این داستان تقدیم به شما
ما توی شهرستان زندگی میکردیم با این که وضع مالی بابا خوب بود ولی بالا شهر نبودیم توی محله پدری بابام زندگی میکردیم که جزء محله های متوسط بود اما سطح فرهنگی بسیار پایین… مادر من از معدود مانتویی های محله بود و به تیپ زدن مشهور خواهرم که 5سال از من بزرگتر بود خوشکلترین دختر محله بود مثل مامانم مانتویی و من پوریا از کلاس پنجم فهمیدم که جزء بچه خوشکل های محلم
از این و اون تیکه زیاد میشنیدم عجب کونی! چه چشایی! مثل پنبه سفیده! به مادرش برده دیگه! و… خیلی کم از خونه میرفتم بیرون چون از همسنا گرفته تا بزرگترا دستمالیم میکردن توی سوپری صف نانوایی کونم میمالیدن و انگشتم میکردن یروز میثم که چند سالی ازم بزرگتر بود تو کوچمون که بن بسته جلوم گرفت و گفت اسمت چیه ترسیده بودم و با اته پته گفتم پوریا ی پوزخند زد و گفت که اسمتم که مثل خودت خوشکله من ومیشناسی گفتم آره آخه اون از لاتای محل بود تو کوچه ومدرسه در موردش زیاد حرف میزدن از دعواهاش گرفته تا کردن پسرای خوشکل دستش گذاشت رو شونم و گفت میای بریم ی دور با موتور بزنیم گفتم نه مامانم گفته با بزرگتر از خودت دوست نشو که یهو منو کشید تو بغلش و گفت قربون تو و اون مامان خوشکلت بشم تو باید مال من بشی و شروع کرد لبم خوردن منم زور میزدم از دستش خلاص شم تا اینکه ی ماشین همسایمون اومد تو کوچه و اون ول کرد منم به سرعت فرار کردم رفتم خونه
خیلی ترسیده بودم میخواستم برم به مامانم بگم ولی روم نشد اذیت کردن خودم از یک طرف و حرفهایی که به مامان و خواهر میزدن از طرف دیگه خیلی آزارم میداد حتی میدونستم به مادرم و خواهرم میگن جنده
فردا توی مدرسه رضا که پسر عموی میثم بود اومد پیشم گفت میثم گفته بعد مدرسه برم پیشش و اگه نرم یچیزایی در مورد خواهرم میدونه و قرار به من بگه و منم به بچه های کلاس بگم آبروم بره گفتم مثلا چیا گفت در مورد پریسا و دوست پسرش هنگ کرده بودم اسم خواهرم و از کجا میدونست یچیزایی در مورد خواهرم و دختر خالم فهمیده بودم که دوست پسر دارن ولی نمیدونستم سکسم کردن یا نه اصلا سکسم نکرده باشن داشتن دوست پسر تو اون محله اون سالا (سال 85) خودش جرم بود منم بچه بودم و (کلاس پنجم) نمیدونستم چیکار کنم با صدای رضا بخودم اومدم که داشت میگفت چیکار کنم چی بهش بگم قبول کن پوریا اگه با میثم دوست بشی دیگه هیچکی جرات نداره اذیتت کنه تو مدرسه هم خودم هوات و دارم رضا با اینکه پسر خوشکلی بود ولی خیلی شر بود بهش گفتم زنگ بعد جوابتو میگم زد روی شونم گفت باشه منتظرم امیدوارم جوابت مثبت باشه و با خنده گفت میشه بوست کنم البته همیشه این کارو با انگشت کردن میکرد ولی به زور و جلوی همه ولی الان مهربون و با خنده گفتم باشه چندتا بوسم کرد رفت سر کلاس همش تو فکر بودم اصلا نفهمیدم معلم چی گفت میدونستم اگه بتونم تو محله از دست میثم فرار کنم تو مدرسه از دست رضا نمیتونم قصر در برم هم تا میتونه اذیتم میکنه و قضیه خواهرم به همه میگه و دیگه آبرویی برام نمیمونه زنگ تفریح خورد وبا رضا رفتیم ی گوشه خلوت حیاط مدرسه و بهش گفتم خوب بعد ازظهر کجا باید بریم و رضا خوشحال شد و گفت ساعت سه میام سر کوچتون با هم میریم خونه پدر بزرگم اونجا خالیه دستشو گذاشت روی کونم یواش یواش میمالیدش و گفت تا حالا به کسی کون دادی نه راستشو بگو نه بخدا خوبه
ساعت 3 با رضا رفتیم خونه پدر بزرگش میثم داشت فیلم سوپر نگاه میکرد رضا تا حالا دیدی نه واسم عجیب بود ی زن لخت که مرده داشت تو کسش تلمبه میزد میثم یکم در مورد کس کون کردن گفت ومسخره بازی درآورد به من گفت چرا کاپشنتو در نمیاری بلند شدم در آوردم و میثم از پشت چسبید بهم و بوسم کرد و در گوشم یواش گفت آخرش مال خودم شدی و از تابستون که دیدمت دیوونت شدم دستم گرفت بردم توی ی اتاق که تخت داشت و در وبست و گفت اینجا دوتایی راحتتریم پوریا جون خوابوندم رو تخت و شروع کرد لب و صورت و گردنم خوردن هی جون جون میکرد قربون صدقم میرفت و میگفت اگه نتونستم پریسا و ناهید خوشکله رو بکنم (مادرم) حداقل تو از اولش مال خودم شدی اسم خواهر مادرم و که گفت فهمید که ناراحت شدم پیشونیم بوس کرد گفت ناراحت نشو خوشکله با بغض گفتم حرفی درباره اونا نزن خندید گفت چه غیرتی ولی اگه بچه خوبی باشی وقتی سوراخت اندازه کیرم شد بهت نشون میدم که به کیا میدن و لختم کرد لاپایی کارش رو کرد و هرچی درباره مادرم پرسیدم بهم جواب نداد گفت هر وقت تونستی کیرم و تا ته تو کونت بکنی بهت میگم و گفت واسه اینکه زودتر بتونی این کارو بکنی هر روز خودت و انگشت کن یک دو سه انگشتی و بعد خیار از کوچیک به بزرگ دیگه کارم شده بود این هفته ای دوبار یا سه بار به میثم میدادم و یکی دو ساعتم خودم انگشت میکرد 35 روز که شد سه تا انگشتم به راحتی میکردم داخل شروع کردم خیار در سایز های مختلف تو کونم کردن کمتر از 4ماه کیر میثم وتا ته تو خودم جا دادم این کارم واسم شده بود ی عادت بعد از دوبار سوراخی دادن به میثم ی روز منو برد توی کارخونه معروف شهرمون که اونجا کار میکرد بعد ی ماشین که رییس کارخونه بود و تعقیب کردیم که ی جای خلوت مامانم و سوار کرد رفتن توی یخونه
واسم تعریف کرد که یبار که تو خونه ریسش کارای خدماتی میکرده مامانم و دیده و یواشکی سکسشون ودیده که از کون میداده و از اونروز میره تو کف کون مادرم ولی چون میدونسته دستش بهش نمیرسه میره تو کار خواهرم که اونم به پسر شهردار میداده و یکبار که براشون مزاحمت ایجاد میکنه پسر شهردار ی گوش مالی درست به میثم میده و از کون خواهرمم ناکام میمونه و وقتی من ومیبینه انقدر عاشقم میشه که دوست نداشته درد کشیدن منو ببینه واسه همینم این نقشه رو میکشه تا خودم کونم و واسش گشاد کنم 3 سال به میثم دادم و ی کونی حسابی شدم که سال 88 اومدیم تهران بعد یک هفته کونم خارش گرفته بود انگشت و خیار هم جواب کیر و نمیداد تیپ میزدم توی محل و خیابون میگشتم تا سه روز کسی بهم توجه نکرد تا توی مترو یکی چسبید بهم کیرش داشت شق میشد منم کونم هی میدادم طرفش و به خودم میگفتم نباید این و از دست بدم ایستگاه بعدی خلوت شد ازم فاصله گرفت برگشتم دیدمش ی پسر 20 به بالا بود خوشکل بود معلوم بود تو بچگی زیاد کونش گذاشتن بهش چشمک زدم ایستگاه بعد پیاده شدیم باهم دادیم اسمش نوید دانشجو بود و خونه دانشجویی داشت بهش گفتم از کجا بدونم تنهایی البته برام مهم نبود داشتم ادای تنگا رو در میاوردم شروع کرد قسم خوردن گفت من خودمم کونیم دو طرفم ولی روم نمیشه به کسی بگم ولی تو چون سنت پایینه این ریسکو کردم خلاصه رفتم خونش و واقعا تنها بود همین طور که حدس زده بودم از بچگی حسابی ترتیبشو داده بودن کیر بزرگ و خوبی داشت وقتی لخت شدم داشت دیوونه میشد واسه هم مرتب ساک زدیم وقتی کیرش رفت تو سوراخم خیلی بهم حال داد و فهمیدم واقعا معتاد کیر شدم
چندبار سعی کردم کون دادن و ترک کنم ولی نشد من ی گی واقعی نیستم ولی نمیدونم چرا نمیتونم ترک کنم تا ی کیر تو کونم نره ارضا نمیشم…
نوشته: ابولی
0
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید