این داستان تقدیم به شما
با سلام خدمت تمام دوستان.
داستانی ک میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعیه شاید نتونم خوب تعریف کنم.من بچه شمالم.ما یه خانواده سه نفره منو دوتا خواهرم و بابام و مامانم .من ۲۶ سالمه و این ماجرا مال سه سال پیشه خواهر بزرگم ۳۲ سال و من الله و خواهر کوچیکه بنام محدثه ۲۲ سالشه بسیار خوشتیپ و خوش استیل قدش ۷۰ وزن ۷۳ و هیکل توپر ماجرا از اونجا شروع میشه که ما خواهرم یه روز من دوست دخترم و آورده بودم خونه و سوارش بودم داشتم از کون میکردم محدثه مترو دیده بود کیه روز بهم گفت ک همه چیزو دیده منن گفتم دوست داشتم هرچند شب و روز کون محدثه دیدونم کرده بود خلاصه یه روز وحید ک همسایمون بود از خونمون اومد بیرون من فکر کردم کاری داسته ولی وقتی رفتم خونه دیدم محدثه تنها از زیر زمین اومد بیرون منم پرسیدم کنید اینجا کاری داشته یهو جا خورد گفت من زیر زمین بودم نمیدونم منم شک کردم چون محدثه راه میرفت بدجور راستش می لرزید متوجه شدم شرت و شلوار زیر دامن نپوشیده بود خلاصه بماند منم بدجور کیرم بلند شد.
یه روز من از دانشگاه میومدم زنگ زدم کسی در و باز نکرد مجبور شدم از رو درب بیام تو رفتم بالا کسی نبود یهو زیر زمین بودم افتاد رفتم پایین دیدم یه جفت کفش مردانه دم درب بود درب و باز کردم ای جان محدثه پشتش به من نشسته بود رو کیره یه پسر تا ته تو کونش بود بدجور تحریک شدم کون سفید تپل محدثه رو یه کیر جر میخورد چند دقیق ه اینطور بود که برگشتن حالت سگی بکنن پسره کسی نبود جز وحید .حدود بیست دقیقه اینجور جرش داد کنید گفت محدثه زود باش ارضا شو محدث ه ارضا شد توحید ابشو رو ریخت تو کون ش و با سیلی زد رو راستش و لباس پوشید منم سریع پشت کمد قائم شدم توحید رفت رفتم تو محدثه قفل کرد بهش گفتم گفت دوست دارم منم گفتم منم میخوام شوکه شده بود منم دوسه دقیقه کردمش و ارضا شدم و آب دوتامونو پاک کرد ولی واقعا کون داشت .گفت دوساله وحید میکنه و کسی نمیدونه.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید