این داستان تقدیم به شما
باسلام خدمت همه.
من رامین هستم ۲۹ وخانومم ندا ۲۶. هردومون شاغل هستیم ولی شغلامونو نمیگم.واسه نیمه اول عید ۹۸ هردومون مرخصی داشتیم و تصمیم گرفتیم بریم مسافرت با کمی تحقیق بهترین گزینه بوشهر بود .بوشهرو انتخاب کردیم و دقیق ۱ فرودین عازم بوشهر شدیم.از خانومم بگم که یه خانوم متوسط با قد۱۶۹ وزن۵۵ تقریبا باری و سینه های کوچیک تقریبا۶۵ که منو آزار میداد پوستی سفید گندمی ولی بینهایت حشری به طوری که اگه ناخواسته یه حرف سکسی میزدی این داغ میکنه.خودمم که آدم سکسی که حجاب واسم بی معنی هست و کلا خانوممو آزاد گذاشتم.
سرتون رو درد نیارم رسیدیم بوشهر دنبال اسکان میگشتیم که خانومم گفت من چادر و کانکس نمیخوام فقد باید خونه بگیری که راحت باشیم .چندتا شماره زنگ زدیم تا بلاخره یکیش خوب ادرس داد رفتیم ببینیم دیدیم یه مرد تقریبا ۴۰ ساله با شلوارک وایساده جوری بود که قشنگ بزرگی کیرشو میشد از رو شلوارک دید حتی وقتی که خواب بود.خلاصه رفتیم سلامو علیک که شرایطو گفت و ما قبول کردیم ولی همش نگاهش رو خانومم بود و خانومم واسه تخفیف گرفتن ازش همش دلبری میکرد و اونم حال میکرد و خداییش تخفیف خیلی خوبی هم داد و گفت اگه کاری داشتین با این شماره تماس بگیرید یه شماره ی دیگه غیر از اونی که واسه خونه تو سایت دیوار گذاشته بود. شماره رو داشت میگفت و خانومم داشت میزد تو گوشیش که یهو گفت ای وای تک زدم و دوتاشون خندیدن.
آقاهه وقت رفت گفت من یه مغازه حوله فروشی هم دارم اگه چیزی لازم داشتین زنگ بزن ادرس بدم بیاین.خلاصه رفت و ما رفتیم داخل و خانومم تا درو بستیم گفت دیدی بی شرف چه کیری داشت گفتم اره خندید و شلوارمو کشید پایین و شروع کرد با ساک زدن ذهنم رو حرف خانومم بود که انگار حشرمو زیادتر کرد ابمو تو دهنش خالی کردم ناراحت شد که چرا ارضاش نکردم گفتم یکم بخوابیم بعد ترتیبتو میدم گفت باشه خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم خانومم حمام هست رفتم در حمامو زدم و رفتم داخل محکم کردمش جوری که دوبار ارضا شد.خلاصه اومدیم بیرون و خانومم ارایش غلیظی کرد و یا دامن که تا وسط ساق پاش بود پوشید.رفتیم لب ساحل تقریبا نگاهه همه مردا رو رو پایه خانومم حس میکردم رفتیم یه سفره خونه که موسیقی زنده داشت و تقریبا شلوغ بود که شام بخوریم رفتیم رو تخت نشستیم خانومم جوری نشسته بود که تخت روبرویی قشنگ تا رون و زانو خانوممو میدید من اصلا به رو خودم نمیاوردم که یهو دعوا نشه و مسافرتو تو دهنش زهر نکنم.تو همین حالات بودیم که یهو صاحب خونه از جلومون رد شد که یهو ندا صداش زد اومد پیشمون و گفت اااا شما هم اومدین اینجا جایه خوبی هست و از این حرفا یه یهو چشمش افتاد به سفیدی پایه خانومم نتونست خودشو کنترل کنه گفت حالا چون اتفاقی همو دیدیم و مهمان هستید امشب کلا همه چی مهمان من هستید و بدون اینکه نظره منو بپرسه اومد رو تخت ما نشست و دقیق جلو خانومم.منم چیزی نگفتم خلاصه بساط شوخی و خنده بالا رفت و خیلی باهم شوخی میکردند و خانومم چند با به بهانه ی گرمیه هوا دامنشو تکون داد که قشنگ تا شرتش معلوم میشد و قشنگ کیره شق شده ی صاحب خونمونو میشد دید یه یک ساعتی تو سفره خونه بودیم و رفتیم .تو ماشین خانومم همش از مرده تعریف میکرد و معلوم بود خیلی خوشش اومده ازش و سرش تو گوشیش بود و معلوم بود داره به یکی پیام میده گفتم کیه گفت ابجیمه و از این حرفا.گفت ساعت۱۱ هست مغازه ها بازن بریم مرکز خرید گفتم باش رفتیم اونجا داشتیم میگشتیم تو پاساژ که یهو دوباره صاحب خونمونو دیدیم بازم سلام احوال پرسی رفتیم داخل مغازش حوله فروشی بود قیمتارو پرسیدیدم واقعا خیلی ارزون مبگفت خانومم دوتا حوله ست واسه خودمو خودش برداشت ولی تو رنگش شک داشت خلاصه صاحب خونه به شاگردش گفت همرو بهشون بده بعد که انتخاب کردی اونایی رو که نمیخواین واسم بیاربن.خرید کردیم و برگشتیم خونه تو راه خانومم میگفت خیلی زشته اول صبح اون صورتی رو که نمیخوایم برو بهشون بده از پاساژ تا خونه تقریبا یه ربع ساعتی راه بود.
صبح ساعت ۹ بود خانومم بیدارم کرد گفت برو حوله رو بهش بده زشته تعجب کردم تازه از حمام اومده بود بیرون گفتم کی رفتی حمام که الان اومدی بیرون گفت بدنم دیشب عرق داشت رفتم یه دوش سبک گرفتم شک کردم بهش .حوله رو برداشتم برم گفت نه یه ۱۰ دقیقه دیگه برو که بیشتر شک کردمگفتم این یه چیزیش میشه بهش گفتم خودمم کار دارم یه خرید دارم ممکنه دیر تر بیام اصلا نپرسید چی گفت عالیه اوکی برو .سوار ماشین شدم که برم رفتم تا اخره خیابون ولی همش نگاهم به اینه بود خیابونو رد کردمگفتم بزار یه دور بزنم.ماشینو سر خیابون گذاشتم اروم اروم رفتم تو خیابون به جایی رسیدم که خونه از دور معلوم بود یه۵ دقیقه وایسادم گفتم الکی شک کردی خواستم برم که دیدم صاحب خونه اومد در خونمون با یه نفر دیگه بعد سریع رفتن داخل تعجب کردم .دویدم که برم ببینم چرا رفتند که گفتم بیخیال شو ببین چی میشه.رفتم در خونه از زیر در نگاه کردم دیدم هیشکی تو حیاط نیست اروم از دره حیاط پریدم بالا و رفتم تو خونه صداشون از تو اتاق مییومد اروم رفتم تو اشپزخونه یه کارد برداشتم در اتاق باز بود یواشی بدون اینکه کسی منو ببینه رفتم پشت کاناپه از دقیق روبرو تخته تو اتاقه بود نشستم گوشیمو زدم رو ضبط فیلم .خانومم داشت واسه اون پسره ساک میزد و صاحب خونه هم به شکل وحشتناک داشت میکردش .پسره بلند شد رفت زیره خانومم و صاحب خونه هم بالاش زاویه شون قشنگ جوری بود که خانومم سمت من قنبل کرده بود و کیرایی که میرفت تو کس و کونشو میدیدم وضبط میکردم خانومم داشت از لذت داد میزد که یهو یکیش ابش اومد و خانومم میگفت بریز تو کونم داغم کن سریع گوشیو قطع کردم و اروم اروم زدم بیرون.یه حس خیلی بدی داشتم نمیدونستم چیکار کنم یه فکری به ذهنم رسید رفتم حوله هارو دادم برگشتم خونه دیدم خانومم بی حال افتاده رو تخت همه چی هم عادی بود .من همیشه دلم سکس با یه زن تپل و سینه بزرگو میخواست.بهش گفتم ندا واسه من یه زن تپل با سینه بزرگ پیدا کن باهاش سکس کنم گفت خجالت بکش این چه حرفیه که سریع فیلمه رو نشونش دادم راشت سکته میکرد که گفت غلط کردم ببخشید گفتم اشکال نداره از این به بعدواسه من کس تپل جور کن بکنم چاره ای جز قبولی نداشت .بعدش رفتیم دلوار یه با یه زوج رو لنج آشنا شدیم چند بار ضربه دری رفتیم و واقعا یکی از مسافرتای سکسیمون بود.وقتی رسیدیم شهر خودمون گفتیم هر کاری کردیمو هرچی بوده فراموش میکنیم و هراز گاهی مسافرت سکسی هم بریم ممنون
نوشته: رامین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید