🔞 از یه گل شروع شد 🔞

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇

سلام این داستانی که میخوام براتون بگم دقیق ماله ۳سال پیش وقتی که من سوم دبیرستان بودم..اسمم ندا ۲۰سالمه..یه دوست دارم که باهم همسنیم و ازبچگی باهمیم اسمش میتراست..جریانی از اون جایی شروع شد ک یکبار ما ب طور اتفاقی یه فیلم لز توو گوشیه یه دوستام دیدی جفتمون یه حالی شدیم..یه نگاه عمیقی به هم میکردیم..این جریان همونجا تموم شد و دیگه هیچکدوممون هیچی نگفتیم و گذشت تا ی روز مدرسه سر لب دادن منو میترا شرط بستیم ک باختیم و مجبورشدیم لب بدیم جلوی بچه ها…من یه کم خجالت میکشیدم و روم نمیشد اما اون بطور جدی لبشو گذاشت رو لبای من و مک زد..منم زبونم کردم توو دهنشو شروع کردیم ب لب دادن حدودآ ۱۰دقیقه باید لب میگرفتیم ک گرفتیم و خیلی هم حال دادولی دیگه هیچ اتفاقی نیوفتاد ولی من خیلی دلم میخواست ادامه داشته باشه…خب دوست پسر هم نداشتم ک این حسو قبلآ تجربه کرده باشم…خیلی حس جالبی بود دیگم همش دلم میخواست لب بگیریم…تا یه روز میترا بی مقدمه ب من گفت ندا دوس داری دوباره لباتو بخورم گفتم نمیدونم بدم نمیاد ک…گفت باشه و اون روز گذشت…تا فردا ک جمعه بود زنگید و گفت بیا خونمون پیش هم باشیم..مامانم اینا نیستن رفتن روستامون..منم رفتم خونشون ول نمیدونستم چ اتفاقی میخواد بیوفته..قبلشم حمام بودم و ب عادت همیشه خودمو تمیز کرده بودم..خلاصه ما رفتیم خونشونو رفتیم توو نشستیم ب حرف زدن تا اینکه میترا گفت بریم توو اتاقم…رفتیم و گفت لخت شو کارت دارم…من دوزاریم افتاد ک میخواد چیکارکنه فقط بلیزمو درآوردم..یهو دیدم میترا لخته لخت شده بود فقط ی شرت لامبادا پاشه…اینم بگم ک میترا ۱۶۵قدش و وزنشم ۶۰تاس ی دختر تووپر و سفیده…منم مثه اون فقط من ی کم کس و کونم قلمبه تره و سبزه هستم…خلاصه افتاد روم و شروع کرد لبامو خوردن دیگه کم کم وحشیانه لبای همدیگرو میخوردیم دست گذاشت رو سینه هام شروع کرد از گردن ب پایین و خوردن من دیگه داشتم از حال میرفتم میترا شلوار و سوتین و شورته منو درآورد منم اومدم روش سینه هاشو درحد مرگ مک میزدم التماس میکردم ندا کستو بیار بخورم..بلندشدمو حالته 69شدیم هی اون چوچوله منو مک میزد من زبونمو میمالیدم بهش هی میترا ناله میکرد منم حشری تر میشدم..ی ۱۰دقیقه خوردیم و من ارضا شدم ولی میترا نه…گفت برو یه خیار بیار گفتم نکن دیوونه تو دختری..گفت برو بیار کارش دارم…من رفتم اوردم خیارو…میترا گفت پاهاتو باز کنم ب حالت بعلاوه شد و کسشو گذاشت رو کسم هی مالید دوباره شهوتی شدم هی میگفت میخوام انقدر بکنمت ک ازحال بری…منم هی اه و ناله میکردم یهو گفتم بخواب بلندشدم خیارو برداشتم مالیدم ب وسط کسش گفتم میخوای پارت کنم و بکنمت هی مینا التماس میکرد میگفت ندا توروخدا بکن تووش…انقد مالیدم ک یهو یه جیغ زدو ارضا شد…من خوابیدم روش..کسش واقعآ عالی بود دلم نمیخواست تموم شه..اخه کسش خیلی خوشمزه بود..اون روز تا شب ی چندباری لز کردیم…و عصرش من رفتم خونمون…از اون ب بعد یه چند باردیگم لز کردیم تا یه روز میترا دوست پسرشو آورد…ببخشید اگه غلط املایی داشتم..

🌐بزرگترین کانال داستان سکسی

✔️ داستان سکسی


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *