این داستان تقدیم به شما
17سالم بود مامانم معلم بود بابام 2 ماه جنوب عسلویه میموند 20 روز تهران مامانم همیشه باهاش بحث داشت که از زندگی چیزی نفهمیده 40 ساله میشد و میگفتن بحران میانسالیشه دلخوشی مامانم دورهمی هاش با دوست و همکارای زنش بود واین اواخر با هم مسابقه زیبا شدن میذاشتن
گرچه مامانم بی ارایش هم لوبتی بود ازاد لباس میپوشید البته توی خونه دوستاش میومدن بخودش بیشتر میرسید و خوش میگزروندن یبار فکر میکرد اتاقم خوابم اما صداشون مییومددوستاش و مامانم اغلب بحث سکسی داشتن دوستاش از سکسشون با شوهرهاشون میکفتنو اینکع بیچاره سهیلا با این هیکل لوند و سکسی همیشه از مرد بی نصیبی مامانم میگفت وقتی هم شوهرم خونس بیاد سمتم یک دو سه نشده کارش تموم میشه کونشو سمتم میکنه میخوابه و اه میکشید این حرفاش توجهمو به مامانم که فکرمیکردم بخ سکس بیتفاوته جلب کرد مخصوصااین اواخر تاپ بی استین میپوشید که بازوهای سفید و صیقلیش با بندسوتینش که از زیر بغلش پیدا بود نظرموجلب کرده بود بارها زیر بغل شهوتناکش سوزه جلق هام بود هیکل لوند و کمی گوشتالوش مخصوصا باسن خوش ترکیبش که این اواخر اولین بار با پوشیدن ساپورت توی خونه و بیرون تمام انحنا های دیونه کنندشو نمایش میداد خبر از نیازش به نمایش بدنش و جبران محرومیتش از مردی که هوس و میل جنسیشو ارضا کنه بود بیرون میرفتیم خوب پیدا بود از جاب توجه مردهای حریص لذت میبرد اما همینقدر چون مامانم خیلی پابند اخلاق بودمنم دلم براش میسوخت از طرفی هم جذبه و سکسی بودنش تحریک کننده بود دیگه دایم یراغ لباس زیرهای اعلا و محرکش میرفتم و باهاشون خودمو ارضا میکردم مثلا شورت پ سوتینو میکشیدم رو بالشت و بغلش میکردم بعوض بدن مامان سهیلام باهاش میخوابیدم که کلی لذت داشت مامانم از مدرسه میومد بعد ناهار همونجا یک ساعت میخوابید و چه ساپورت یا دامن بدنشو که یه وری رو شکم.خواب بود به نمایشی تحریک کننده و شهوتناک بدل میکرد
منم میشد گاهی دراز کش پشتش بمن جق نابی میزدم و میرفتم تویعالم این مجسمه زنانگی و شهوتناک که رویای لمس باسنش تمام افکارموبخودش جلب میکردیبار طوری خواب بودکهاتفاقا رونش تا بالای زانو لخت دیده میشداولین بار این پاهای مرمری و سفیدش خبر از بدنی میداد که کمتر زنی صاحبشه دیونه شده بودم هوس لمس یه لحظه راحتم نمیذاشت بارها تانزدیکش دستمو اوردم اماخشکم میزداما اونروز شورت سفید و توریشم دیده میشد اومدم بالشت کنارش گذاشتم کنار خوابیدم بوی حشری کننده مامانم و بدن لوندش با کیرم فاصله ای نداشت با کیرم بازی میکردم که کششی عجیب برای لمس باسنش از روی دامن تحریکم میکرد چند بار دستمونزدیک او برجستگی خوش فرم و سکسی بردم اما وحشت میکردم که یباره اروم مثل افتادن یه.برگ دستمو رو باسنش بیحرکت چسبوندم وای داشتم سکته میکردم انگار انگشتام داشت میسوخت کمی بعد دستموبدون فشارحرکت اروم دادم روی شیار باسنش نرمی کوسو.سوراخشو حس کردم که مامانم تکون خورد یه پا جمع یه.پا بیرون باعث شد دامنش تا زیر باسن بره بالابرگشتم که.منونبینه بعد که بار دیگه به طرفس چرخیدم دیدم یه.پاش لخت لخت و دامنش بالای شورتش رفته و پای سفید و دیونه کنندش که شورت سفیدتوریش نفسمو بند اورددستمو سر دادم رو باسنیکه لخت شده داغ بود کوسش تپل و یهدست وصاف از کنار شورت دیده میشدمدتی بیحرکت موندم که یباره مامانم به بغاش چرخیدو جوری که نابلو بودزانوهاشو توی شکمش جمع کرد وباسنش قلمبه بخ طرف من بیرون زد دیونه کننده بود کوسش حالامیشد تویمشت گرفت دلو به دریا زدم نوک انگشتی لای شیارش رو انگشت کشیدم پیچ و تابخوردنشو قشنگ میشد فهمید بیداره منم بیطاقت شدم لبمورو باسنش گذاشتم بوسیدم بوی شهوتو از باسنش منو مست میکرد انگشتو زیر شورتش کشیدم دستم انگار داشت میسوخت و خیس خیس بود
صدای نفسهای مامانمو میشنیدم اینبار یه طرفی به شکم خوابید پاهاش از هم باز کردم و کوس وسوراخ کونشو بازی دادم بعد دیدم طاقت ندارم بلند شدم کیرمو بازی دادم و رو باسنش جق زدم و ابمو رو باسنش خالی کردم این هیجان سکسو دیگو تجربه نکردم ولی این قرارداذ منو مادرم بود که شتر دیدی ندیدی بعدها حتی کیرمو روئ باسن لختش میکشیدم ابم مروی همون بانس لختش میذاشتم باکوسش بازی میکردم و خودمو راحت میکردم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید