنی ، سارا رفت رو تخت منم رفتم کمر بند و دو تا ومانتوهای سارا برداشتم و چشم بند را اوردم رو تخت سارا خندید و گفت میخوای مثل فیلم ها منو ببندی گفتم امروز میخوام بدون مرز سکس کنیم و از فانتزی هامون تو سکس حرف بزنیم سارا هم مخالفتی نکرد دست و پاها را با فاصله محکم بستم تا نتونه حرکت گنه چشماشم با چشم بند بستم
سارا هی میخندید منم شروع کردم به حرفای سکسی زدن و تعریف و تمجید از کوس و کون و ممه هاش و با کوسش بازی کردن تا خوب تو حس برود و خیس بشه ،دیگه آماده بود با کمر بند آروم شروع کردم به کوسش زدن سارا دیگه تو حال خودش نبود فحش میداد تا کیرمو بکنم تو کوسش اما بازم به کارم ادامه دادم تا سارا به اشتباه گفت فردا کون بکن منو دیگه،یه دفعه دهنشو بست و از حالتش مشخص بود که چه گوه خورده منم ریلکس بهش گفتم سارا بگو عیب نداره فانتزیته راحت باش قرار شد بدون مرز باشیم،تو بگو منم میگم با کدوم دوسنات دوس دارم سکس کنم ،سجاد واقعا عیب نداره ،نه عشقم راحت باش هر چقدر با لذت تعریف کنی زود تر به کیرم میرسی،سارا شروع کرد به گفتن و قربون رفتن کیر دوستم فرزاد و …..خیلی شهوت بالا زده بوددیگه نمیتونستم جلو خودمو بگیرم و کیرمو کردم تو کوس سارا ،سارا هم هی میگفت فردا چه کیری داری منو جر بده و منم داشتم میکردمش احساس کردم سارا داره میلرزه کنار گوشش با نفس نفس زدن هام تو اوج شهوت جفتمون ..سارا دپ داری کیر فرزاد بر تو کوست و تو برام جندگری کنی و منم لذت ببرم از دادن،،سارا که دیگه روانی شده بود آره کثافت بی غیرت کونی من کیر فرزاد رو میخوام من جنده ام تو لیاقتت زن جنده داشتن پس منو محکم تر بکن آشغال عوضی … سرعتمو زیاد کردم دیگه صدای آه و ناله سارا شده بود جیغ زدن و دست و پا زدن ارضا شد ومن پشت سرش ارضا شدم و افتادم روی سارا یه مدتی گذشت سارا گفت نمیخوای منو باز کنی ….گفتم نه زوده سوپرایز برات دارم گفت چی بازم میخوای بکنی منو ، نه به اونجا هم میرسه در همون حالت بسته هندزفری رو گذاشتم تو گوشش و صدای جنده بودنشو را براش پخش کردم ،وقتی فهمید من میدونم شروع کرد به گریه کردن و توضیح دادن کیرم بازم راست شده بود رگ بیغیرتیش بالا زده بود کیرمو دوباره کردم تو کوس سارا ،سارا خودشو جمع کرد و منم به کارم ادامه دادم با دستم دهنش بستم داشت خون گریه میکرد و منم تلمبه میزدم … جنده خانوم دوراز چشم من کوس میدی ،جلوی من جا نماز آب میکشی و با بهترین دوستم سکس میکنی آشغال حیوون عوضی از کی تا حالا جنده بودی من نمیدونستم …دوس داری جندگری رو آره … دستم برداشتم ببینم چی میگه …به خدا نه… فرزاد گولم زد…. طلاقم نده…هرکاری بگی میکنم ….منم از خدا خواسته …باشه باید قصاص کارتو بدی مهشید دوستت رو برام اوکی میکنی وگرنه طلاقت میدم…..اون شوهر داره تو رو خدا زندگی اونو خراب نکن …(( مهشید دوست خانوادگی ما بود و شوهرش مهندس و آدم به روز مهشید همیشه جلوی من لباس باز میپوشید و شوخی میکرد و شوهرش هم بیخیال ))) من نمیدونم خودت میدونی تا فردا وقت داری الانم از سکس لذت ببر مثل وقتی که از فرزاد لذت میبردی…

سارا همچنان گریه میکرد و منم تند تر تلمبه تا دوباره ارضا شدم..دست و پای سارا را باز کردم اومد جلوم نشست که دوباره حرف بزنه گفتم من با زن جنده و نامرد حرفی ندارم اگه میخوای فراموش کنم باید کاری که گفتمو بکنی..بماند گذشت و سارا با هر ترفندی مهشید را تنها خونم دعوت کرد و اون هم فردای آن روز وقتی سرکار بودم اومد ..ساعت ۶ عصر بود اومدم خونه مهشید و سارا رو مبل بودند مهشید تا منو دید بلند شد اومد جلو و باهام دست داد عجیب بود لباس سارا را پوشیده بود احوال پرسی کرد و رفت نشست منم رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم سارا اومد گفت سجاد چطوری بهش بگم …من نمیدونم من امشب باید مهشید رو بکنم دیگه باهات حرفی ندارم …رفتم چای ریختم و اومدم توی پذیرایی نشستم جلو مهشید از مهدی شوهرش پرسیدم و یه کم گفتیم خندیدیم یه کم به چشم کردن نگاهش کردم توی لباس های سارا خیلی کردنی بود یه دفعه به وسط شلوار مهشید نگاهم خورد سوراخ بود و مهشید متوجه نشده بود وای هیچی نپوشیده بود قشنگ کوس شیو شده اش پیدا بود با خنده و شوخی گفتم مهشید خودتو جم کن میگی یه مرد متاهل جلوت نشسته زدم زیر خنده …گفت چی شده مگه چیزی پیداست ..کجا… شلوار وسطش سوراخ داره ….سارا ، کو ببینم واااای خاک برسرم ….مهشید، واای راست میگه سارا خاک تو سرت نگاه نکردی … عیب نداره تو که زن داری چشمت سیره و خندید و پاهاشو جم کرد سارا رفت تو اتاق تا یه شلوار دیگه اوکیکنه ..منم با شوخی به مهشید ، سیر که هست اما خب ….مهشید خندید عوضی زن داری و چشمت به منم هست … خب چیکار کنم تقصیر خودته نباید اینقدر دوست داشتنی و مهربون میبودی،…اگه سارا بفهمه چشم شوهرش روی منه کلتو میبره….اون که از خداشه بهترین دوستش بشه هووش….سجاد داری شوخی میکنی یا جدی جدی روی من حس داری سارا هم میدونه….شوخی نگفتم واقعا بهت حس دارم و سارا هم تا فهمید استقبال کرد فقط نمیدونست چطوری بگه که خود سارا از اتاق اومد بیرون ،مهشید ،سارا سجاد چی میگه میگه روی من حس داره و تو هم موافقی ،سارا، آره خب چه عیبی داره دوستم که بهش اعتماد دارم بشه شریکم ،سارا میفهمی چی میگی من شوهر دارم ،،خب شوهرت تو هم میشه شوهر سارا عیبی نداره،پس شما دوتا زوج ضرب هستید،سارا ، چی هست ،یعنی مهشید زن من تو زن مهدی ،آهان بد مگه،،،خب اگه میدونستم شمادوتا هم اهلش هستید دنبال غریبه مهدی نمیگشتیم،،،،((( مهشید و مهدی هم فانتزی ضرب را داشتند و بعد ها تعریف کردن ما را تو سکس هاشون مجسم میکند))خب مهشید جان تو هم موافقی ،آره ولی باید مهدی هم باشه .،،باشه اگه اون پایه هست امشب انجامش بدیم ،مهشید مهدی تماس گرفت و ماجرا را تعریف کردو مهدی هم موافقت کرد و شب اومد خونه ما بعد از پذیرایی بدون مقدمه رفتیم سراغ زن های هم و یه سکس ضرب فوق العاده داشتیم ((خلاصه کردم چون زیاد شد))) یکسال باهم هستیم تو سکس ضرب
زندگی یعنی لذت بردن از داشته ها نه محدود کردن
نوشته: زین الفاکرین

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *