این داستان تقدیم به شما
سلام .
میلادم سی سالمه یه روز سر ظهر داشتم تو فردیس کرج کسچرخ میزدم که دیدم یه خانم خوشگل وایساده نبش یه کوچه بی اختیار وایسادم و پیاده شدم رفتم جلو دیدم داره دور میشه سرعتمو بیشتر کردم تا بهش رسیدم نه دادم نه گرفتم گفتم سلام خانم کار میکنین گفت چه کاری گفتم شلوِغ کاری گفت الان وقت ندارم منتظر پسرم هستم تا از مدرسه بیاد گفت شمارتو بده زنگ میزنم منم دادم و رفتم گفتم پیچوند زنگ نمیزنه فردا ظهر دیدم یکی زنک زد جواب دادم خودش بود گفت آخه تو چجوری دیروز با من صحبت کردی کار میکنی یعنی چی گفتم یه چی گفتم حالا گفت نمیتونم اطمینان کنم بهت گفتم چرا گفت من نمیشناسمت گفتم بیا آشنا میشیم
خلاصه از من التماس از اون ناز گفت میام ولی صد وپنجاه میگیرم گفتم بیا مشکلی نیست بالاخره با هزار التماس کشوندنش پای قرار وقتی رسیدیم دم آپارتمان باز ترسید گفتم بیا این کلید برو تو من نمیام اگه احساس خطر کردی برو رفت و درو بست دو دقیقه بعد اومد گفت بیا تو رفتم تو گفت قلیون داری بار کن بکشیم قلیون بار کردم یه ساعتی کشیدیم بعد کم کم رفتم تو کارش بدن سفیدو تپلی داشت سینه های هشتاد خلاصه سینه هاشو خوردم یکم دستمالیش کردم از لب دادنو ساک خوشش نمیومد منم اصرار نکردم آروم شلوارشو در آوردم رو همون مبل پاهاشو دادم بالا زدم توش یه ربعی کردمش به چند روش آخرشم آبم اومد تو حالت داگی ریختم وسط کمرش
خلاصه کارمون تموم شدو بردم رسوندمش یه چند بار بعد از اونم اومد یه بارم دختر خالشو آوورد که قرار بود دوستم بکنه که نیومد منم گفتم تورو زیاد کردم بزار دختر خالتو بکنم دختر خالشم باربی وخیلی خوشگل بود که اونو کردم دیگه چون از دختر خالش خوشم اومده بود باهاش کات کردم یه چند وقتی باهم بودیم که گوشیشو خاموش کردو دیگه جواب نداد.دیگه از هیچ کدوم خبری ندارم.اینم یه واقعیت از زندگی من
نوشته: میلاد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید