این داستان تقدیم به شما

باسلام میخام داستان خودمو براتون تعریف کنم که مربوط به دو سال پیشه…
من ساکن پایین شهرم حوالی شهرری اسمم محمد جواده یه دوست دارم بنام سهیل که بیشتر وقتا باهم بیرون میرفتیم البته پسر هاااا سهیل یه مادر داره بنام فریده که معلمه پدر دوستم قبلا فوت کرده خدا بیمارزش مرد خوبی بود. من بعضی وقتا خونه دوستم میرفتم مادرش چادری و با حجاب من اصلا فکرو نظری بهیج وجه نداشتم البته ایشون هم خیلی مهربون و خوش برخورد بودن. خلاصه ما با این سهیل خیلی صمیمی بودیم هی میرفتیم بیرون سر میزدیم بهم تا اینکه ایشون رفتن سربازی بعد آموزشیش اومد تهران من بعضی وقتا زنگ میزدم خونشون صحبت میکردیم باهم.
یروز که اون سربازی بود دیدم شماره خونه اونا افتاد رو گوشیم گوشیو برداشتم دیدم مادرشه یکم صحبتو احوال پرسی گفت درمورد س باهاتون حرف دارم اگه میشه بیاید اینجا من اصلا نمیدوستم قضیه از چه قراره رفتم خونشون رفتم تو نشست باهان صحبت کردن در مورد س که میگفت فک کنم سیگار میکشه و و دنبال کارای دیگم میره از من خواست که باهاش حرف بزنم البته از من سوال کرد گفتم تا جاییکه من اطلاع دارم نه نمیکشه اهل این حرفام نیش خلاصه داشتیم حرف میزدیم دیدم بغضش ترکیدو گریه کرد که اره بعداون خدا بیامرز این دوتا بچرو دارم نگرانشونمو اینا و شماها که دوستشین میتونید مراقبش باشین منم گفتم خیالتون راحت اونم عین داشمو اومد بیرون بعدچند روز دوباره زنگ زد و من رفتم اونجا بعدازاینکه درمورد س حرف زدیم شروع کرد یکم راجب خودش که من با مشکل اینارو بزرگ کردم خیلی سته کار کنیو جای پدر باشی منم گفتم بله خب بالاخره به شماهم خیلی فشار میاد واقعا سخته تنهاییو از اینحور حرفا یکم که باهاش حرف زدم دیدم از نظر روحی واقعا دربو داغونه خلاصه کمکی باهاش حرف زدیم دلداریش دادیم بعدچند روز من بهش زنگ زدم ومنتظر بودم تا دوباره دعوتم کنه اونم گفت بفرمایید منم سریع قبول کردم رفتیم.

بازم یکم در مورد سامان حرف زدیم بعدش درمورد خودش تا اونروز بفکر اون موضوع نبودم اما وقتیکه بلند شد بره چایی بیاره یلحظه چشمم به جایی از بدنش افتاد قلبم گرفت و خشکم زد ازون لحظه ببعد فکری زد تو سرم خلاصه سر بحثو باز کردیمو و گفتم اینکه تنهایی سخته شماباید بفکر خودتون باشید و هرکاری از دست من برمیاد براتون میکنم اونم گفت ممنون شماهم عین پسرم دریغ نمیکنم یکی که حرف زدیم دلم شورمیزد تا حرفمو بزنم بعدش گفتم شما واقعا تنهایی بهتون فشار نمیاد اون یکی مکث کرد بعدگفت خب طبیعیه اما چه کنم باید ساخت بعد بیدرنگ گفتم خب اسلام که راهشو گذاشته بفکر خودتون باشید خلاصه زودبحثو تموم کردمنم اومدم بیرون بعدچند روز دوباره بهم زنگ زدگفت مشکلی درمورد س پیش اومده رفتم اونجا باهم حرف زدیم میگفت زیاد مرخصی میگیره چند روزم غیبت کرده از سربازی باهاش حرف بزنید گفتم الان کجاس گفت پادگانه اما کلا باهاش حرف بزنید گفتم چشم داشتم چایی میخوردم که گفت راستش به حرفاتون فک کردم ادم نباید خودشو عذاب بده وقتیکه راه حلالش هست واقعا راست میگید منو میگی دستام داشت میلرزید گفتم خب اره واقعا هم شرع میگه هم عقل بعدش که حرف زدیم دیگه ته دلم قرص شد گفتم میتونم بهتون کمک کنم گفت خب…. یکم منو…ن…من… کرد بعدگفت خب چی بگم منم گفتم خب خودتون میگید عین پسرم شماهم مث مادرم بعدش یکم حرف زدیم اومدم بیرون فردای اونروز رفتم اونجا مام امروز رفتارش فرق میکرد صمیمیتر و راحت تر شده بود چایی که خوردیم بی مقدمه سر بحثو بازکرد گفت تو صیغه بلدی بخونی من که منتظ همین فرصت بودم گفتم نه گفت خودم دارم رسالرو اورد جملاتی که باید من میگفتمو گفتم اونم اونارو قبول کرد البته بعداز تعیین مدت و مهریه…. با شخی گفتم خب مبارکه دستمو اوردم جلو باهاش دست دادم وای که گرمی دستش چقدر خوب بود دیگه روم باز شده بود پاشدم باهاش روبوسی کردم بعدش پیشونیشو ماچ کردم نشستم پیشش باهاش حرف زدن دستمم اندخاتم دور گردنش یکم باهاش حرف زدمو اومدم بیرون هروز بهم زنگ میزد احوال پرسیو اینا سروز بعد گفت شام بیان اینجا منم مطمئن بودم که اینجا میتونم با زن شرعیم رابطه داشته باشم وقتیکه از در رفتم تو بوی غلیظ عطر میومد دیدم چی میبینم فریدهو با تاپو دامن کوتا وای که پاهای گوشتیش همونجا نفسمو بند اورد رفتم جلو باها اومد جلو روبوسی کرد بعدش نشستم رو مبل گفت واست چایی بیارم فتم ممنون بیا خودتو ببینم اومد پیشم نشست باور نمیکردم این همون مامان دوستمه دستمو گذاشتم رو دستش یکم بغلش کردم وای که چه گرم بود بعدش ازش یکم لب گرفتم چشاشو بسته بود معلوم بود بدجور نیاز داره بدن تپلش تو دستم بود همش تو فکر کونش بودم که ببینم چه شکلیه همینطور ازش لب میگرفتم و همونطوری رو مبل خوابید رو دستم دور کمرش بود اروم دستمو بردم رو کونش چشاشو باز کرد و دوباره بست در حال لبگیری بودم وای که داشتم حشری میشدم

سرشو بیشتر تو صورتم فشار دادم یدستمم روکونش بود چاک کونشو مالش میدادم سینهاش کامل رو سینهام بود دست راستم کامل رو کونش بود وای ه وقتی لمبراشو تو دشتم فشار میدادم کیرم راست میشد مطمئن بودم که گرمیه کیرمو داره حس میکنه منم بیشتر خودمو بهش فشار میدادم خوشش اومده بود همچنان ازم لب میگرفت همونجا دستمو یکم بردم چایین رو کسش مالوندن… سرشو اورد بالا گفت فعلا شام بخوریم منکه کیرم داش میترکید نمیدونستم چکار کنم رفت تو اشپزخونه موقع راه رفتن کونشو دنبال میکرد با خودم میگفتم سامان کجایی که ننتو میخام بکنم البته زن خودم بود رفتم اشپزخونه پشت سرش بودم نگام کرد لبخندی زدم بهم از پشت چسبیدم بهش در گوشش گفتم دوست دارم برگشت شروع کردم ازش لب گرفتن معلوم بودکه کمبود داره دوبراه دستمو گذاشتم رو کونش بهم گفت معلومه که خیلی دوست داریا گفتم چجورم…. گفت میخای گفتم چیو گفتم همونو گفتم چیو بگو گفت: کونمو میخای یلحظه نفسم بند اومد کفتم اره خیلی برگشت یکم خم شد چسبیدم بهش کیرم بین دو لپ کونش بود وای که چه کونی این همه وقت دست نخورده بوده از روی دامن نازکش کیرمو میمالیدم به کونش چشاشو بسته بود نفس بلند میکشید و گفتم فریدهم عجب کونی داری گفت مال توام خوبه گفتم چی خوبه گفت همون دست بیلت گفتم اون جیه سرشو برگردوند گفت کیرت اینو که گفت محکم فشارش دادم روکونش گفت وای الان اینطوریه بره تو چی میشه گفتم جرت میده از پشت شروع کردم به گردنشو خوردن همینطور که میخوردم دستمو کردم تو شرتش اخ که یه تیکه گوشت اومد تو دشستم عجب کسی بود هی میمالوندم اونم میگفت جوووووون این چیه دستته منم مگفتم این کس توئه چه کسی داری فریده جون. معلوم بود خیلی خوشش میاد بینش باهم حرف سکسی بزنیم فک کنم با شورهش اینطور حرف میزده هی میمالوندم یدفه دستشو گذاشت رو کیرم شروع کرد مالیدن گفت وای این دسته بیله منم با خنده گفتم مال خودته دامنشو دادم بالا همونطوری چسبیدم به کونش از پشت نشستم پایین گفت چی میخای گفتم میخام کونتو بخورم گفت بزار بعدشام گفتم الان بخورمش قبول کرد خم شد از بغل شرت سوراخشو دیدم وای که پوست سفیدش سوراخ قرمزشو تابلو میکرد زبونمو گذاشتم رو سوراخش شروع کردم لیس زدن خیلی حال میکردم اونم خوشش اومد دامنش رو کمرش بود هی میفتاد رو صورتم هردفه که میزدمش کنار کونشو میدیدم انگار ابم میومد سرمو بردم زیر دامن سوراخ کسشو بادستم میمالیدم اروم زبونم گذاشتم روش از همون پشت شروع کردم به لیس زدن کسش بیشتر خم شده بود طوری که کسش جلو دهنم بود یتیکه گوشت نرم خونه سوتو کور بود فقط صدای اههه اهههههههه کشیدن فریده میومد انگشتمو اروم گذاشتم رو کسشو فشار دادم تو گفت واااااای عزیزم یکم عقب جلو کردم دستم خیس شده بود معلوم بود خیلی وقته ارضا نشده بود کسش خیس خیس بود یدستم رو کیرم بود یدستم رو کسش یدفه گفت دوانگشته بکن تو هم لیس بزن هم بکن تو اینکارو کردم خیلی حشری شده بود بوی خوبی از کسش میومد با هردفه تو کردن انگشتم ماهیچشو شلو سفت کیرد سوراخ کونشم بازو بسته میشد وای که کیرمن بیشتر راس میشد سرمو اوردم بیرون پاشدم ازش لب گرفتم گفت: میخاستم بزارم بعدشام اما داغم کردی گفتم بریم اتاق.
رفتم تو اتاق گفت وایسا من الان میان نشستم رو تخت فقط منتظر بودم یدفه اومد وای چی میدیدم فریده لخت بود با یه سوتینو یه شرت نازکو با ازین جوارابا که تا بالای زانوئه من نفسم بند اومده بود اومد جلو دستمو گذاشتم رو سینش عین بالشت بود سوتینشو دروردم شروع کردم میک زدن گفت اروم اروم مال خودته لباسمو درورد بعدش شلوارمو درورد یدستش رو کیرم بود یدستش به سینش که تو دهنم بود خوابید روم کیرم افتاده بود بین کسش گفتم فریده واسم سکا بزن عزیزم کیرمو بخور از کردنم شروه کرد پایین اومدن بعد سینمو خورد خیلی حرفه ای بود بعدرفت سراغ شرتمو داد پاییم بائر نمیکردم کیرمتو دست فریدهه سرشو اورد نزدیک کیرمو گذاشت تو دهنش چشاشو بسته بود کیر به این بزرگی مونده بودم چطور تا ته رفته تودهنش اااااااخ وااااااااای هی لیس میزد بهم میگفت این چیه میگفتم کیرمه کیر منه خیلی حرفای سکسی دوست داشت ازش میپرسیدم دوس داری بکنمت میگفت خیلی میگفتم جطوری میگفتن هرطور که تو دوس داری موهاشو تو دستم گرفتم سرشو اوردم بالا خابوندمش شروع کردم کسشو لیس بزنم گفت نه بسته زود بکن بخاب روم گفتم کاندوم نگرفتم گفت عب نداره اینطور گرماشو حس میکنم پاهاشو باز کرد خابیدم روش با یه فشار کیرمو فرستادم تو کسش گفت واااااای عزیزم عجب کیری داری من تو اون لحظه هیچیو متوجه نمیشد یلحظه دیدم دارم تو کس فریده تلمبه میزنم پسرش تو سربازی باخیال راحت جق میزنه منم اینجا رو ننش البته زنم خابیده بودم بلندش کردم برشگردوندم کون تپلش روبروم بود گفت نکن عقب بکن تو کسم از همون پشت یکی کیرمو در کسش مالیدم اینکارو ادماه دادم وقتیکه نوک کیرمو در سوراخ کسش میدیدیم حشری میشد اونم هی میگفت جوووون جوووون بسته دیگه یالا خیلی حشری بودم دستام قرمز شده بود کیرمو بردم تو کسش وحشی شده بودم موهاشو میکشیدم کیرمو محکم فشار میدادمو میگفتم وااااای چه کسی داری فریده من اونم میگفت جووووون همینه همینطوری یکن پارم کن خیلی اب دارم همشو بکش بیرون با هرضربه که میزدم کونش عین ژله تکون میخورد کیرم کامل خیس شده بود گفتم میخوریش سریع برگشت گذاشت دهنش هی میگفت چقد بزرگه واقعا بزرگ بود همه تو کس اون کیر خرم جا میشد نفس نفس میزدم گفتم بشین روش هلم دادم عقب نشست رو کیرم وای که وقتی بالا پاییم میکرد سینه هاش دلمو میبرد سرشم گرفته بودبالا هی موهاش تکون میخورد کیرم بدجور داغ کرده بود این صحنم میدیدم که اینطور میکنه دیگه طاقت نمیوردم گفتم فریده داره ابم میاد گفت از روش پاشد گرفته بودش تو دستش گفتم بزار بریزم تو کونت همون لحظه ارضا شدم یکم ریخت رو کسش قطره قطره میریخت رو خودم چون زیر بودم فریده خابید روم معلوم بود هنوز ارضا نشده بود منم خیلی ناراحت بودم که چرا کونشو نکردم تو بغلم درازکشیده بود باهم حرف میزدیم گفتم عزیزم خیلی دوست دارم واقعا دوسش داشتم اخه هرچند موفت اما زنم بود اوندم میگفت بعداون خدا بیامرز تاحلا ارضا شده بودم ازت ممنونم منم که تو فضا بودم گفتم دفعه های بعدی بهترم میشه اونموقع کامل خالیت میکنم بعدش رفتیم شام خوردیم اونشب زود برگشتم خونه اما داستانم صیغه من فعلا ادامه داشت که داستانهای بعدی رو بهتون میگم.

نوشته: سید محمد جواد چوسلمون زاده ی اصل

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *