این داستان تقدیم به شما
ادمین: اینجا چند تا کوستان براتون میذارم تا بخونید و قدر داستانای خوب رو بدونید. فحش دادن زیر این کوستانها استثناعن! آزاده
1
سلام
ميخوام از يه خاطره با سكس زن عموم بگم
چند سال پيش وقتي ١٨سالم بود تصادف كردم و پاهام شكست اينم بايد بگم ك من اهل يه شهر كوچيكم ك امكانات زيادي نداشت و براي درمان بايد ميرفتيم مركز استان ك خونه عموم هم از قضا اون جا بود وقتي ك از بيمارستان مرخص شدم چون بايد هرروز تحت نظر دكتر بودم من موندم خونه عموم اينا و خانوادم بعد يك هفته رفتن شهرستان زن عموم هم يخورده سكسيه بارها هم فهميدم ك ميگفتن رابطه داره با صاحب خونشون .از خصوصياتشم بايد بگم ك اسمش ساراس اون موقع ٣٧سالش بود قد١٦٣سايز سينه٧٥ بدن سفيد كون برجسته قيافه در حد جوونيا گوگوش .بريم سر اصل مطلب تو خونم خيلي راحت بود همش دامن كوتاه ميپوشيد و تاپ يك روز اومد پاهامو ماساژ داد و منم كيرم واسش بلند شد ك خنديد و چشمك زد
2
سلام من میخوام داستان سکس با دوست دخترم رو بعد از چهار سال تعریف کنم. داستانی ک میخوام بگم تقریبا برا ۶-۷ ناه پیشهه…
خوب اول از خودم شروع میکنم، اسمم عرفان هست، قدم188، 22سالمه، و تو اهواز زندگی میکنم. دوست دخترم هم یه دختر ناز با چشمای عسلی و هیکل سکــسی اینجا اسمش رو نمیگم و هرجا ک لازم شد gf مینویسم. ( نه من و نه دوست دخترم بر خلاف بعضی عقاید ک میگن اهوازیا عرب هستن ما عرب نیستیم.) خوب بریم سر اصل مطلب…
داستان از اونجایی شروع شد ک تولد دوستم بود و منم دعوت بودم تولد ساعت ۸ بود و قرار شد ساعت ۹:۳۰ برای شام بریم رستوران. تو رستوران منتظر شام بودیم ک چندتا دختر اومدن تو رستوران بعد مهرداد(دوستم ک تولدش بود) آروم گفت بچه ها اونجارو… منم برگشتم نگاشون کردم و گفتم: جووون. بعد یهو نگام افتاد به ی دختر قیافه اون دختر برام آشنا بود، یکم ک فکر کردم یادم اومد ک، بابای اون وقتی ک من ۱۸ سالم بود با بابام دوست بود منم از دخترش خوشم میومد، اون موقع ۱۶سالش بود هروقت ک میومدن میرفتیم تو اتاق و میگفتیم و میخندیدیم.. بعد از چند روز ازشون خبری نشد و من فهمیدم ک بخاطر شغل پدرش رفتن شیراز از اون شب من خیلی دل تنگش بودم. خوب از بحث خارج نشیم..
بعد از اینکه شام خوردیم منتظر موندیم ک اونا هم شامشون رو بخورن، وقتی خواستیم بریم بیرون من با پام زدم ب پشت پاش ک کفشش از پاش دراومد، اونم برگش و گفت:آقا حواست کجا…؟) وقتی منو دید چشماش گرد شد منم شمارمو دادم بهش و سریع رفتم بیرون اون شب تا ساعت دو شب بیدار بودم و منتظر بودم زنگ بزنه ساعت دو و نیم بود ک زنگ زد و بعد از کلی احوالپرسی قرار گذاشتیم ک پنج شنبه هم دیگه رو ببینیم. من رفتم سر قرار و گفت ک هرپنج شنبه باهم قرار بذاریم
خلاصه بعد از چندتا قرار اون بهم گفت ک این بار میخواد ک بیام خونه اون.فکر کنم اوایل اردیبهشت بود ساعت ۱۰شب بود ک من رسیدم خونش در خونه باز بود وقتی وارد خونه شدم دیدم کلی چیپس و پفک و مشروب و… بود. منم گفتم سلاااام … کسی نیست؟ بعد یهو صدا دوست دخترم اومد گفت الان میام پایین. دو سه دیقه طول کشید وقتی اومد پایین کیرم راست شد، یه لباس سکسی ک فقط نوک سینه هاشو گرفته بود با یه ساپورت خیلی نازک پاش بود بعد اومد تو بغلم نشست و دستش رو گذاشت رو کیرم و لباش رو به لبام نزدیک کرد و گفت: میخوام امشب یه حالی بهم بدی. منم گفتم: من فقط وحشیانه حال میدم. گفت:عیب نداره…
منم شروع کردم ب بوسیدن و لیسیدن لب و گردنش، بعد لباس و سوتینش رو در اوردم و سینه هاشو مک زدم و آروم آروم رفتم سمت کـسش،و شورت و ساپورتش رو باهم در اوردم بعد یکم کـسش رو لیس زدم و انگشت وسط و انگشت اشاره رو کردم تو کسش و محکم عقب و جلو میکردم و اونم آه و ناله میکرد و منو حشری میکرد بعد یهو دیدم آبش ریخت
3
حدود دوسال پيش يه روز پسرخالم درست قبل ازاينکه برم سرکار اومد خونه تا همو ببينيمو منو برسونه سره کاار چون وقتش آزادبود ، وقتى رسيد من داشتم توگوشى ورمىرفتم با. نته گوشيه مامانم و مامانمم تازه ازحموم دراومده بود ، من کلا حواسم به گوشيم بودو چت تو وايبر ، صابرم حرف ميزد که اصلا يادم نيست چى ميگفت . اون روز مامانم قراربود بره يه مهمونيه زنونه وبراى اونجاداشت آماده ميشد ، وقتى تصميم گرفتم چنددقيقه بيخيال گوشى بشم وبراى صابرچاى بيارم متوجه شدم صابر چنددقيقه اى هست حرف نميزنه گفتم چته کجايى گفت زرنزن تونيستى همش توگوشيتى که گفتم مسخره خب توهم خيلى وقتا توگوشيتى من کاريت ندارم ديدم خيلى شاکيوبهم ريخته است جدى نگرفتم ، خلاصه چاى روخورديمو آماده رفتن شديم که صابرگفت خاله من وقتم آزاده اميرورسوندم ميام دنبالت مامانمم تعارف کردوتشکرکردو گفت نه خودم ميرمو اينا که ديگه من گفتم صابر بريم ديره وآخرشم مامانم گفت نياصابرجان من خودم ميرم چندجاهم کاردارم ، موقع صحبت تواتاقش بودو صابراون سمت نميرفت چون ميدونست حوله دورشه صابرم اصرارميکردوميگفت نه ميام ، توهمين حين من ازمامانم خداحافظى کردم صابرم همين طور ولى قبل رفتن تشنم بودرفتم سمت آشپزخونه آب بخورم که يهو صداى مامانمو شنيدم که گفت وااايى فکرکردم رفتين!!وقتى رفتم توحال ديدم صابر رنگش پريده گفتم چته گفت خاله بدون حوله اومدتاجلوى دراتاقش ديدمش گفتم کره بز نبايد به من بگى که الان فکرميکنم نظردارىى به. خالت… باعجله وسايلموبرداشتم دوباره خدافظى کرديم ازمامانو راه افتاديم منه گيج موقع رفتن گوشى مامانمم همراه خودم برداشتم ، توماشين گفتم به صابرگفتم مردحسابى چرا اونجورى رفتارکردى گفت اين روزا بدجور شهوتيو عصبيه سريع قاطى ميکنه ، گفت سوراخ چاهه حمومم تحريکش ميکنه بهش گفتم حاجى پولى رديف کن گفت حال مميده دوس دارم مخ بزنم دوس دارم يکيو که ميشناسم بکنم يه تيکه آس يکى که دلم بخوادصد سىال بدون استراحت بکنمش گفتم تو شهوت. ريده تومخت يکيوپيداکن مخ بزن ديگه گفت حوصله گشتن نداره همين حوالى خودمون بايد پيداکنم – چنددقيقه که گذشت موسيقى روپلى کردو گاه گدارى پيامکم باگوشى ميدادکه کلى فحشم ازمن خورد پوفيوز ، سرتونو دردنيارم من رسيدم سرکارو از صابرخدافظى کردم بعداينکه وسايلموگذاشتم توکمدم متوجه شدم گوشى مامانم همرامه فضوليم گل کرد تا ازوقته خالى بهره ببرمو يه ذره پيامکاى مامان رو ياوايبرشو عکس دوستاشو اگه داشت نگا کنم که ديدم پيام جديد هم داره ، وارد شدم ديدم پياما ماله صابره تعجب. کردم گفتم اينکه بامن بود…
4
سلام به همه عزیزان و شهوتی. اول خودمو معرفی کنم اسمم رامینه 23 ساله از تهران. از دوران دبیرستان تا همین الان دخترای زیادی از زیر دستمون رد شدن یسریارو با کیرمون سرافراز کردیم یسریاشونم سعادت نداشتن ولی با یه دختر خانوم به اسم تینا بیشترین ارتباط رو داشتم که مدت سه سال و نیم به طول انجامید. این دختر خانومو من اولین بار خونه عمم دیدم که بعد از چند سال از کرج دوباره برگشته بودن تهران و پسر عمه هام داشتن خونه ی جدیدشونو رنگ میکردن و منم که خونمون چند تا خیابون اونورتر بود با اینکه وسط امتحانام بود ولی رفتم تا کمک کنم خلاصه سرتونو درد نیارم چند ساعتی کار کردیم تا دیدم یه دختر خانوم زیبا تقریبا 18 ساله با یه مرد 40 ساله اومدن داخل خونه که به عممینا که تازه اومدن اینجا خوش آمد بگن باهمه سلام علیک کردن و منم که اونر سالن بودم با همون لباسای کار اومدم جلو و سلام کردم با مرده که دختره هم داشت میدید ولی به اون سلام نکردم کهجذاب تر به نظرش بیام میدونستم که با سلام نکردن بیشتر میتونستم جذب خودم بکنمش. چند دقیقه ای گذشت رفتم از پسر عموم امیر که باهاش از بقیه راحتتر بودم پرسیدم که اینا کین اونم گفت که اون عمومه اونم دختر عموم تیناست خونشونم چند تا کوچه پایین تره فهمیدم که این دختر جذاب و مغرور اسمش تیناست و خونشونم نزدیکه. اطلاعات خوبی بود ولی کم. اون روز گذشت روز های بعد هم همینطور. تا دیگه دیدم نه مثل اینکه این تینا خانوم تو دل گشاد ما جا شده و ما هم دیگه آمار ازش نداریم که بهترین فکری که به ذهنم رسید این بود که برن سراغ امیر که تو اون مدت کوتاه که اومده بودن تهران اکثرا باهم بودیم. بهش گفتم این تینا دختر عموتو برا من ردیف کن که اونم گفت باشتا واست ردیف کنم دیگه چی؟ کاندومم داری یا بگم تو راه بخره خودش؟ دیدم نه بابا این خیلی سفت تر از این حرفاست که یکم رفاقتی تر باهاش برخورد کردم و به قول ما نتورکرا فالوش کردم که اون دخترعموته منم پسر داییتم. تینا یا دوس پسرداره که دیگه هیچکاریش نمیشه کرد مبارک دوس پسرش باشه و یا دوس پسر نداره که اگه نداشته باشه هم بهت قول میدم با این سیس و فیس کلی پسر دنبالشن که نهایت تا چند وقت دیگه یکیشون مخشو میزنه. حالا تو بگو من دوس پسرش باشم بهتره یا یه غریبه که هزارتا سو استفاده دیگه هم ازش بکنه؟؟ یه چند دیقه فکر کرد و بلاخره اوکی رو داد که گفت باشه من تنها کاری که میتونم برات بکنم اینه که شمارشو از گوشی مامانم کش برم ولی بعید میدونم قبول کنه با اون تیپی که تو اون روز با لباس کار داشتی و سر و صورت رنگیت! گفتم حله تو کمک کن بقیشو خدا بزرگه. فردا پس فرداش شماره رو بهم داد و منم اس دادم بهش که جواب داد شما پیچوندم اس دادم باز جواب میداد و میگفت شما هی میگفت شما؟؟؟؟ دیدم دیگه قاطی کرد گفت یا میگی کی هستی یا دیگه جوابتو نمیدم. هر چی خواستم بپیچونم دیدم دیگه امکانپذیر نیس. راستش یکم ترسیدم آبرو ریزی بشه چون یه مقدار فامیل بودیم. یه ربع بعد از اینکه جواب ندادم خودش زنگ زد که داشتم از مطب دکتر که تازه حجامت کرده بودم برمیگشتم. زنگ زد گفت کی هستی تو؟ منم گفتم میشناسی یه بار منو دیدی گفت کجا صدات آشناست گفتم یادته چند روز پیش اومده بودی خونه عموت گفت خب گفتم من اون پسره ام که نمیشناختی لباس کار تنم بود من پسر دایی حسینم یعنی زن عموی تو عمه ی منه. گفت شومیگی؟
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید