این داستان تقدیم به شما

سلام با اینکه این پنجمین داستانی که برای شهوتناک فرستادم و هیچ کدوم از داستان‌های قبل رو تو سایت نذاشتن ولی باز نوشتن برای شهوتناک رو دوس دارم.
یکی از داستان‌هایی که فرستادم درباره دختر همسایه مون اکرم بود که دو تا برادر کوچیک تر داشت اسی و ابی یه چند سالی از من کوچیک تر بودن وقتی دوم دبیرستان بودم یه مرض چشم چرونی شدید داشتم تا حدی که اگر شبا صدای حموم اکرم اینا می اومد میرفتم روی دیوار و تو حموم شون رو دید میزدم. چند باری هم با دیدن مادر شون و اکرم رو دیوار جق زدم.
بین خونه ما و اکرم اینا یه دیوار کهنه بود که اون سال این دیوار افتاد و تا یکی دوسال به خاطر دعوای بین ما و اونا همونجور موند. یه دستشویی تو حیاط اونا بود که یه در چوبی داشت وقتی دیوار افتاده بود میشد دستشویی رو دید. یه روز که مامان بابا رفته بودن مزرعه منم داشتم تو حیاط راه میرفتم و درس می خوندم متوجه شدم اسی و ابی با هم رفتن دستشویی فهمیدم یه خبری هست. رفتم نزدیک تر و دل زدم به دریا و رفتم تو حیاطشون رفتم پشت در دستشویی و یواش از درز در داخل رو دید زدم و دیدم اسی داره ابی رو میکنه. قلبم داشت از تو حلقم بیرون می اومد. میخواستم جق بزنم گفتم چرا خودم نکنم. یهو گفتم اسی ابی چیکار میکنین؟ یهو بیچاره ها که دست و پاشون گم کرده بودن شلوارشون کشیدن بالا و در باز کردن گفتم یا منم میخوام یا به باباتون میگم. یه خورده به هم نگاه کردن و گفتن باشه. به ابی گفتم برگرد گفت باید کیرتو ببینم درش آوردم و بهش نشون دادم گفت من نمیتونم خیلی بزرگ به اسی گفتم تو چطور اسی گفت تا حالا کسی نکرده منو. گفتم برگرد ببینم چی داری؟ برگشت و شلوارشو دادم پایین به ابی گفتم سرش خیس کن که خم شد و چند ثانیه ساک زد برام
کیرمو گذاشتم دم سوراخ کون اسی آروم دادم تو از درد خودش داد جلو ولی دوباره اومد عقب منم دوباره فشار دادم تو از بس کونش تنگ بود کیرم داشت میشکست به ابی گفتم برگرد منم انگشت کردم تو کونش دیدم گشاد گفتم مال تو بهتر که گفت آخه دردم میاد کشیدم از کون اسی بیرون و کردم تو کون آبی واوووو گشادتر و نرم تر بود. فک کنم هر روز اسی ابی رو می‌کرد. ابی یه خورده آخ و اوخ کرد و بعد ساکت شد. اسی رو آوردم جلو با آب دهنم براش جق زدم و دوباره شروع کردم به کردنش آبم داشت می اومد که به ابی گفتم مث فیلما میریزم رو صورتت نشست و من و اسی بالا سرش جق زدیم تا آبمون اومد. ریختیم رو صورتش و تموم…

نوشته: رامبد جون

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *