این داستان تقدیم به شما
سلام به همه
خاطره ای که میخام بگم مال سکس چند وقت پیشه که با خواهرم داشتم ,,
اول از خودمون بگم من تو یه خونواده پنج نفره که با دوتا خواهر که یکی ازم یک سال بزرگتره ویکی دیگه شش سال ازم کوچیکتر
داستان منم مال این بزرگتره هست که چند سال پیش ازدواج کرد و الانم دو تا بچه داره یه دختر که الان راهنمایی(متوسطه دوره اول) ویه پسر که اونم مهد میره.
از خودم بگم شغلم آزاد وفروشنده هستم نه هیکلم سیکس پکه نه خیلی خیلی خوشتیپم مثل همه ادما قیافه معمولی .
داستان من از اونجا شروع میشه که من از وقتی فهمیدم کیر و کس چیه تو نخ این خواهرم بودم و خیلی وقتها شبها که میخابیدیم شلوارمو پایین میاوردم وکیرمو به کونش میمالیدم البته با ترس و لرز زیاد که نکنه یه وقت بیدار بشه.
این کارها وماجرا ادامه داشت البته ما وقتی کوچیکتر که بودیم با هم دکتر بازی میکردیم وشلوار همو پایین میاوردیم وبا خودکار مثلا آمپول میزدیم البته این کارها تو سن زیاد پایین هم نبود ما ابتدایی یعنی من سوم وخواهرم چهارم بود .
خلاصه تا اینکه این خواهر خشکل ما شوهر کرد البته چه شوهری کاش نمیکرد مردی که قدر یه همچین چیزیو نمیدونه بهتر بره بجقه تا زن بگیره . بریم سر داستان یه روز من که رفته بودم تو روستای اونا یراست رفتم خونشون در زدم خواهرم اومد درو باز کرد بعدسلام احوالپرسی رفتیم تو خونشون منم به بهانه رفتن دستشویی رفتم بودم اونجا . رفتم دستشویی و برگشتم دیدم خواهرم تنهاست میدونستم شوهرش رفته سر کار وبچه هاشم مدرسه و مهد . یکم صحبت کردیم و بعد رفت چایی اورد با هم چایی خوردیم ومنم با گوشیم یه چند تا عکس از خواهرم گرفتم گه گفت داری عکس میگیری گفتم اره مگه چیه خواهرمی چند تا عکس ازت داشته باشم چی میشه گفت هیچی ولی میگفتی حداقل یه ژستی یه حالتی گفتم حالت عادی بهتره اینطوری خودتی . بعد چند تا عکس دو نفره باهم گرفتم تو مدلهای مختلف در حال بوسیدن ودست دور گردن و ….بعد بهش گفتم حالامیخام عکسای با ژستایی که خودت دوست داری ازت بگیرم برو لباس عوض کن یه دستی به سر وروت بکش اول گفت ول کن حوصله ندارم بعد با اصرار من قبول کرد رفت بعد چند دقیقه اومد اوف انگار یه پری بود با یه لباس مجلسی و یکم ارایش شده بود فرشته . بعد چند تا عکس ازش گرفتم چندتا بار بغلش کردم تو بغلم رو مبل نشست عکس گرفتم وقتی تو بغلم بود کیرم به کونش میخورد خودشم فهمیده بود اما چیزی نمیگفت .
بعد دوتایی نشستیم با هم عکسها رو میدیدیم بعد چند تارو انتخاب کرد گفت میخاد بده چاپ کنن که گفتم خودم واست ردیف میکنم.
رفت لباساشو عوض کنه که گفتم این کارو نکنه پرسید چرا گفتم این طوری خیلی خوشکل شدی بزار باشه اونم قبول کرد و همونجوری نشست روبروی من رو مبل منم که همش تو فکرش بودم یه شلوارک استرج چسپون پاش بود که رونهای خوشتراششو توش جا داده بود وقتی پاهاشو باز میکرد قلمبگی کسش دیوونم میکرد کیرم داشت تو شلوارم میترکید یه بار دست به شلوارم زدم که کیرم معلوم نشه دیدم تابلو شد گفت هر کار بکنی نمیشه نمیخابه منم یکم خجالت زده شدم وگفتم نه این شلوارم یکم ناجوره که گفت شلوارت یا اون چیزیکه داخل شلوارته منم گفتم هردو تا که خندش گرفت.
بعد اومد کنارم رو مبل دست دور گردن من انداختو گفت داداشی چرا زن نمیگیری گفتم میخام چی کار که دست زد به کیر شق شدم وگفت واسه این منم گفتم واسه یه بار راست کردن برم زن بگیرم که چی بشه خودش وقتی ببینه خبری نیست میخابه . خندید وگفت اینی که من میبینم به اسونیا نمیخابه برو زن بگیر یه خورده به این بیچاره برس گفتم هستن بهش میرسن .گفت که مگه دوست دختر داری گفتم نه منم نمیدونستم چی بگم گفت بگو چیزی به کسی نمیگم آخه تو فامیل رو من یه جور دیگه حساب میکردن هر کاری میردم کسی خبر نداشت . خواهرم گفت نترس به هیچ کس نمیگم تو فامیل همون بچه مثبت میمونی که گفتم اره با یکی هستم ولی فقط در حد دوستی نه چیز دیگه .خواهرم گفت در حد دوستی ولی گفتی به این میرسن گفتم شوخی کردم. اومد به من نزدیکتر شد ومنو بغل کرد وبوسید آخه منو خوهرام خیلی به هم علاقه داریم منم چندتا بوسش کردم بعد پرسید اونم میبوسی جواب دادم نه . گفت مگه میشه ادم دوست دخترشو نبوسه .گفت تا حالا کاری هم کردین که دیگه شدم عین لبو قرمز گفتم نه دیگه تا اون حد گفتم که در حد دوستی فقط . بهم نگاه کرد و گفت تو گفتی منم باور کردم جون عمت . دیگه نتونستم دروغ بگم گفتم یه دو سه باری باهاش ور رفتم ولی از عقب فقط ولی خوب نبود چون خیلی ناز میکرد الانم دارم باهاش کات میکنم وقتی اینارو گفتم به من گفت فکر نمیکردم داداش بچه مثبتم اینقدر ناقلا باشه . بهش گفتم خوب چیکار باید بکنم منم نیاز دارم که بهم گفت اخ قربون داداشم بشم نیاز داره .همینطوری که باهم حرف میزدیم یه دستم روی رونش بود و بالا پایین میکردم ودست دیگم دور گردنش بود منم متوجه نشده بودم وقتی دستم روی پاش بالا پایین میکردم حالش عوض شده بود انگار شهوت جلوی چشاشو گرفته بود منم وقتی متوجه شدم از فرصت استفاده کردم و دستم رسوندم به کسش یکم که باهاش ور رفتم دیدم ولو شده تو بغل من .منم شروع کردم بوسیدنشو لب گرفتن یکم لبا همو خوردیم بعد شروع کردم دراوردن لباساش تمام لباساشو که دراوردم دوباره شروع کردم لب خوری بعد گردن و بعدش اون سینه های خوشفرم .
یواش یواش اومدم پایینتر تا رسیدم به کسش شروع کردم به خوردنش وزبونمو توش میچرخوندم . چوچولشو گاز میزدم که اه ونالش در اومده بود بعد هم لباسای خودمو دراوردم کیرم دیگه داشت میترکید شده بود اتیش یکم با دستاش با کیرم ور رفت بعد به زبون سر کیرم زد و شروع کرد به خوردن و ساک زدن یکم که خورد رو مبل درازش کردم پاهاشو دادم بالا کیرمم گذاشتم دم سوراخ کسش یکم کیرمو رو کسش بالا پایین کردم که داشت دیوونه میشد هی میگفت بکن بکن توش دارم میمیرم منم یواش یواش کیرمو میکردم تو کسش وقتی تا اخر کردم توش دیدم انقدر کسش داغه که انگار اتیش روشنه شروع کردم تلمبه زدن اول اروم بعد یخورده سرعتمو زیاد کرم خواهرمم هی قربون صدقم میرفت هی مبگفت جون بکن خواهرتو بکن جرم بده این کیر فقط مال منه نبینم دیگه بزاری تو سوراخ دیگه ای منم میگفتم همش مال خودته فقط مال خود خود خودت با این حرفها منم دیوونه تر میشدم یکم که از کس کردمش کیرمو دراوردم دوباره شروع کردم خوردن سینه هاش بعد بهش گفتم میخام از کون بکنمت که گفت نه درد داره تا حالا به شوهرمم از کون ندادم . منم گفتم من داداشتم نه شوهرت بعدش اخه این فسقلی درد داره اخه کیرم پونزده سانته کلفتیشم معمولی .که با اصرار من قبول کرد برشگردوندم به حالت قمبل رفتم کرم اوردم یکم به کیرم یکم به کونش مالیدم بعد گذاشتم دم کونش یواش یواش کردم تو کونش شروع کردم تلمبه زدن کونش خیلی تنگ بود یکم از کون کردمش بعد دوباره برش گردوندم حالت طاق باز وکردم تو کوسش دوباره تلمبه های بی امان بعد چند دقیقه دیدم ابم داره میاد بهش گفتم چیکار کنم اونم گفت درش نیار همه رو بریز توش گفتم شر میشه گفت قرص میخورم حیفه اب داداشم بریزه بیرون میخام گرمای ابتم احساس کنم منم اطاعت قربانی گفتم و دیگه ابم اومدو خالی کردم تو کس ناز وداغش بعد هم یکم همونجوری موندم لب میگرفتم ممه میخوردم . از روش بلند شدم اونم بلند شد به من میگفت از این به بعد تو شوهر منی وباید حسابی به من برسی منم بهش گفتم این شوهر کونیت چیکار میکنه پس اونم گفت اگه این دوتا بچه نبودن ملت فکر میکردن اون کیر نداره همش به فکر کاره انگار نه انگار منم تو زندگیش هستم .چشم گفتم و بلند شدم رفتم دستشویی خودمو شستم و اومدم دیدم به به خواهر جون ما رفته اشپزخونه شیر موز درست کرده داداشش بخوره جون بگیره . شیر موزو خوردیم و خواست لباس بپوشه که من یکم اخم کردم اونم گفت که سیر نشدی نه منم گفتم از این کس وکون کی سیر میشه من امروز ناهارو مهمونتم بعد از یه ساعتی دوباره شروع کردیم این بار فقط از کس کردمش باز هم ابمو خالی کردم تو کسش .
از اون به بعد دیگه من شدم شوهر خواهرم هر وقت فرصت میشد زنگ میزد میرفتم خونشون هم یه حالی به اون میدادم هم یه حال به خودم.
امیدوارم لذت برده باشین
نوشته: کیا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید