این داستان تقدیم به شما
سلام بی مقدمه برم سر ماجرا
وارد دانشگاه ک شدم ترم اول توی دانشگاه اکیپ های مختلفی بود یه اکیپ چندتا پسرای خیلی سکسی ترم بالایی داشتیم که گه گاهی دنبال سوژه گیری بودن منم اون موقعا که خیلی هات بودم به بهونه های مختلف یهو می رفتم وسط جمعشون و یه سوالی از یکی شون می پرسیدم ولی چون نگاهم خیلی تابلو بود اونا خجالت می کشیدنو خودشونو به یه ور دیگه می زدن . یه روز با فضولی فهمیدم تولد یکیشونه و بقیه شون همه می رن جشن تولدش و خبری هم از والدینشون نیس منم برای این که خودی بیام تعقیبشون کردم و وقتی رفتن تو خونه نفری یه پیتزا براشون گرفتم و یه هدیه ی ناقابل هم برای صاحب تولد گرفتم درو که زدم یه دفعه همه شون شوکه شدن و یه سری شونم خجالت زده منم گفتم یه دقه بیام تو اینارو همراه هدیه بدم یه چایی هم بخورم و برم اونا هم تو رودرواسی پذیرفتن رفتم تو هیچ کدومشون رو نگرفتن ولی لباسای پوشیده داشتن دیدم همه شون گرد جمع شدن و یه بطری هم وسط انداختن و جرات یا حقیقت بازی می کنن من که مشغول چایی خوردن شدم دیدم تو بازیشون یهو همه به من دید می زدن و پچ پچ کنان تو گوش هم یه چیزایی می گفتن و می خندیدن که یه قد بلندشون بلند شد و اومد سمت منو یه مرتبه دستشو گذاشت روی کوسم . بقیه از شدت هیجانشون داشتن منفجر می شدن و هی دهناشونو می گرفتن . منم یهو شوکه شدم که قد بلنشون گفت خانوم خوشگله ما یه مشت پسر کوس ندیده ایم می شه کوستو به ما نشون بدی در ازاش حسابی ارضات می کنیم منم که اون لحظه اینارو دیده بودم خیلی هات شده بودم این قد بلند خوشگله هم که این کارو کرد کوسم قلمبه شد اونم کوسمو از رو شلوار می مالوند کوسم خیلی ضعف رفت دیگه اون لحظه اصلا مغزم کار نمی کرد و انگار مست شده بودم و گفتم هرچی شما بگین
پسره دستمو گرفت و آورد رو مبل بقیه شونم دورم حلقه زدن شروع کردن به در آوردن لباسام اول جوراب بعد مانتو خیلی پر هیجان بودن و لختمو با دقت نگاه می کردن شلوارمو کشیدن پایین کوسم زیر شورت قلمبه و شورتم هم یه کم خیس تو این لحظه همه شون شروع کردن به جیغ و شیون یکی گفت بچه ها قلبم داره وای میسه نمی تونم ادامه بدم یکی دیگه گفت فکر نمی کردم اون زیر دخترا همچین هلوی خیسی باشه همه شون با هیجان بودن و یکی گفت کی جرات داره این شورتو بکشه پایین که دوباره بینشون همهمه اومد که همه گفتن خود اون بلنده که جراتو گفته باید این کارو کنه اونم اومد جلو چشاشو بست و شرتو کشید پایین به محض این کار جیغای همراه با خنده ی همه شون رفت هوا تا اونا آروم شن یه خورده طول کشید و نهایتا آروم شدنو یه عالمه چشم همه زل زده روی کوس من کوس منم یه خورده از این آبای بی رنگ لذج بیرون داده بود که یکیشون گفت اینا هم مثل ما موقع حشرشون جوجوشون آب می ندازه دونه دونه شروع کردن به خلط انداختن و تف اندازی روی کوسم بعد دعواشون شد و هر کی می گفت اول نوبت منه منم گفتم سریع شروع کنین دیگه مگه نمی بینین کوسم داره منفجر می شه یه خورده جلوشون کوسمو منبسط منقبض کردم یه خورده کوسم تغییراتی کرد اونا هم با هیجان و خنده یه نگاه رو کوس می نداختن یه نگاه به هم دیگه بالاخره یکیشون شروع کرد به مالوندن سرعتی کلیتوریسم کلیتوریسم بدجوری ضعف می رفت مخصوصا وقتی که به سرش می رسید بعد دونه دونه نوبتی مالوندنو بین خودشون جابه جا می کردن بعضیشونم در عین واحد درحال جلو عقب کردن دوتا انگشتشون تو سوراخ واژنم بودن منم جلوشون هی آه و اوه و جیغ می زدم گفتن چه حسی داری حستو توصیف کن منم گفتم کوسم تو اوج ضعفه یه لذت وصف نشدنی اونا هم تا میومد کوسم خشک شه یه چندتا تف می نداختن رو کوسم و بهم می گفتن بهت بد نگذره
انگار جسم و ذهنم باهم دگرگون شده بودن آخر سری همشون باهم دسته جمعی با دستاشون روی کلیتوریس و سوراخمو اطراف اون ناحیه ور می رفتن که یه مرتبه کوسم شدید منقبض شد و موقع ارگاسم با فشار یه خروار آب سفید بیرون ریخت و همه شون باهم جیغ زدن یکیشون گفت ایی این چیه دستمو نوچ کرد یکی دیگه شون گفت سس مایونز با آبلیمو یکی دیگه گفت چه بویی میده تو اون لحظه من تازه انگار سر عقل اومدم به شدت این کاری که اتفاق افتاده بود دلمو زد و پشیمونم کرد تو اون وضعیت شرمنده بودم و نمی دونستم لخت باید چی کار کنم به خودم گفتم به خودت بیا کجا اومدی این دیگه چه کاری بود که کردی آبرتوت خاک تو سرت انگار از مستی بیرون اومده هشیار شده بودم یه دقیقه که گذشت یکی پره کوسمو گرفت اینور اونور کرد گفت نیگا وهی می خندیدن یکی دیگه گفت انصافا کوس آدمیزاد چیز جالبیه از کیر ما . . . کلا خیلی عجیب غریبه بهم گفتن خب خانوم خیلی خوش گذشت حالا کاسه کوزتو جمع کن برو منم سریع لباس پوشیدم و اومدم بیرون از فرداش دیگه نمی تونستم دانشگاه برم نمی دونستم با چه رویی از کنارشون رد شم سعی کردم دیگه خیلی از کنارشون رد نشم ولی هر وقت منو می دیدن می خندیدن و مسخره ام می کردن و شدم مضحکه و تا الانم گریبانم شده چون اون روز یواشکی فیلم گرفته بودن تو اینترنت پخش کردن از شانس بدم دخترم تو اینترنت اینو دید و به شوهرم نشون داد
شوهرم طلاقم داد و با بچه ام ترکم کردن و حاضر نیستن دیگه لحظه ای منو ببینن دیگه برای دخترم شدم یه پوست موز به درد نخور آشغال ازشون عقده دارم یه بار که یکیشونو کنار زن و بچه اش دیدم به بچه اش گفتم بابات آبمو درآورد و با کلی دعوا مرافه زن و بچه اش فیلمو دیدن و مرده شد مثل من و از رو ناچاری باهم زندگی می کنیم حالا می خوام تک تک شونو پیدا کنم و زندگیشونو بپاشونم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید