این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان وقت بخیر
من سینا هستم و داستان های کون دادنم رو تو این سایت میذارم که کاملا واقعی هستن و اتفاقات روزمره زندگی یه بچه شهرستانیه که تو محل خوشگل تره و مورد توجه البته الان ۲۵ سالمه و جذابیت سکسی خاصی ندارم حتی اگه بخوام کون بدم هم بعید میدونم کسی بخواد یه جوون ۲۵ ساله با قد ۱۷۵ سانت و با یه کون پشمالو رو بکنه این داستان ها مال سالها قبله از ۹ سالگی تا تقریبا ۱۷ سالگی که اگه نظرات مثبت باشه میخوام به مرور همه دادن هام رو براتون بذارم شاید لذت ببرید. برای دنبال کردن داستان های من سه داستان قبلی به ترتیب یعنی (این بود شروع کون دادن های من) و (لذت غافلگیر شدن) و (پیک نیک سکسی) رو دنبال کنید.
اصل داستان: یه روز تابستونی رفتم تو کوچه و دوتا از بچه ها یعنی محمد و امین که همسن خودم بودن و تازه کلاس چهارم رو تموم کرده بودیم تو کوچه بودن و داشتن با توپ بازی میکردن که بعد احوال پرسی گفتم بریم تو زمین خاکی سر کوچه تمرین پنالتی زنی که بچه ها اوکی دادن و رفتیم یکم بازی کردیم که بچه ها گفتن سر ظهره فعلا بریم و غروب که هوا خنک شد بیایم که تعداد نفرات زیاد باشه بتونم فوتبال بازی کنیم که اونا رفتن و منم داشتم برمیگشتم خونه تو راه از جلو در حیاط خونه هادی (پسر همسایمون که تو داستان های قبلی بود که ۱۶ سالش بود و یه کیر حدودا ۱۴ یا ۱۵ سانتی داشت) رد میشدم که در باز بود و هادی داخل حیاط بود و منو دید و صدام کرد و گفت حمید(پسر همسایمون که نزدیک سربازی رفتنش بود و تقریبا ۱۹ سالش بود ودادش جواد بود) رو ندیدی که من گفتم ن واسه چی؟ که گفت داریم موتورم رو تعمیر میکنیم حمید رفته شمع بیاره هنوز نیومده که منم گفتم کجاش خرابه موتورت که گفت بیا نشونت بدم رفتم تو حیاط کنارش نشستم گفت اینجاش شمعه و اگه خراب باشه برق نمیرسه تو همین حال که داشت توضیح میداد دستش رو برد پشتم و گذاشت رو کونم که من جا خوردم اخه تو حیاطشون خطری بود گفتم نکن هادی از پنجره خونتون نبینن بدبخت شیم که گفت کسی خونه نیست خانواده رفتن روستا که من خیالم راحت شد و هادی دوباره شروع کرد ازموتورش گفتن و مالیدن کونم ازروی شلوار ورزشی من که در زدن در خونه گفت برو باز کن من که باز کردم حمید بود منو که دید تعجب کرد گفت تو اینجا چیکار میکنی که قضیه رو گفتم نشست شمع رو عوض کرد و موتور روشن شد حمید گفت این شمع موتور خودشه که اورده واسه هادی تا تست کنه حالا باید بره یه نو بخره که هادی گفت پس بیا با موتور من برو یه شمع بخر تا عوض کنیم که حمید قبول کرد با موتور هادی بره بخره و برگرده منم نگاه میکردم تو این مدت وقتی حمید موتور رو برد بیرون حیاط که بره هادی گفت بذار برات پول بیارم از تو خونه که رفت پول اورد و دم در حیاط داد به حمید و برگشت و در رو بست اومد جای من و گفت سینا بیرون گرمه بیا بریم داخل منم که قبلا دو مرتبه به هادی داده بودم حدس زدم که میخواد بکنه منو و منم که بدم نمیومد رفتم داخل که هادی کولر رو روشن کرد و من برد تواتاق و شروع کرد مالوندن من اول لب گرفت بعد همزمان دست کرد تو شلوارم و لای پاهامو مالید و بعضی وقتا با دولم بازی میکرد وقتی دید دولم داره یکم سیخ میشه یه نگاه کرد تو چشمام و خندید و گفت لباساتو در بیار من گفتم نه هادی الان حمید برمیگرده بیا زود کارتو انجام بده بریم تو حیاط که حمید بیاد شک میکنه هادی گفت ن بابا الان سر ظهره تابستونه تا مغازه باز پیدا کنه بخره و برگرده خیلی طول میکشه و شروع کرد لباسای منو در اوردن و تیشرت و شلوارمو در اورد و شرتمم در اورد و خودشم زود لخت شد شرتشو که در اورد کیرش مثه فنر پرید بیرون اومد سراغم و منو بغل کرد درازم کرد و به پشت و صورتم به سمت سقف بود دولم و تخمامو کشید گرفت بالا یه تف انداخت لای پام و کیرشو گذاشت لای پام و دراز کشیم رو من و همزمان لب میگرفت و لای پام تلمبه میزد منم از لیز خوردن یه کیر کلفت و داغ ۱۴ یا ۱۵ سانتی لای رونام عشق میکردمو لب میدادم
همین که هادی گردنم لیس زد دولم سیخ سیخ شد و گفتم هادی کیرم درد گرفته بلند شو از پشت که اونم گفت جان از پشت قربون اون کونت بشم برگرد کونی من (تو داستان های قبلی هم گفتم که من بدنم نسبت به پسرای دیگه محل سفیده و اصلا مو نداره و فقط روی پشتم بالای کونم یکم کرک و پشم خیلم کم و ریز داره که وقتی جلو نور باشه دیده میشه و کونم نسبت به همه همسن های خودم بزرگتر و تپل تره و همینم باعث شده مورد توجه قرار بگیرم و کونی بشم) برگشتم به شکم دراز کشیدم و هادی هم شروع کرد لیس زدن کونم هادی همش میگفت من دیوونه کون توام لامصب عاشق کونتم لای لمبرای کونم باز کرد و همین که سوراخ من رو لیس زد چنان حسی داشتم که قابل وصف نبود و خودمو فشار دادم عقب و هادی هم سوراخمو زبون میزد هادی یه تف انداخت لای کونم و کیرشو گذاشت لای پام و همین که دراز کشید رو من یه صدایی اومد و تا بلند شدیم لباس بپوشیم در اتاق باز شد و حمید ما رو دید و گفت خاک تو سرتون چیکار میکنین پس بگو چرا هرچی در میزنم باز نمیکنید حمید چون میدونسته خونه هادی خالیه شک کرده بود و از روی در اومده بود تو خونه منکه کم مونده بود گریه کنم از ترس و تندتند لباسامو پوشیدم که هادی رفت بیرون و در رو بست و من موندم داخل اتاق بعد چند دقیقه در باز شد و هادی اومد داخل و گفت که حمید میگه یه حالی هم باید به من بده که منم شروع کردم گریه کردن هرچند اشکی ازم در نمیومد که حمید اومد و هادی رو بیرون کرد از اتاق و اومد کنارم نشست و گفت که فک نمیکرده من اهل این کارا باشم و اینکه حمید خودش دوست دختر داره و دوست دخترش دختر خاله مامانشه که میخواد باهاش ازدواج کنه و قراره قبل رفتنش به خدمت عقد کنن تا چند ماه دیگه و چون منو لخت دیده از بدنم خوشش اومده و فقط چند دقیقه لاپایی میکنه و تموم میشه و خلاصه مخم رو زد و منم که دیدم چاره دیگه ای ندارم قبول کردم و حمید زود شلوار و شرتش رو دراورد و منم که تا حالا با کسی به سن اون سکس نداشته بودم خجالت میکشیدم وچشمم به کیرش افتاد از کیر هادی یکم دراز تر بود تقریبا ۱۶ سانت و نازک تر از کیر هادی بود و گفت براش بخورم وقتی دید من ساکتم اومد شروع کرد لباسامو در اورد و لختم کرد وقتی لخت شدم زل زده بود به کونم و میگفت چه کون قشنگی داری سینا کونت با دخترا مو نمیزنه پدرسگ بگو پس چرا هادی وسوسه شده بکنه و کیرشو کرد تو دهنم و منم شروع کردم خوردن کیرش لیس میزدم براش و میکردم تو دهنم که گفت تخماشو بخورم و منم خوردم که یکم مزه عرق ترشی میداد ولی بعد چند ثانیه مزه عرقش تموم شد تو همین وضعیت هادی اومد داخل که شرایط رو دید و گفت حمید بزار منم بیام جون مادرت که حمید گفت بیا توله تک خوری نکنی دیگه هادی اومد و شروع کرد مالیدن کونم منو بلند کردن و هادی از جلو کیرشو گذاشت لای پاهام و حمید ازعقب و نمیدونید من چقد حال میکردم که لای دوتا کیر کلفت بودم
کیراشون لای پامو پر کرده بود همزمان هادی لب میگرفت که بعد منو چرخوندن هادی از عقب حمید از جلو میکردن حمید وقتی میکرد گردنمو میخورد که دول من به سیخ ترین حالت ممکن رسید و من از شدت شهوت پاهامو و کونمو چفت کردم که هادی ابش اومد از چفت کردن من و خالی کرد لای کونم که میلرزید و ابش لای کونم خالی میشد و کیرش نبض میزد که من بیشتر کیف میکردم که حمید کشید بیرون و گفت توله سگ چرا کثیف کاری کردی که هادی کشید بیرون گفت نتونستم کنترل کنم و رفت بیرون که خودشو تمیز کنه حمید که ارضا نشده بود شرت منو برداشت و کیر خودشو و کون منو تمیز کرد و گفت دراز بکش من دراز کشیدم لمبرای کونمو باز کرد یه تف گنده داغ انداخت دم سوراخم که منم از داغیش کیف کردم و لمبرامو چفت کردم که اونم گذاشت لای کونم چندتا تلمبه زد که دیدم هی کیرشو میذاره دم سوراخم و منم تا حالا کیر داخلم نرفته بود البته انگشت کرده بودم خودمو که گفتم حمید تورو خدا فشار ندی گفت نه ولی باز فشار میداد که وقتی یکم فشار بیشتری داد یه احساس سوزش و درد شدید همراه با دلدرد بهم اومد که قابل تحمل نبود و خودم کشیدم جلو و خواستم گریه کنم که حمید گفت باشه دیگه نمیکنم و باز من اروم شدم و هادی که صدای منو شنید اومد داخل که حمید گفت برو بیرون اونم رفت دوباره تف کرد و گذاشت دم سوراخم که من به حالت التماس گفتم جان حمید جان سینا نکن هروقت بخای لاپایی بهت میدم اما داخل نکن که گفت یکم فشار میدم درد اومد بگو تا دیگه فشار ندم منم گفتم باشه شروع کرد وقتی فشار میداد حس میکردم الان پاره میشم اما اون وایستاد و ازپشت گردنم و گوشم رو میخورد نقطه ضعف منو فهمیده بود منم که از شهوت یه اخ گفتم اون یه فشار داد و سرکیرش رفت داخل که درد خیلی شدیدی بهم اومد محکم منو گرفت و گفت وای به حالت اگه فرار کنی وایستا دیگه فشار نمیدم و شروع کرد دوباره گردنمو خوردن من هم حس شهوت داشتم هم از شدت درد از گوشه چشمم اشک اومده بود و حمید خیلی یواش سر کیرشو عقب جلو میکرد که من هم درد داشتم و التماسش میکردم که یه دفه منو محکم گرفت تو بغلش و یه حس داغی خاصی داخل کونم کردم که فک کردم اتفاق بدی برام افتاده و پاره شدم یا خونی شدم که گفتم حمید تورو خدابلند شو داغ شدم خون میاد فک کنم که گفت ن اب بود ریختم تو کونت که یه چند ثانیه بعد کیرش و کشید بیرونو من باز دردم اومد و حمید بلند شد و گفت بلند شو با اینکه شاید ۱۰ دفه دوست دخترمو کردم اما کون تو حال خودشو داشت چه کونی داری من دست کردم دم سوراخم بااینکه مور مور میشد اما خونی نبود. با شرتم لای پاهامو پاک کرد حمید و من بلند شدم و لباس پوشیدم و درد کمی همراه با مور مور داشتم که حمید گفت ۵ دقه دیگه خوب میشه و رفتیم بیرون اتاق و حمید به هادی گفت وای به حالتون اگه سینا رو اذیت کنیین منم از حمایتش خوشحال بودم تو عالم بچگی بعد یکم صحبت رفتیم داخل حیاط اونا سرگرم موتور شدن منم حس عجیبی داشتم وقتی دم گوش حمید گفتم حالت دلپیچه و دلدرد دارم هنوز گفت برو دست شویی خوب میشی رفتم دستشویی زور زدم و دیدم اب حمید داره ازم خالی میشه و وقتی اومدم بیرون حس تازه ای داشتم و حمید یه چشمک بهم زد و منم سرمو تکون دادم که اره بهترم و وقتی دیدم بعدازظهر شده و قراربود بریم فوتبال گفتم میخوام برم که خداحافظی کردم و رفتم فوتبال بازی کردن.
چه لذتی داشت کون دادن اونم تو عالم بچگی و تو اون دوران …
ممنون که داستان های منو میخونید از نظراتتون انرژی میگیرم.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید