این داستان تقدیم به شما
از همون اول زنداداش پرستو ما خیلی مذهبی و چادری خیلی شدید بود این حرکاتش باعث میشد بیشتر حشری کنه منو مخصوصا قد بلندش۱۸۰ و سینه ۸۰ باسن بزرگ و گوشتیش من از همون اول به دید زدن زنداداشم شروع کردم مادرم فوت شده پدرمو و داداشم صبح ها سرکار میرفتن همین شده بود من زنداداش پرستو رو خیلی دوست داشته باشم و تو فکر کردن کسو کونش باشم اولین حرکتم این بود در حموم رو سوراخ ریزی کردم هر وقت میرفت حموم دید میزدم البته کسی خونه نبود انقد جلق زدم پشت در حموم خیلی کس خوبی داشت بعضی وقتا تو ماشین میچسبیدم بهش خودش فهمیده بود اما کی میتونست به این حاج خانوم بگه داداشم میرفت سر کار منم به زنداداشم تو خونه پیام میدادم از این اطاق به اون اطاق تا رسید به جایی که گفتم کاشکی مال من بودی شکه شد اما چیزی نگفت فقط گفت بسه ادامه نده خلاصه طول نکشید که زنداداش پرستو تیپش تو خونه عوض شد البته فقط دامنش عوض شد چون زیرش فقط شرت یا شلوارک میپوشید وقتی ظهر میشد در اطاق رد میشدم که خوابه میشد بفهمی چی پوشیده لامصب این چادری ها چه شرت های خوشگلی میپوشن شرت مشکی خط سفید کیرم زود پاشد خواستم عکس بگیرم که شانس ما پاشو بست منم زود بیرون رفتم یه روز گوشیش خراب شد گفت میتونی امیر درست کنی منم گفتم چشم زنداداش اول کار سریع رفتم تو گالری وای سه تا عکس بود گفتم این جنده شده این چیه عکس با چادر اما زیرش ساپورت رنگ پا وای کسش زده بود بیرون
گفتم برم بهش بگم گفتم زنداداش درست شد اما عجب عکسی گرفتی بابا گفت چیه مگه گفتم قشنگه گفت قشنگه یا تحریک شدی گفتم مردکه تحریک میشه گفت بسه پرو بده من گفتم زنداداش میشه عکستو بفرستی نشون دوستم بدم گفت خاک بر سرت بیغیرت گفتم نه بابا دوست دختر گفت اها باشه اما این چیه اخه میخوای نشون بدی گفتم تو بفرست خلاصه شده بود سوژه جلق من دیگه فایده نداشت نمیشد این پرستو جون رو کرد بیخیال شدم فقط دید میزدم تا یه روز گفت امیر برو تو اطاق چادرمو بیار منم رفتم بیارم دوتا شرت رو چادرش بود اونم اوردم گفت این چیه گفتم چادر نگفتم شرت گفتم زنداداش این به این بزرگی واقعا رون خوته خیلی تو پره گفت اره تو که دیدی رونمو پس چی میپرسی گفتم ندیدم گفت واقعا الان که معلومه ببینی گفتم اها رو شلوار اره دیدم رونتو گفتم حتما لخت میگی که ندیدم البته حالا ندیدم شاید دیدم گفت منظور گفتم هیچی بابا بیخیال رفت تو اطاقش لباسشو عوض کنه از سوراخ در نگاه کردم دیدم اونم داره نگاه میکنه وای چه شد درو باز کرد گفت بیا تو اینجور نگاه نکن اب شدم از خجالت رفتم تو اطاق اومد دنبالم گفت اخه من چی دارم ترو اینجوری کرده گفتم هیچی ببخشی گفت کجا رو دوست داری ببینی هیچ نمیگفتم خودش چادرشو باز کرد گفت دست بزن منم نگاش کردم دستمو محکم گرفت داد زد دست بزن منم دستمو گزاشتم رو کسش دیدم خیس خیس شده گفت بزن جلق منم کیرمو گرفتم دستم ابم اومد چادرشو بست رفت فرداش اومد گفت دباره میخوای منم پرو شدم گفتم اره این بار دستمو بردم رو کونش دکمه شلوارشو باز کرد این بار خیس خیس شده بود شرتش منم دهنمو بردم جلو رو کسش تا زبون زدم ابش اومد قشنگ ابش سرازیر شد بلند شدم هنوز شلوارش تا زانو پایین بود لباسشم تنش بود بیشتر مشکی میپوشید از پشت گرفتمش کیرمو گزاشتم دم کسش از پشت قدش بلند بود راحت میشد کسشو کرد انقد داغ بود من ابم میومد دباره میکردم دو بار ابم اومد اما زنداداشم شیش بار ارضا شد گفتم چته حشری گفت همین جوری هستم من از پشت بکن منم کیرمو گذاشتم سوراخ کونش
راحت رفت تو گفت داداشت به خاطر ارضا نشم ار کون میکنه منم اب دیگه نداشتم اما حس میکردم ارضا شدم تو کونش تموم که شد رفت حموم اومد بیرون دباره مذهبی مذهبی گفتم زنداداش چته انقد محجبه هستی گفت اینجوری بهتره دوست دارم هر وقت میخواست بره بیرون جلوشو میگرفتم میومد تو اطاق با چادر واسم میخوردش اما نمیزاشت کسشو بمالم چون خیس میشد زود دیگه هر وقت پیش می اومد از پشت چادر وسط کونش میزاشتم قرار شد ابمو بخوره اما جا زد اما خیلی حال میده همین که انقد چادری و مذهبی باشه اما پاشو واسه من باز کنه حدود سه ماه میشه که کون زنداداشمو میکنم واسش شلوار لی کشی گرفتم اما نمیپوشه بهش میگم من که کستو کردم چرا نمیپوشی دوست ندارم اطمینان داداشت از دست بدم منم خلاصه هر روز دستم تو شلوار زنداداشمه یه روز که داشتم کسشو میخوردم گفت امیر کم کنیم سکسمونو داداشت فهمیده ابم کم شده گفت چرا ابد کم میاد گفتم حشرم اومده پاین اما امیر ارضام نکن منم داغ کردم شلوارشو همیشه تا زانو میارم پایین سر پا اینجور از کون کردم از کون ارضا شد قراره با پایگاه دوستاش برن مشهد حالا قرار شده تو پنجره اطاقم از بالا پوشیده اما از پاین لخت سکس کنم غروب اما به همه دوستا میگم حشر باعث شد زنداداش فوق فوق فوق مذهبی وچادری خودش سینه هاش شده ۸۰ کونش بزرگ
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید