این داستان تقدیم به شما
ازقول هادی:
سلام
اسم من هادی هست 26 سالمه ساکن یکی از شهرهای اطراف شیراز
ماجرایی رو تعریف میکنم برمیگرده به سال 93 . اون زمان یه دوست دختر سمج شیرازی داشتم که حسابی توی نخش بودم.اسمش سارا بود حسابداری شرکت و استیلش عالی .سینه های 75 البته سفت با یه کون خوش فرم .تقریبا 3 سالی بود ک همو میشناختیم ولی اول بخاطر فاصله دوم بخاطر نبود مکان نتونسته بودم حالیو که میخوام داشته باشیم . توی این مدتم چندین و چندبار قهر وآشتی داشتیم اما بازم معمولا اون برمیگشت .
چندباری شیراز توی پارک خلوت یا توی تاکسی دست مالیش کرده بودم حتی دوبار دربست گرفتم کمربندی شهر رو دور میزدیم و تو ماشین ساک میزد برام اما نمیزاشت منم راحت دست کنم میون پاهاش یا زیر لباسش ،خلاصه راه نمیداد واسه کس سفیدش منم از فکر کردنش بیرون نمیومدم حتی ی بار باهزاربدبختی خونه خالی جور کردم ولی نیومد منم کلا کات کردم باهاش . ماجرا ازاونجا شروع شد که بعد 3 ماه بیخبری بهم پیام داد بازم مثله همیشه اه و ناله ک من دوست دارم و اگه منو میخوای بیا خواستگاری و اینچیزا. ولی از روز اولم گفته بودم من نمیخوام ازدواج کنم . معلوم بود حسابی توی کفه . گفت بیا شیراز ببینمت منم بهونه اوردم ک نمیتونم ،حالا بیام هم چه فایده داره ، جا نیست و گشت ارشاد هست… ک خودش گفت پنجشنبه عصر بیا شرکت . هیچ کسی نیست میتونیم راحت باشیم . بهش گفتم تنها هم ک باشیم تو همراهی نمیکنی که قول داد پایه هست .
خلاصه روز موعود من تو کونم عروسی بود با چندتا کاندوم و هزار ارزو راه افتادم رفتم شیراز . دفتر شرکت نزدیکای ترمینال امیرکبیر بود . ساعتای 1بود پیام داد بیا بالا همه رفتن . یه ساختمان 2 طبقه بود ک طبقه اول مغازه و طبقه بالا دو تا واحد ک یکیش دفتر شرکت بود در رو باز گذاشت بود رفتم داخل در دو بست چسبید بهم …
اخ اخ گرمی تنش از مانتو رد میشد میرسید به تنم با یه عطر خوش بود . سینهاش داغ داغ و سفت رو تنم فشار میاورد منم نامردی نکردم بغلش کردم و بیشتر فشارش دادم.و رفتم تو لباش … کم کم از بوسیدن رسید به خوردن که گفت بریم تو اتاق کارش . داخل اتاق داشتم لب میخوردم ک روسریشو در اوردم دست انداختم رو سینهاش فشار میدادم
میخواستم دکمه های مانتو رو باز کنم ک گفت نه تو خیلی داغی میترسم نتونی خودتو کنترل کنی . منم عصبانی شدم ،کیرشق کرده داشت شلوار لی رو جرمیداد بعد سارا میگفت لباسمو درنیار گفتم مگه نگفتی همراهی میکنی . میتونستم همونجا زورگیرش کنم و جوری جرش بدم ک هفت جد و آبادشو یاد کنه ولی اهل زورگیر کردن نبودم( البته الان نظرم عوض شده باید جرش میدادم جنده رو )گفت اره ولی نمیتونم اما نمیزارم ناراحت از پیشم بری اوردمت ک راضیت کنم واشتی کنیم .نشومدم رو صندلی باناز زانو زد جلوم اومد لباشو باناز گذاشت رو شلوارم و دکمهای شلوارو باز کرد . یکم شلولر و شرتو کشید پایین ک کیرم پرید بیرون . از کیفش ی رژلب قرمز اورد زد به لباش و شروع کرد خوردن . انصافا خوب ساک میزد دستاشو رو شکمم میکشید با صدا میخورد چشمای شیطونشو میدیدم کیف میکردم تو دلم گفتم تلافی این حالیو ک گرفتی درمیارم . ی دستشو گدلشته بود با تخمام بازی میکرد و ساک میزد یجووری ک گفتم الانه ک کیرمو بکنه ازجا . فهمیدم داره آبم میاد هیچی نگفتم دست گذاشتم پشت سرش با هیجان وصف نشدنی تو دهنش خالی کردم .
بدبخت غافلگیرشده بود تا همه آبم نیومد رهاش نکردم اومد تف کنه دست گذاشتم رو دهنش و پشت سرش گرفتمش گفتم یالا بخورش . حالا اون نفسش بالا نمیومد از ی طرفم دوست نداشت ولی مجبور شد قورت بده پایین ک دستمو برداشتم . همونجوری ولو شد نفس نفس میزد و شرروع کرد بد و بیراه گفتن . منم ک حالمو کردم ی کارت شرکتو برداشتم زدم بیرون ولی رابطه رو حفظ کردم چون انتقام شیرینی میخواستم ازش بگیرم …
باهم درارتباط بودیم ولی میخواستم حالشو بگیرم چون حالمو گرفته بود. بهم گفتم بود رئیس شرکت چشمش دنبالشه . منم بهترین فرصت رو همین دیدم . با تلفن کارتی زنگ زدم دفتر آقای جوکار . بعد کلی مقدمه چینی گفتم راجع به ی موضوع میخوام باهاش حرف بزنم و بایه بدبختی کشوندمش سرقرار . وقتی فهمید ساراخانم ک هیچ کسی راه نمیده ایجوری توی دفتر ساک میزنه و میخوره همونجا شق درد گرفت . فک کنم اگر حرفام زود تموم میشد همون موقع میرفت سراغش. ولی بهش پیشنهاد ی نقشه رو دادم …
روز موعود با هماهنگیای انجام شده سارا توی دفتر دوباره تنها شده بود و با من قرار داشت . رفتم داخل دوباره لب خوریا شروع شد رفتم تو دفترش دوباره ک به ی بهونه اینکه دستات تمیز نیست و آبی به صورتت بزن فرستادم سرویس بهداشتی. سریع دوربین گوشیو تو زاویه خاصی ک موقع ساک زدن معلوم باشه تنظیم کردم و دوربین الکیه رئیسم گذاشتم کنارش … دوباره همون حرفای مسخره قبل و ی سااااااک حسابی ولی اینبار حواسش بود نزاشت بریزم تو دهنش منم چیزی نگفتم ی پیام دادم به جوکار ک کارم تمومه نوبت توئه…
10 ثانیه نشد تلفن ساراخانم زنگ خورد .ساراهم خسابی هول شد جواب داد آفای جوکار گفت ک لپتابشو جا گذاشته ک کلید نداره . پشت دره بیاد درو باز کنه . سارا نمیدونست چیکار کنه منم گوشیمو برداشتم گفتم میرم سرویس بهداشتی رئیست رفت منم میرم ولی از تو دستشویی چندتا عکس از لحظه ساک زدن سارا براش فرستادم البته جوری ک فقط تا سینه منم معلوم بود…
ازقول آقای جوکار:
درو ک سارا باز کرد معلوم بود طبیعی نیست یجورایی هول و دستپاچه . رفتم تو اتاق خودم یه 5 دقیقه رفتم تو اتاق سارا تا توی فکره حسابی. رو صندلی کنارش نشستم نگام کرد تا اومد حرفی بزنه دست گذاشتم روی رونش ک مات موند گفتم چشمم روشن اینجا روبا خونه خالی اشتباه گرفتی؟؟؟؟بیچاره شوکه شده بود شروع کرد به قسم و جون پدرم و جون مادرم… که یه اشاره به دوربینی که به عنوان دکور روی میز با هنرتمام گذاشته بودم اشاره کردم . گفتم همه چیزو دیدم که یهو زد زیر گریه … گفت غلط کرده و هادی توی فشار گذاشتتش ک ی سیلی زدم تو گوشش . گفتم تکلیفتو با پدر و برادرت مشخص میکنم ک ابرو منم بردی اینجا … ک افتاد به التماس .باخواهش و گریه ک تو رو خدا به پدرم نگید ک گفتم باشه ولی چی بمن میرسه ک یهو هنگ کرد . گوشیو اوردم عکساشو نشونش دادم ک حساب کار دستش بیاد گفتم یالا زود باش باید برای منم مثه این پسره ساک بزنی . دیدم زانو زد با گریه زیپ شلوارو با دستای لرزون باز کرد ک گفتم اول خودت . هرچی گفت نه قبول نکردم خودم چسبوندمش به میزو بدون توجه به التماساش مانتوشو بیرون اوردم 8 ماه تو کف این بدن بودم و حالا جلوم بود دوتا سینه گرد و ی تن سفید .
فرصت فکر کردن بهش ندادم بخودش اومد دید لخت لخت جلوم نشسته داره ساک میزنه . واقعا خوش بحال دوست پسرش . بلندش کردم لباسام رو بیرون اوردم ی دست ب کونش کشیدم فهمید چه خبره دوباره به التماس افتاد ی کشیده محکم رو سینهاش نفسشو بند اورد خوابوندمش روی میز جوری ک پاهاش رو زمین باشه و مسلط باشم بهش . ی تف انداختم سر کیرم شروع کردم به بازی کردن باسوراخ تنگ کونش . یکم بازی یکم فشار بیچاره داشت گریه میکرد ولی بهای خونه خالیو باید میداد تا اینکه بافشار سرکیرم رفت تو . ی جیغ زد ک گفتم صداش تا خیابون رفت . شالشو بستم دور دهنش دستاشو از پشت گرفتم کم کم تلمبه میزدم وقتی جا باز کرد گریهاش کمتر شد شالشو باز کردم گفتم تا ده بشمار
گفت 1 ی سیلی زدم در کونش ک اخخخخ گفت . گفتم صدا اخ دربیاد ازت کستو جرمیدم . گفت 2 دوباره زدم … اون میشمرد و من کوتشو قرمز میکردم بیشتر شبیه این بود ک دارم تنبیهش میکنم .بعد 15 دقیقه کون کردن آبم اومد ریختم تو کونش و روش خوابیدم . از بالای در ی لحظه کله دوس پسره تو کفش رو دیدم ک داره دید میزنه یه لبخند زدم کیرمو کشیدم بیرون …
بعد از اون سارا شده جنده ما دوتا . باهادی هم رفیق شدیم اما سارا خبر نداره . دنبال فرصت هستیم ک mfm رو تجربه کنیم …
پایان
نوشته: ه جو
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید