این داستان تقدیم به شما

سلام خدمت دوستان عزیزم
من مهسا هستم سی شش ساله از تهران متاهلم و ی دختر هشت ساله دارم، میخوام جریانی که پارسال برام اتفاق افتاد رو بنویسم امیدوارم از داستانم لذت ببرید
منو شوهرم پارسال رفتیم دماوند برای خرید ی ویلای نقلی که آخر هفته ها و تعطیلی ها بریم اونجا… رفتیم ی ویلای خیلی خوشگل دیدیم که قیمتش بالاتر از پول ما بود صاحب ویلا هم تو همون خیابون چند تا باغ دیگه داشت و از نگاهش متوجه شدم که خیلی از من خوشش اومده و مدام نگاهش به کونم بود که توی ساپورت بدجور خودنمایی میکرد منم دیدم اینجوریه هی براش عشوه اومدم تا اینکه بالاخره هر جوری بود شمارشو بهم داد، البته شوهرم حواسش نبود و داشت با صاحب بنگاه که مارو برده بود اونجا صحبت میکرد… بعداز دیدن چند مورد برگشتیم تهران و من فردا زنگ زدم به مسعود همون صاحب ویلا، ی مرد چهل دو ساله خوشتیپ که خیلی هم هیکل درشتی داشت… به محض شنیدن صدای من شروع کرد به قربون صدقه رفتن که الهی قربون اون چشای خوشگلت بشم عزیزم از دیروز که دیدمت نتونستم بخوابم و گفت و گفت و گفت… تا منم کم کم باورم شد که واقعا منو همه جوره میخواد…
خیلی اصرار کرد بیاد دنبالم بریم بیرون بیشتر حرف بزنیم منم مجبور شدم قبول کنم که اومد دنبالم دخترم تو مدرسه بود باهم رفتیم ی سفره خونه تو فرحزاد ناهار خوردیم و کلی حرف زدیم.. درحین حرف زدن دستشو انداخته بود رو شونم طوری که کامل تو بغلش بودم و داشت کم کم منو میمالوند منم تحریک شده بودم… تا اینکه لبامو بوسید منم ی آه عمیق کشیدم گفت جونم عزیزم قربونت برم من… گفت دوست داری بریم خونه من گفتم خانمت کجاست گفت اون خارجه، گفتم آخه گفت آخه نداره پاشو بریم…. سریع گاز ماشینو گرفت ده دقیقه ای رسیدیم خونش تو محمودیه، چه خونه ای داشت بزرگ ودنج… رفتیم داخل بغلم کرد کیرش کاملا راست بود و از روی شلوار میمالید بهم منم خیلی تحریک شده بودم رفتیم تو اتاق خواب منو کامل لخت کرد افتاد به جونم و از بالا تا پایین لیس میزد و زبونشو میکرد تو کوسم منم همش آه و ناله میکردم و تو اوج بودم که با لرزش شدید ارضا شدم تا حالا اینجوری ارضا نشده بودم اونم با مردی که دو روز بود میشناختمش، بعدش بلند شد کامل لخت شد وای خدای من چه کیری داشت خیلی گنده بود محو تماشای کیرش بودم گفتم مال من خیلی تنگه نمیتونم اینو تحمل کنم گفت نترس عزیزم بهت قول میدم خوشت بیاد و هر روز بیای بهم بدی… منم کمی براش خوردم کیرش تو دهنم جا نمیشد تا منو داگی استایل کرد و ی تف گنده انداخت روی کونم که سر خرد رفت لای کوسم حسابی خیس شد… خیلی آروم و با حوصله سرش گذاشت تو کوسم

یواش یواش فشار داد تا آخرش رفت توش منم فقط آه و ناله میکردم و درد داشتم بعد خیلی آروم عقب جلو میکرد کم کم دردش کمتر شد و من دوباره تحریک شدم و گفتم تندتر بزن اونم کم کم سرعت تلنبه هاشو زیاد کرد و منم زیرش داشتم حال میکردم، یک ربع تو این حالت کرد بعدش منو بلند کرد دستامو گذاشتم روی میز آرایش سرپا وایسادم از پشت کرد تو کوسم و شروع کرد به تلنبه زدن منم داد میکشیدم میگفت داد بزن عزیزم قربون این کوس و کونت بشم خلاصه بعد از ده دقیقه با آه و فریاد آبشو خالی کرد روی کمرم بعدش با دستمال منو تمیز کرد و افتادیم روی تخت، بغلم کرد و حسابی نوازشم کرد کلی ازم تشکر کرد… منم دیگه بلند شدم زودتر برم دنبال دخترم که منو رسوند و رفت، شب خیلی عذاب وجدان داشتم ولی وقتی به سکسش فکر میکردم خیلی لذت بخش بود، شب شوهرم میخواست بکنه که گفتم امشب حال ندارم و پیچوندمش، فردا مسعود دوباره زنگ زد و حرف زدیم گفت ظهر میاد دنبالم بریم دماوند منم به دخترم گفتم از مدرسه بره خونه مادرم که نزدیک مدرسه هست، خلاصه با مسعود رفتیم دماوند تو همون ویلا تا غروب دو بار منو حسابی کرد خیلی دوست داشت از عقب بکنه ولی نذاشتم… شب رفتم خونه مادرم شوهرمم اومد گفت اون بنگاهی زنگ زده گفته طرف تخفیف میده بهمون اگه ویلارو میخواید، این نقشه رو با مسعود باهم کشیدیم که غروب به بنگاهی زنگ زد گفت قضیه رو، شوهرم گفت چیکار کنیم گفتم خیلی خوبه سریعتر بریم بخریم که فرداش رفتیم قولنامه کردیم و مسعود کلی بهمون تخفیف داد…. الان یکساله با مسعود همسایه ایم اونجا و مسعود هفته ای دو سه بار منو میکنه…. بالاخره منو راضی کرد که از عقبم بهش بدم، هفته ای سه بار مسعود و سه بار شوهرم خیلی حال میده….
امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه
مهسا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *