این داستان تقدیم به شما
سلام مهیار هستم علاقه زیادی به حقارت توست خانومم دارم، این حس تو ما جا افتاده بود جوری شده بود که کل زندگی رو بدست گرفته بود، یه شرکت از خیر سر باباش به ما رسید که من مدیر مالیش بودم بعد ازین که خانومم مالکش شد من کارو تعطیل کردم
از خانومم بگم شیوا قد 173 اندامش ورزیده باشگاهش ترک نمیشه سینهای درشت با کمر باریک کونشم معرکه طاقچه دار!
شیوا ازونجایی که خیلی ازاد بود زیاد تو گوشی بود وقتایی که تو خونه بود و کار خاصی نمیکرد منم همیشه لش تو خونه پا هش زدن زندگیم شده بود چت کردن روزا هم خواب تا لنگ ظهر یه شب که پا میز ناهار خوری نشسته بود من از اوتاقی که واسه تفریحم بود اومدم سمت میز که صدای لبتابش از تو اتاق خواب در اومد پاشد با عجله رفت بالا تو اتاق خواب، یه ماهی میشد که ایفون 9خریده بود، گذاشته بود کنار بشقابش ورش داشتم دیدم براش پیام اومده تو تل
رفتم چک کردم دیدم اسمش دانی جون سیوه نوشته خوردنیه من نگفتی فردا چ ساعتی بیام، با دیدن این من هزار مدل فک مختلف کسشر اومد تو مخم واسه یه لحظه خودتون بهتر میدونین از هر جنبه بش فک میکنین گوشی رو تو همون حالت خواموش کردمو گذاشتم سر جاش شیوا لبتاب بدست اومد نشست گفت نگا این حسابا ماله چه تاریخیه مارو گاییدن از بس امروز اومدنو رفتن نگاش کردم گفتم تو که از دادن بدت نمیاد همینطور که غذاشو میخوردگفت ن مثه تو نیستم که از کردن بدم بیاد، گفتم من دوس دارم ب لیسمت تا بکنم گفت اره اصن ساخته شدی واسه لیسیدن من بعد شامم باید بیای اینو بخوری نگاش کردم دو دل بودم بگم بش یا نگم که نگام کرد گفت چیه نکنه نمیخوای باش نشونت میدم. اصلا نزاشت جواب بدم، گوشیش که رو میز بود لرزید منکه چشم به حسابا بود یه نیم نگا انداختم به صفحه گوشی دیدم علامت سواله گوشی رو ورداشت بعد چن لحظه حس کردم که بم زل زده تابلو بود ک فهمیده من نگامو از صفحه لبتاب ور نداشتم خودمو سرگرم کردم که بلند شد گفت من میرم دوش بگیرم فردا سرم شلوغه سرمو تکون دادم گفتم اهم.
اون لحظه نمیدونستم چی تو سرشه
لفظو ارتباط منو شیوا خیلی بی پرده بود باهم، بعداز شام رفتم تو اتاق درو بستم رفتم تو بالکن نشستم پا کشیدن با خودم در گیر بودم که چطوری باش بر خورد کنم یکم که فک کردمو جایگاهو وضعیت خودمو دیدم بهتره مطیع اون باشم وگرنه دستم به هیچجا بند نیس تو همین فکرا بودم که تو اینده چی میبینم ازش که ساعت شده بود 5:30رفتم تو پردهای ورودیه بالکن کشیدم صدا موزیکمو کم کردم دراز کشیدم رو مبل راحتیم کلم داشت میترکید خوابم برد، گوشیمو که رو سینم گذاشته بودم ب لرزش افتاد چشامو وا کردم گوشیورو نگا کردم دیدم مهم نیس انداختمش رو زمین اومدم
باز بخوابم تشنم بود یکم اب تو پارچ بود سر کشیدم دمر افتادم رو مبل صفحه گوشیرو نگا کردم دیدم ساعت 10همون موقه صدای اژیر ماشین شنیدم تعجب کردم تو این ساعت شیوا خونه نباید باشه پاشدم از پشت شیشه دیدم ماشین شیوا پارکه و یه ماشینه دیگه تو حیاطه صدای در پزیرایی رو شنیدم که بسته شد اومدم پشت در اتاق درو اروم واز کردم رفتم سر راهرو دم پزیرایی نشستم سرمو اوردم نزدیک ب زمین از بغل دیوار تو پزیرایی رو دیدم یه جون با هیکل ورزیده عادی با لباس اسپرت رو صندلی پشت جزیره نشسته شیواهم ازون طرف تو اشپز روبروش نشسته قلبم تند تند میزد تا حالا ندیده بودمش اینجوری
دانی گفتش خوب کی این توله رو میبینیم ما گفت هنو زود میبینش فعلا خوابه واسه ناهار ازش رو نمایی میکنم، من هنگ کرده بودم فقد گوش میدادم شوهتم داشت پا میشد، دانیال که همون دانی جون بود پاشد رفت پشت سر شیوا سرشو اورد کنار سر شیوا گفت همچین خانوم مقتدری کردن داره گونشو بوسیدو سرشو چرخوند سمت خودشو شرو کرد ب خوردن لباش همینطور که داشتن لب میگرفتن چشمای شیوا باز شد و دقیق از کنار صورت دانی افتادم تو چشش مات مونده بودمو تو چشاش نگا میکردم همینتور که لب میگرفت خندرو لباش اومد بلند شد از جاش دست دانی رو گرفت برد تو اتاق خواب من سر جام نشسته بودم مبهوت پر از شهوتو حسادتو این چیزا دیدم شیوا از اتاق اومد بیرون اومد وایساد جلوم گفت گفتم که امروز سرم شلوغه توهم که زود بیدار شدی باید کمکم کنی گفتم نگفته بودی کارت شده جندگی زد تو گوشم چارتا انگشتو کرد تو دهنم فکمو گرفت گفت زیاد وراجی میکنی این فک واسه لیسیدن کس کون من ساخته شده خودتم خوب میدونی هیچی نیستی ازین ب بعد تو سکسامم باید کس لیسیمو بکنی، تو اون لحظه کیرم داشت میترکید به نشونه تاعید سرمو تکون دادم دستشو از تو دهنم در اورد گفت خوبه حالا پشت من چار دستو پا میای و حرکت کرد به سمت اتاقو منم پشت سرش حرکت کردم رسیدم که به دهنه در تصویری که دیدم شهوتمو دوچندان کرد دانی لبه تخت با کیر بزرگ خوابیدش نشسته بود و شیوا در حال رفتن به سمتش و یک دو کردن کون بزرگش، به دانی گفت اینم ازین توله من دم در فقد زل زده بودمو ا میکردم شهوت از تو چشمام معلوم میشد دانی روبروی شیوا وایساد گفت بیا بیاولذت سرورتو دوچندان کن با نگاه شیوا در حینی که داشت چونه دانی رو میبوسید رفتم جلو سرم کنار زانوهاشون بودو نگاهشون میکرد
م دانی دستش کون شیوارو نوازش میکردو شیواهم کیر دانیرو که جلو چشام بود میالیدو منو با یه لبخند معنادار نگاه میکرد، گفت میبینی چه کیریه میخواد جرم بده، پاشو گذاشت پشت گردنم فشار داد. سرم رو زمین بود اون پاش نزدیک دماغم بود اون یکی پاشو گذاشت رو صورتنو گفت تو جات اینجاس پاشو گذاشت رو زمینو گفت ببوس پامو توله عوضی شرو کردم ب بوسیدن پاهاش، له له میزدم واسه لیسیدن شیوا
بعد چن لحظه نشست سرمو گرفت اورد بالا کیر کلفت دانی رو مشت کرده بودگفت ببین چ خوشگل خوشمزس، کیر دانی رو تا نصف کرد تو دهن مکیدشو دراوردو تا تح کرد تو دهنش، کیر دارنی رو پر تف کرد از تو دهنش دراورد اومد ازم لب گرفت من با تمام ولع لباشو میخوردمو میخندید
سرمو کشوندزیر کیر دانی، کیر کلفت خیسشو میزد رو لبام بعد کرد تو دهنم دو سه بار سرمو عقبو جلو کردو گفت ن اینکاره نیستی بخواب رو زمین خوابیدم اومد رو صورتم نشست شرو کرد ب خوردن کیر دانی، صحنه تماشایی از زیر کس خانومم بود اونم وقتی که زبونمو میکردم تو کونش.
بعد از این پوزیشن شیوا با دانی رو تخت به بغل خوابیدن من کنار تخت نشسته بودم پای شیوارو میبوسیدمو نگاشون میکردم دانی پای شیوارو گرفته بود بالا وشیوا هم داشت کیرشو میمالید ب کسش، شیوا همینجور که داشت نگام میکرد گفت میبینی، خوب نگاه کن توله سر کیرو کرد تو کسش بعد پنج دیقه بالا پایین شدن بلند شدن من به دستور شیوا خوابیدم رو تخت شیوا هم اومد رو صورتم کسش چفت دهنم کرد. همینطور که داشتم واسش میخوردم کیر دانی رو احساس کردم خورد ب پیشونیم چشامو واز کردم دیدم کیر دانی از فاصله دوسانتی جلوی چشام میخواد بره تو کونش سر کیرشو ک کرد تو شیوا یکم رفت رو به جلو از کسش از رو دهنم بلن شد گفت بلیس کونمو عوضی همینطور که نصف کیر تو کونش بود میلیسیدم براش بعد چن لحظه دانی راحت تلمبه میزد تو کون شیوا و منم اون زیر دانی ابشو ریخت تو کونش کیرشو که در اورد افتاد رو صورتم کیرشو تا ته کردم تو دهنم در اوردم شیوا نشست باز روصورتم زبونمو میکردم تو کونشو مک میزدم، بعدشم که بلند شدو رفت با دانی تو حموم و ازون روز به بعد زندگیه من یکم تغیر کرد چیزای جدید یاد گرفتم واسه سرگرمی و لذت بیشتر از این حسی که دارم که اگه حوصله داشتم باز براتون میگم….
نوشته: مهیار
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید