این داستان تقدیم به شما
سلام
عرض کنم بنده یه پسر عمه دارم به اسم سهراب که دو سال ازم کوچیکتره.با این حال خیلی اخلاقامون بهم میاد و بزرگترین نقطه اشتراکمونم این بود که هردو عاشق خانمای سن بالا بودیم.واسه همینم از دو سال قبل از این خاطره که اومد مشهد،دائم با هم بودیم.اون موقع هردو جوون بودیم و چون وضع مالی باباهامون خوب بود زده بودیم به در لاشخوری و فارغ از دنیا فقط صب تا شب عشق و حال میکردیم.
تقریبا روزی نبود که با هم نریم بیرون و مخ نزنیم یا کص پولی نکنیم.سالم ترین تفریحمونم این بود که تفنگ بادیامونو بر میداشتیم و میرفتیم باغ حیوونای بدبختو میزدیم واسه تفریح
بعد از دو سال الواتی بالاخره از بیکاری خسته شدیم و رفتیم تو یکی از پاساژای اطراف حرم یه مغازه اجاره کردیم و اسباب بازی فروشی زدیم (چون شغلی بود که هم خانم زیاد میومد دم مغازه و هم اشنا داشتیم که بهمون جنس مفت بده )
خاطره ای که تعریف میکنم واسه زمستون سال 89 میشه که شهادت امام رضا بود و دو روز صب تا شب دم مغازه بودیم و کلی جنس فروخته بودیم و چون نرفته بودیم کص بازی بدجوری دل جفتمون میخواست.
دو روز از شهادت میگذشت و بازارا حسابی خلوت شده بود.واسه همین عصر میخواستیم مغازه رو مث بقیه بچه ها پاساژ تعطیل کنیم و بریم کص پولی بکنیم.دم مغازه بودیم که یه خانم اصفهانی حدودا 35.6 ساله اومد تو مغازه که انصافا تو خوشگلی از 10،راحت 8 میگرفت.
چندتا جنس قیمت کرد و رفت.موقع رفتن جفتمون رو کونش زوم بودیم.
وقتی رفت سهراب گفت
+فری عجب کونی داشت.
-اره لعنتی.جفتمونم مث سگ تو کفیم.کاش این کص عصریه کونش به همین خوبی باشه.
+همینم جنده بود.ندیدی چه پائی میداد؟
-نه بابا کسخل.توام هرکی یکم تو مغازه خندید بگو جندست
پاشدم رفتم دوتا چائی ریختم و اوردم گذاشتم رو ویترین
یکم گذشت دیدیم داره تو پاساژ بی هدف میچرخه و پرسه میزنه.دیگه مطمئن شدیم کصه
+نگفتم فری!برم بیارم بکنیمش؟
-نمیاد،تابلو میشیم
+تو چی کار داری.جواب منو بده
-معلومه که اره کسخل.یجوری میکنمش یه هفته نتونه بشینه
سهراب از مغازه رفت بیرونو یک راست رفت طرفشو شروع کرد به حرف زدن.منم چائی میخوردمو نگاشون میکردم.
بعد از 2.3 دقیقه دوتایی اومدن سمت مغازه
خودمو جمع و جور کردم و قبل از این که بیان داخل ته چائیمو هورت کشیدم و پاشدم
وقتی اومدن تو سهراب گفت
+داداش اکرم خانم مسافره و از اصفهان اومده.مهمون ماست.یه چائی بریز براش گرم بشه
سلام کردم و دست دادم و جای خودمو به اکرم تعارف کردم.
نشست و یه چائی هم گذاشتم جلوش
+خوب اکرم خانم با کی اومدی؟
×تنها
+چرا تنها؟
×نیومدم تفریح
+اع.کاری اومدی؟
×نه بابا شوهرم اذیتم میکرد،منم از دستش فرار کردم اومدم
یه لحظه هردو بهم نگاه کردیم.میدونستیم زن شوهردار آفته،چه برسه فرارم کرده باشه.داشتیم با نگاه با هم صحبت میکردیم که یهو اکرم گفت
×چیه چرا خشکتون زده.اگر مزاحمم برم؟
سهراب اومد پشت ویترین روبروش نشست
+نه بابا مزاحم چیه.خوب حالا کجاها رفتی؟
×هیچ جا.کل این چهار روزو تو حرم بودم
-مگه اینجا کسیو نداری
×نه.تازه اگه کسیو داشتم به نظرت میرفتم پیشش؟
سوال احمقانه ائی پرسیدم
+یعنی الان 4 روزه مشهدی؟خوب شوهرت اینا دنبالت نیومدن ببینن کجائی؟
×نه بابا.اون از پا بساطش تکون نمیخوره.وقتی داشتم میومدم بهش گفتم دیگه نمیبینیم،اونم گفت به درک
-خونوادت چی خوب؟
×خونوادم کجا بود
+ای بابا.خاک تو سر این مردای بیغیرت
×اره.درد و بلای تو بخوره تو سرشون
سه تائی خندمون گرفت
اکرم یکم از سختی های تو حرم موندن گفت.اینکه نمیذاشتن تو حرم بخوابه و سرد بوده و اینا.یخ بینمون کاملا اب شده بود.مث سه تا دوست شده بودیم.
-ناهار خوردی؟
×نه
+چی میخوری بگیرم؟
×نه بابا نمیخوام مزاحم بشم
+مزاحم چیه.اینجا هم جیگری خوب داریم،هم کبابی خوب.کدومش؟
×فرقی نمیکنه بخدا
+کدومش بگو دیگه؟
×هرکدوم خودتون خواستید بگیرید
+فری چی بگیرم؟
-کباب بگیر.شاید اکرم جون جیگر
دوست نداشته باشه
+چشم.پس من برم کباب بگیرم،جنگی میام
سهراب رفت و منم مشغول شنیدن حرفای اکرم شدم که داشت میگفت شوهرش تو خونه شیشه میکشیده و بیکار بوده و اینا که واسم اس اومد.سهراب بود
+بپر دم در پاساژ کارت دارم
به هوای پر کردن فلاکس زدم بیرون و خودمو رسوندم دم در پاساژ
+فری تو مغازه بکنیمش اوکیه؟
-نمیدونم،اره کسی نیست.کرکره رو میدیم پائین،توکل به خدا
+باشه.پس دم درو جمع کن تا من ناهار بگیرم بیام
رسیدم مغازه و مشغول جمع کردن عروسکای دم در شدم.اکرمم داشت از اصفهان تعریف میکرد.
کارم که تموم شد.رفتم روبروش پشت ویترین نشستم و مشغول صحبت شدیم.ده دقیقه نشده بود که سهراب اومد
+اینم ده سیخ کباب ناب واسه عشقای خودم
×ده سیخ!؟چه خبره
+بابا نفری سه سیخ میخوریم دیگه.باید جون داشته باشیم یا نه؟
اکرم یه لبخند ریزی زد که یعنی فهمید منظور سهراب چیه
+داداش پاشو کرکره رو بزن،منم سفره رو پهن میکنم
×اینجا؟
+نه تو هتل قصر.خوب همینجا دیگه
×تابلو نشه
سهراب خم شد و یه بوس از لوپش کرد و گفت خیالت راحت.زمستون که زوار نمیاد،پاساژ تا ساعت 6.7 خلوته خلوته
ویترینو دادیم عقب و رو فرشیو دولا پهن کردیم.روشم سفره انداختیم و بساط نهارو چیدیم.در حین ناهار هردومون به بهانه شوخی اکرمو دست مالیش میکردیم و اونم میخندید و شوخی میکرد.ناهار که تموم شد سهراب دراز کشید رو پای اکرم
+اخییییش ترکیدم
×دستتون درد نکنه.زحمت کشیدین
-نه بابا چه زحمتی.سهراب وظیفش بود
اکرم با لبخند جوابمو داد
+میگم توام بیا تو بغلم دراز بکش خستگیت دربره
×نه بابا اینجا جا نمیشیم
سهراب در حالی که میکشیدش تو بغلش گفت تو بیا من جات میکنم و کشوندش تو بغلش و بدون معطلی شروع کرد لب گرفتن.اکرم اولش یکم بدقلقی میکرد و به بهانه در اوردن کاپشنش از بغل سهراب اومد بیرون.ولی سهراب دوباره کشیدش تو بغلشو ازش لب میگرفت که خیلی زود اکرمم همکاری کرد
منم چون جا نبود رفتم بالا سرشون نشستمو شروع کردم به ور رفتن با سینه های اکرم.
دیگه شهوت داشت به فضا قالب میشد.همکاری بی قید و شرط اکرم با اینکه دوتائی همزمان بمالیمش واسمون جالب بود و شهوت جفتمونو بیشتر کرده بود. دکمه های مانتوشو که باز کردم حجم سینه هاش خیلی بیشتر معلوم شد.سهراب اول از رو تاپ زردش و بعدم از زیر شروع کرد به مالوندن یک سینش و منم اون یکی سینشو میمالیدم
یکم بعد پاشدم شلوارمو دراوردم و اکرمو نشوندمو گذاشتم دهنش.سهرابم در همین حال کصشو از رو شلوار میمالیدو گردنشو بوس میکرد و میخورد.شهوت تو تمام مغازه موج میزد
اکرمو بلند کردم که لباساشو دراره.سهرابم بلند شد و هر سه تا لخت شدیم
+ماشالا چه کونیم داره خوشگل خانم
با این حرف سهراب یه بوس از کونش کرد و رفت کنار و با سر به من گفت اول تو بکن
اکرم خودش چرخید و دستاشو گذاشت رو ویترین.معلوم بود بدجوری حشریه.یکم از کرم مرطوب کننده تو مغازه زدم سر کیرم،رفتم پشتش واستادمو کیرمو گذاشتم دم سوراخ کصش و اروم کردم تو.راست میگفت بیچاره.مدتها بود شوهرش باهاش کاری نکرده بود و تنگی کسش اینو گواهی میداد.
به سختی یک سوم کیرم رفت تو.میدونستم چون خیلی وقته نداده درد داره.واسه همینم اروم میکردم تا راهش باز بشه.اکرمم اروم ناله میکرد.معلوم بود بعد از مدتها داره لذت میبره.بعد از چندتا تلمبه کسش کاملا باز شده بود.حالا کیرمو تا ته میکردم تو و محکمتر تلمبه میزدم.اکرمم ناله هاش شدیدتر و شهوتی تر شده بود.یهو سهراب دست اکرمو گرفت و کشوندش ته مغازه که فضا بازتر بود و در حالی که داشت رو چارپایه زانو میزد گفت بیاین اینجا لاشیا منم کیرم اکرم جونمو میخواد.
رو چهارپایه دوزانو شد و کیرشو گذاشت دهن اکرم.منم دوباره رفتم پشتشو با یه حرکت کیرمو تا ته فرستادم تو کسش که اهش درومد و مشغول تلمبه زدن شدم.
خیلی لذت بخش بود که واسه اولین بار در حالی داشتم کص میکردم که یه کیر دیگه تو دهنش بود و این شهوتمو چند برابر میکرد
بعد از یه مدت احساس کردم دارم ارضا میشم اما نمیخواستم.واسه همینم سریع کیرمو کشیدم بیرون.سهراب یه ثانیه هم صبر نکرد.فوری اومد جای من و با یه حرکت کیرشو کرد تو کس اکرم که اکرم با حالت گریه گفت
×ایییییی جر خوردم.چقد کلفتیییی
+هیسسسس.سر صدا نکن
سهراب بدجوری تلمبه میزد.منم رفتم رو چارپایه،دو زانو نشستمو کیرمو گذاشتم دهن اکرم
صدای شالاپ شولوپ سهراب و ناله های اکرم در حالی که کیر تو دهنش بود خیلی لذت بخش بود
زیاد طول نکشید که سهراب کیرشو دراورد،رفت سفره و تمام وسائلشو برداشت و گذاشت رو ویترین.
بعدم اومد اکرمو برد به حالت داگی خوابوند جلو ویترین،همونجائی که ناهار خورده بودیم و شروع کرد تلمبه زدن.منم خودمو رسوندم به سر اکرم و رفتم زیرش دراز کشیدم و شروع کردم خوردن ممه هاش و اونم داشت واسم ساک میزد.
حدود ده دقیقه بعد سهراب با فشار ابشو تو کس اکرم تخلیه کرد که من اه کشیدناش فهمیدم.بعد با بیحالی تمام خودشو رسوند بالا سر اکرم و گفت فری برو نوبت تویه
رفتم پشت اکرم و شروع کردم داگی استایل زدن که گفت خسته شدم و به شکم دراز کشید.منم خوابیدم روش.
پاهاشو چفت کرده بود.با این کار کسش تنگتر شده بود و لذتش بیشتر.
همینجوری که کیرم میرفت تو کسشو میومد بیرون،از اینکه میدیدم اغشته به اب کص اکرم و اب کمر سهرابه خیلی لذت میبردم.یه حس قدرت داشتم وقتی میدیدم دوتا مرد میوفتن به جون یک زن و اینجوری نالشو درمیارن.
چندتا تلمبه زدم که یهو اکرم کل بدنش سفت شد،پاهاشو با تمام قدرت چفت کرد و روفرشیو چنگ زد و چندتا داد شبیه به جیغ اروم زد و بعدم شل شد.
فهمیدم ارضا شده.واسه همین منم تلمبه هامو سریعتر کردم تا ارضا بشم که نالش از درد رفت هوا و با حالتی شبیه گریه میگفت تورو خدا بسه.تورو خدااا…
ابمو با فشار خالی کردم تو کوسشو روش دراز کشیدم.یکم که حال اومدم گفتم خوبی خوشگله که اکرمم با یه لبخند خسته،اروم گفت اره عشقم
داشتم کم کم حال میومدم که یهو با برخورد کیر سهراب با صورتم مث فنر از جا پریدم و دیدم داره میخنده و میگه لاشی پاشو دیگه بدبخت زیرت له شد.
اکرمم پاشد،سه تائی کلی خندیدیم و لباس پوشیدیم.بعدم کرکره رو دادیم بالا و سهراب رفت سه تا ابمیوه تگری گرفت اورد خوردیم که انصافا به اندازه نصف اون سکس حال داد.
بعدشم نشستیم به خوش و بش کردن و قلیون کشیدن.
با شلوغ شدن بازار مغازرو سه تائی مرتب کردیم و بعدش سهراب اکرمو برداشت ببره تو شهر هم دورش بده هم براش یخورده چیز میز بخره.
اکرم تا دو ماه بعدش پیش ما بود و تو همین خونه مجردی که الانم دارمش باهاش کلی خاطره سه نفره ساختیم.دیگه شده بود زن مشترکمون.وعده های غذارو میومدیم اینجا و روزی حداقل یک بارم سکس داشتیم سه تائی
یه روز صب وقتی طبق معمول قبل از رفتن به مغازه،صبحونه خریدیم و رفتیم خونه بهش سر بزنیم،دیدیم جا تره و بچه نیست.
فقط سیم کارت اکرم و یه نامه بود با این مضمون:
بابت همه چی ممنونم.شما خیلی هوامو داشتین.امیدوارم بتونم یروزی جبران کنم.ببخشید بدون خداحافظی رفتم اخه خیلی واسم سخت بود.
نگرانم نباشید.یکی که قبلا میخواستم فهمیده از خونه قهر کردم و باهام تماس گرفته گفته حاضره بگیرتم.منم دیدم وقتشه یکم روند تکراری زندگیمو عوض کنم.
هردوتونو میبوسم.دوستتون دارم.من و سهراب کلی ناراحت شدیم :'(
دیگه بعد از اون هیچ خبری ازش نداریم ولی اکرم طعم یه لذت جدیدو تو وجود هردومون کاشته بود که تا مدتها مزش زیر دندونمون بود
((سکس سه نفره))
نوشته: فرهاد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید