این داستان تقدیم به شما
اسم من سمیرا از شیراز می خوام خاطره اولین کیری که دیدم رو براتون تعریف کنم…
راستش اولین کیر مال شوهرم نبود ! من ورزش نمی کنم اما قدم نسبتا بلنده و چاق نیستم یه خورده کم چربی دارم و بدنم کلا خیلی سکسیه مخصوصا کونم که قلمبه زده بیرون از وقتی فهمیدم کون و کس دارم گاهی تو خونه اگه تنها می شدم لخت لخت می شدم و جلوی آینه قدی با یه عشقی دست می کشیدم روی کون گرد و بزرگم از دو طرف بازش می کردم و سعی می کردم از توی آینده وسط کس و کونم رو دید بزنم از این کار لذت می بردم ولی راستش به دلایلی تا حدود 21 سالگی لامپ شهوتی شدنم روشن نشد درواقع زیادی بچه مثبت بودم 21 سالم بود که اولین بار یه فیلم پورن دیدم که خیلی جذبم کرد قبلا هم خیلی کم از این فیلمها دیده بودم ولی راستش خوشم نیومده بود این یکی خیلی من رو حشری کرد کلیتش این بود که یه دختر سفید و بلوند که هیکلش یه حدودی مث خودم بود توی حمام بود و یه خورده با خودش ور می رفت بعدش حوله پیچ اومد بیرون حوله رو برداشت و لخت لخت بود قبل از اینکه لباس بپوشه حشرش زد بالا و شروع کرد با یه عشقی خود ارضایی کردن یه دفه یه پسر اومد توو و بعد از یه خورده گفتگوی 5 بعلاوه 1 فرمون کیرشو داد دست جنده خانم و اون هم چنان ساکی براش زد که هنوز که یادم میفته حشری می شم
بعدش هم کرد تو سوراخشو به ده روش مختلف حسابی ترتیبشو داد آخرشم آب کمر سفیدش رو ریخت روی کمر جنده خانم عشوه های دختره و صداهای سکسیش کار دستم داد مخصوصا وقتی می برد نزدیک و کیر پسره کل صفحه ی مونیتور رو پر می کرد یادمه همون روز دو سه بار خودارضایی کردم که تقریبا اولین خودارضایی هام به حساب میومد گفتم که یه هویی لامپم روشن شده بود و دیگه ظاهرا نمی خواست خاموش بشه دلم می خواست دستم رو بکنم اعماق کوسم ولی نمی خواستم از دستش بدم حدسم این بود که پرده بکارتم حلقوی باشه چون مال خواهر بزرگم حلقوی بود و بعد از شب حجله برام تعریف کرد اصلا خون نیومده دامادمون هم چون کاملا خواهرم و خانواده ی ما رو می شناخت اصلا شک نکرده بود اره همه اش دلم می خواست دستم رو با دو انگشت بچپونم ته کوسم ولی هراس داشتم با این حال خیلی همون روز اول به خودم حال دادم بعدش یادمه رفته بودم حمام که مثلا غسل کنم بتونم نماز بخونم که شیر آب رو با فشار گرفتم روی کوسم و چه حالی می داد حتما امتحان کنید .
این شد که از اون به بعد تو کف کیر بودم من که هیچ وقت به پسرای دور و برم توجه زیادی نمی کردم از اون به بعد به شدت به هیکلاشون به تن صداشون به چشماشون به بازوهاشون به همه چیزهای دیگه ی پسرای دور و برم توجه ویژه ای می کردم و واقعا دلم شوهر می خواست چون نمی خواستم با پسر بازی دختریمو از دست بدم تا رسید به اون شب همین جا بگم من دانشگاه نرفتم یعنی دو بار کنکور امتحان دادم و بعدش هم افتادم تو کار و بعدش هم ازدواج کردم وقتی می گم پسرای دور و بر هم فامیلها رو می گم هم کوچه بازار هم شاگرای بابام توی مغازه خلاصه تو کف بودم تا اون شب که توی مسیر قزوین بودیم می خواستیم به اتفاق بابا و مامانم بریم خونه ی خواهرم خانواده ما 5 تاییم داداشم سرباز بود که باهامون نبود با مامان و بابام و خودم با 405 قدیمیمون نزدیکای دلیجان بودیم یه جا یه مدرسه گرفتیم که شب بمونیم من بابام بازنشسته ی آموزش و پرورشه می تونیم شبها از مدرسه استفاده کنیم اون شب بابام که رانندگی کرده بود خیلی خسته بود سریع رفت خوابید مامانم هم که خوابید من موندم و ناز ناز کوچکه که داشت مود مود می کرد خیلی هوسی بودم از وقتی اومده بودیم هیکل پسری که از سر شب توی مدرسه دیده بودم رفته بود روی مخم یه تیشرت زرد رنگ جذب پوشیده بود شلوارشم ورزشی بود یه کم تنگ بود سایز کیرش رو قشنگ می شد از زیر شلوار محاسبه کرد جوون!!!
گلاب به روتون همین که رسیدیم مدرسه من جیش داشتم رفتم دستشویی اونجا دیدمش که صورتشو آب می زد ازم خواست از صابون مایع که باهام بود استفاده کنه بعد گفت من با این صابون های جامد حال نمی کنم راستش یه کم دست پاچه شده بودم که نذاشتم متوجه بشه گفتم مسئله ای نیست بفرمایید دو سه بار فشار داد رنگ سفید صابون مایع ریخت کف دستش هر دومون می دونستیم مثل چیه نمی دونم چرا ولی گفت رنگشم که سفیده ! به به ! یه کم لهجه داشت گفتم شیرازی هستین گفت لهجه ام تابلوهه گفتم منم شیرازی ام گفت نه راستش من جنوبی ام گناوه می دونید کجاست گفتم استان بوشهر که مامانم اومد و همینجا همه چی تموم شد خواستم برم که طوری که مامانم نشنوه پشتم که بهش شد گفت جوون که شنیدم ولی توو فکرش بودم حالا که دوتاشون خوابیده بودن رفتم بیرون یه راه رویی بود که دو طرفش پر از اتاق بود خیلی مسافر نیومده بود فکر کنم روی هم رفته پنج شیش تا ماشین بیشتر نبودیم مسئول شب که بابام باهاش هماهنگ کرده بود رو دیدم که داره جمع می کنه بره یه جا یه صندلی بود نشستم یه فیلم سوپر توی گوشیم بود که یه دختره روی مبل پاهاشو داده بود هوا و خودارضایی می کرد و اخ و ناله می کرد داشتم می دیدم و هنس فری هم توی گوشم بود پاشدم رفتم تو حیاط یه دفه دیدم پسره سرش تو موبایلشه نشسته روی گل کوچیک فوتبال داره با پاش بازی می کنه
حالا یه فاجعه در حال اتفاق افتادنه چی شد الان می گم گوشیم رو گذاشتم تو جیبم و هنس فری رو از گوشم در آوردم ولی یادم رفت اون ویدئو رو ببندم اومدم تو حیاط مدرسه یعنی تو رو ندیدم سرم رو سمت چپ چرخوندم همین طوری بهش نزدیک شدم بعد رفتم سمت دستشویی دو سه تا پله می خورد رفتم بالا یه هو دیدم از اون طرف زود تر از من رسیده بود جلوی روشویی که اول شب هم رو دیده بودیم خیلی جا خوردم دستم رو خواستم از جیبم بیارم بیرون که هنس فری کشیده شد و یه صدای خیلی کم از فیلم که داشت پخش می شد شنیده شد فوری دستم رو بردم تو جیبم و صدا رو خفه کردم همه ش می گفتم یعنی شنیده هیچی نگفتم گفت سلام دختر خانم شیرازی گفتم سلام شما هم که نخوابیدین گفت تو کف یه چیزی ام خنده ام گرفت گفتم چی گفت بوی خوش شما یعنی صابونی که دادین همه اش دارم از اول شب دستامو بو می کنم بهش دادم و گفتم همه اش مال شما وقتی می خواست ازم بگیره اون که صدا رو شنیده بود و فهمیده بود داشتم چی می دیدم دلیر شده بود دست چپشو اورد جلو درست گذاشت پشت دستم رو گرفت یه کم من رو کشید سمت خودش و گفت تو کف خودتم خوشکله دستم رو آزاد کردم و گفتم چی کار می کنی گفت اگه اجازه بدی می خوام یه بار دیگه دست گرمتو لمس کنم گفتم دروغ گو کجای دست من گرمه گفت شما اجازه بده و با پررویی دستم رو گرفت و نوازشش کرد
دستش برعکس دست من خیلی گرم و مردونه بود اصلا دلم نمی خواست دستم رو ول کنه گفت چقدر نرمه دستت اون یکی رو ببینم بعد یه قدم اومد نزدیکتر و دست چپم رو گرفت و گذاشت رو صورتش و بوسش کرد همه اش می گفت اخ چقدر خوبه دستات من خودمو جمع کردم بالاخره جدا کردم دستامو یه کم رفتم عقب گفت ورزش می کنی نه ؟ گفتم چطور گفت مگه میشه ادم این استیل رو داشته باشه و ورزش نکرده باشه میخواستم بگم به تو چه اما راستش یه کم وا داده بودم گفتم نه یعنی اره هفته ای چند بار سالن میرم (الکی) بعد گفتم فکر نکنم به شما ربطی داشته باشه گفت این رو باید قبلش میگفتی عروسک! بعد دوباره اومد نزدیک و یه دفه با پشت دستش کشید روی لپام گفتم دیگه خیلی پررو شدی خواستم برم که گفت یه دقیقه صبر کن می خوام یه چیزی نشونت بدم گفتم چی گفت راستش من به تازگی کات کردم دوست دخترم خیلی شبیه تو بود بیا عکس پروفایلشو ببین الکی نمی گم بخدا بعد گوشیش رو آورد بیرون رو یه راست رفت تو تلگرام و عکس که اومد بالا اومد بغلم هرچی می تونست نزدیک شد و با دست چپ گوشیش رو آورد جلوی صورتم با دست راست احساس کردم یواش داره از پشت سرم پشت بازوم رو یه کوچولو لمس می کنه یه اتکلون خوش بو زده بود صداشو یواش کرد و گفت خوشکله نیست دختره با تاپ و شلوار سفید وایساده بود کنار یه موتور کراس گفتم خیرشو ببینی گفت تو خوشکلتری اسمتو می گی بهم گفتم نه گفت خودم می دونم سمیرا گفتم از کجا می دونی گفت مامانت داشت صدات می کرد حواسم بود گفتم خوب اسم تو چیه گفت مخلص شما حامدم
بعد گفت یه جای دنج بلدم بریم یه دقیقه پیش هم بشینیم پسر خوبیم خیلی دلم هم صحبت می خواد یه دقیقه خلوت می کنیم اینجا ممکنه یکی بیاد خوب نیست گفتم فقط حرف می زنیما اگه زود پسر خاله بشی پا می شم می رم حالا کجا باید بریم گفت با فاصله پشت سرم بیا رفت اون طرف حیاط از پشت ماشین ها یه اتاق بود که اصلا دید نداشت رفت تو چراغ اتاق روشن بود من نزدیک شدم متوجه شدم نماز خونه است تا موقعیت رو مناسب دید دستم رو گرفت و هفت هشت قدم آخر رو دیگه دست تو دست هم رفتیم داخل نماز خونه صورتشو آورد نزدیک و نزدیک تر گفت رنگ چشمات یه حالتیه من جذب صورتش شده بودم یه ریش کم پشت داشت موهاش مجعد و کوتاه بود صورتش معلوم بود خیلی آفتاب خورده و دستاش کاری و قوی بود بعد یه دفه گفت با اجازه و لپم رو بوس کرد من تمام موهای داشته و نداشته ی بدنم سیخ شد خیلی هوسی شده بودم دلم می خواست لخت لخت بشم وقتی دید سکوت کردم دستشو آورد بالا گفت گوشواره هاتو بهم نشون می دی و شالم رو انداخت گفتم مگه طلا فروشی گفت طلا که تویی عروسک من و یه دفه بغلم کرد من هنوز باهاش همراهی نمی کردم گفتم ولم کن قرار بود صحبت کنیم بعد هر طوری بود خودمو از بغلش کشیدم بیرون ولی ول کن نبود فهمیده بود رامم الکی دارم دور کشی می کنم دوباره تلاش کرد گفت باشه بیا بشینیم چند تا جک تو گوشیم دارم برات بخونم
من یه کم می ترسیدم که کسی نیاد ولی دیگه خیلی دیروقت بود ما هم سمت خانم ها رفته بودیم اگه کسی میخواست بیاد سمت نماز خونه صدای پاشو از چند متری میشنیدیم گفتم اگه کسی اومد سریع برو سمت مردونه گفت باشه بعد جوری که بازوهامون به هم چسبیده بود نشستیم و گوشیش رو آورد که مثلا جک بخونه همون اول دست انداخت دور گردنم من سکوت کرده بودم دیگه تابلو بود که شکایتی ندارم یه جک خوند بعدش صورتمو با دستش چرخوند گفت می خوام بوست کنم من بازم سکوت کردم و یه هو لبام رو شروع کرد به خوردن وسطاش گفت زبونتو می خوام زبونم رو آوردم بیرون اون هم زبونشو آورد خورد به هم به شدت لب می گرفتیم دستش رو یواش آورد سمت ممه هام اول جلوشو گرفتم ولی فایده ای نداشت گذاشت و فشار داد که آه از نهادم بلند شد بی اختیار ناله کردم واقعا اگه تو اون شرایط یکی میومد توو لو می رفتیم گفتم پا شو برو یه جوری در رو قفل کن ساعت حدود دوازده بود آقایی که مسئول مسافرا بود رو خودم دیده بودم که با موتورش رفت خونه شون ولی نمی دونستم مسئول دیگه ای داره یا نه مسافرا هم دیگه خیلی بعید بود بخوان بیان نماز بخونن با این حال حامد رفت یه قفل اویز رو همین طوری باز که بود از در رد کرد اینجوری هیچ کس نمی تونست بیاد توو برگشت و گفت پاشو کارت دارم پاشدم قدمون تقریبا اندازه ی هم بود یه کم کوتاه تر بودم گفت دستتو باز کن بغلم کرد و یه راست دستشو گذاشت رو کونم و لبم رو می خورد من کاملا تسلیم بودم مانتوم جلو باز بود زیرش یه لباس جلو بسته ی آستین کوتاه کرم رنگ پوشیده بودم دستشو از زیر برد اولین بار پوست پشت و پهلوم رو لمس کرد
من به سختی روی زانوهام وایساده بودم خیلی حشری شده بودم حامد هم خوب مستم کرده بود لحظه ای لبش رو از روی لبم بر نمی داشت بعد از اینکه حسابی همه جای پشت و کمر و پهلوهام رو لمس کرد دستشو برد داخل شلوارم کون نازم رو فشار داد من دیگه رو فضا بودم ناله می کردم و اون هم همینو می خواست دستم رو بردم تو پیرهن زرد رنگش خیلی برام بدن مردونش جذاب بود یه کوچولو بوی عرق می داد اما خوشم می یومد پیرهنشو زدم بالا چربی کمی داشت ستبر و سفت بود همه ی عضلاتش خیلی کیف می کردم وقتی دست می کشیدم پشت و پهلو و سینه و همه جاشو لمس می کردم بعد خودش پیرهنشو در اورد وای بدنش حشریم کرده بود دست گذاشت روی شونه ام و با اون دستش خواست که شلوارشو بکشم پایین متوجه نشدم یواش گفت شلوارمو بکش پایین شلوار ورزشی تیره رنگی پاش بود با شرتش با هم کشیدم پایین و کیرش که راست و سفت شده بود پرید بیرون دست رو بردم اون وسطها از بالای کونش کشیدم تا تخماش رو لمس کردم صورتم رو اورده بودم نزدیک کیرش و بوی دم و دستگاش دیوونه ام کرده بود اولین کیری بود که دیده بودم و فکر کنم شونزه هفده سانتی بود خیلی داشت کیف می کرد یادمه وقتی شروع کردم به ساک زدن اولش هی اوق می زدم و خوشم نمیومد اما بعد یکی دو دقیقه یه لذت وصف ناشدنی داشت برام انقدر ادامه دادم که آبش اومد
از قبل یه پارچه همون دور و برا نشون کرده بود تا خواست آبش بیاد گرفت زیرش که نریزه رو زمین بدبخت بشیم بعد ولو شد و نشست مطمئنم تو ساک زدن خیلی حرفه ای نبودم اما خیلی حال کرده بود چون زیاد طول نکشید که آبش اومد گفت دمت گرم خیلی تو کف بودم الان دو سه ماهی می شه که کات کردم بدبخت شده بودم این مدت خندیدم و گفتم من اولین بارم بود خیلی حال کردم گفت یعنی دختری درسته گفتم نه پس زنم گفت می دونم چی کارت کنم راه های رسیدن به خدا زیاده گفتم اشتباه نکن من خیارتو تو خودم جا نمی دم راستش از کون دادن خیلی می ترسیدم و امکان نداشت راضی بشم بعد گفت نه بابا من عاشق کس لیسی ام الان حالتو جا میارم تا خواستم به خودم بیام شلوارم رو بیخ تا بیخ از پام کشید بیرون داشتم از خجالت آب می شدم فکر کن ملت میومدن اینجا نماز می خوندن من کوس و کونم رو لخت انداخته بودم جلوی این لندهور شروع کرد به لیسیدن ساق و رون و زانو و باسن و پهلوهام کم کم اومد وسط پام و گفت کف پاتو بذار رو شونم روم نمی شد خودش این کار رو برام کرد پاهام کامل رفته بود هوا و باز طوری که کوسم جلوی صورتش بود از زیر لمبه ها و بالاتر از لمبه هام رو لمس می کرد و کوسم رو لیس می زد تقریبا داشتم داد می زدم که هی من رو با هیس گفتناش به ارامش دعوت می کرد و دوباره لیس می زد با انگشتش گاهی چپ و راست روی کوسم می کشید و دوباره شروع می کرد به لیسیدن خیلی حرفه ای بود من دلم شور می زد از بابا مامانم تقریبا خیالم راحت بود ولی می ترسیدم یکی سر و کلش پیدا بشه با لبش بعد از زبونش از پایین کوسم میکشید تا بالا بوس می کرد
یه بوسهای کش داری که صداش میومد من دیونه شده بودم طولی نکشید که ارگاسم شدم . بادستم کشیدمش بالا و سفت سفت بغلش کردم دو سه دقیقه به همین حال بودیم اون شب واقعا برام خاطره شد جمع کردیم و تا کسی بو نبرده رفتیم اومدم پیش مامانم با صدای خواب الود گفت کجایی تو گفتم گلاب به روت مریض شدم این رستورانه معلوم نیست چه کوفتی داد ما خوردیم قرص هم خوردم شما که به فکر دخترت نیستی گفت الان خوبی؟ گفتم نگران نباش بهترم اون شب گذشت و بعد حدود یک سال یه خواستگار اومد که باباش هم صنف بابام تو بازار بود و خانواده ام رضایت دادن که بشم عروسشون همینجا بگم کیر شوهرم یه کوچولو از اون کیر یه شبه که مال من شد بزرگتره جوونم پرده بکارتم هم حلقوی بود و شب زفاف یه کوچیک فقط خون اومد خاطره شب زفافم رو اگه دوست داشتین براتون تعریف میکنم الان که دارم اینا رو می نویسم چند سالی هست که از ماجرا گذشته خدا بهمون یه کوچولو داده و زندگیمون خوب و بد داره میگذره خاطره ی اون شب توی مدرسه دلیجان رو هیچ وقت فراموش نمی کنم…
نوشته: سمیرا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید