این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان وقتتون خوش من کامران هستم 42 سالمه خاطره کاملا واقعی هست ومال 2 سال پیش هست ..شهریور سال 95 بود که عروسی یکی از اقوام بود توی شهرمون . یه عمه پیر دارم توی یه روستا زندگی میکنن ویه دختر داره که چند ساله طلاق گرفته بچه هم نداره آرایشگری میکنه تو روستاشون .اسمش راضیه هست یه زن جا افتاده وگوشتی شاسی بلند وازون زنایی که راه میرن کون تکون میدن یا همون کت واک یا راه رفتن گربهای دارن اونم طبیعی .چشمای درشت وخوشگلی داره راضیه خواستگارم زیاد داره اما شوهر نمیکنه مونده پیش مادرش .گاه گاهی که خونمون میان یا ما میریم تا چند وقت توکف بدن راضیه میمونم من لامصب از زیر مانتو هم کل برجستگی بدنش معلومه ومانتو های خیلی تنگ میپوشه که قلمبه کونش قشنگ سی سانتی طاقچه میزنه بیرون .
بگذریم شب عروسی بود ووقتی تالار تموم شد واومدیم در خونه دوماد وپاتخت واینا عمه خودش نیومده بود عروسی وراضیه تنها اومده بود موقع خداحافظی بابام به من گفت که ما خودمون میریم خونه تو برو راضیه رو برسون خونه عمه راضیه تعارف کرد که نه آژانس میگیرمو ازین حرفا منم از خداخواسته اصرار کردم که نه خودم میرسونمتون. بالاخره اومد سوار شد وجلو چشم بقیه نشست صندلی عقب وراه افتادیم مانتو مشکی پوشیده بود کفش پاشنه بلند که به زور راه میرفت وساقهای سفید پاهاش تو چشم میزد وکونش قلمبه از عقب بیرون زده بود راه که میرفت .خلاصه راه افتادیمو رفتیم که برسونمش توی راه گفتم خوب شب میومدید خونه ما که گفتش نه برم پیش مامان بهتره .اونشب من خونه خواهرم خالی بود رفته بودن مسافرت وکلید خونه دست من بود .توی دلم میگفتم چی میشد امشب اینو میکردم .بوی عطر ش توی ماشین حالمو خراب کرده بود وبد جوری شهوتی شده بودم .به من گفت که روستا خیلی دوره وماشین بد گیر میاد ومن فردا دوباره کلی کار وخرید دارم کلی معطل میشم منتظر ماشین بمونم وباید خودم ماشین بخرم وازین حرفا منم گفتم خو اگه فردا میخوای بیای دوباره شهر نمیخاد بری میرفتیم خونه ما فردا کاراتو میکردی میرسوندمت که گفت حالا که دیگه خداحافظی کردم روم نمیشه بعدم لباس نیاوردم لباسام ناجور بود روم نشد بیام منم دلو زدم به دریا گفتم راضیه خانوم من خونه خواهرم کسی نیست میخای برین اونجا جاش هم امنه برین دوش بگیرین استراحت کنید راحت باشید بعد فردا میامر میرسونمتون گفت نه بابا چه کاریه مگه میشه گفتم چرا نشه میخواین راحت باشین من میرسونمت خودم برمیگردم که رراحت باشین گفت نه من تنهایی میترسم گفتم خو اگه اشکال نداره منم میام باهم بریم حرفمو قطع کرد نه بابا کامران جان یوقت بد میشه همسایه ای کسی ببینه بعدم به عمت چی بگم بگم کجا رفتم گفتم اون پیرزن خوابه بعدم بلد نیست زنگ بزنه که الان تو زنگ بزن بگو خونه دایی موندم بعدا نمیپرسه که خلاصه یکم مشورت کزردیمو زنگ زد خونه مادرشو بیدار کرد وگفت شب نمیاد .ساکت شد حرف نزد تا درخونه رسیدیم گفت ببین کامران جان فقط توروخدا کسی نفهمه ها ابروم میره مطمئنی کسی نمیاد نمیبینه گفتم نترس هیچکی نمیاد اگه راحت نیستی من برم گفت نه تو هم بمون تنهایی که نمیشه میترسم .
ماشینو بردم توحیاط وپیاده شد سریع کلید انداختمو رفتیم تو خوشبختانه اخر شب بود وکسی هم تو کوچه ودم خونه نبود رفتیم داخل بهش گفتم دیدی کسی نبود .بهم گفت خونه خالی گیر اوردیا خندیدم گفتم ای بابا ازما گذشته گفت اره جون خودت من که میدونم بد جنس ..یکم شوخی کردیمو گفتم راضیه جان راحت باش برو تو اتاق لباستو عوض کن از کشو یه چیزی بردار بپوش گفت باشه ولی اومد نشست روی مبل مانتو شو در اورد یه دامن مشکی تنگ بالای زانوهاش بودو تا پایین هم هیچی لخت ساقهای کلفت پاش افتاده بود بیرون مانتوشو انداخت رو پاهاش که معلوم نباشه کون گندش پهن شده بود روی مبل واز جلو نگاه میکردی قشنگ از دوطرف پهنای کونش معاوم بود بالاتنه هم یه لباس استین حلقه پوشیده بود وشالشو انداخته بود روی بازوهاش ولی سینه های گندش قشنگ خودنمایی میکرد من تابلو نگاه نمیکردم ولی هی میرفتیم ازین ور به اونور وبه بهونه مختلف وراندازش میکردم .گفتم چایی میخوری گفت نمیدونم داری گفتم باید درست کنم کجا دارم این موقع شب خندید وگفت بیام درست کنم گفتم نه رفتم اشپزخونه داشتم بساط چایی رو میزاشتم که اومد پیشم وای با اون دامن تنگ وکون گندش اومد اشپزخونه وگفت کمک نمیخای گفتم نه نشست رو صندلی غذا خوری اشپزخونه وشروع کرد تعریف کردن از خودش وازمن وازینکه دوست دختر دارم یا نه و توعروسی فلان دختر خوشگلو دیدم واست خوبه و…گفتم تو خودت چرا شوهر نمیکنی گفت ای بابا میخوام چکار اقا بالاسر گفتم اخرش چی زن مرد میخواد دیگه نمیشه که گفت چرا نمیشه گفتم خوحتما یه چیزایی هست خندید وسرشو انداخت پایین گفت حالا یه مرد خوب گیربیاد ببینیم چی میشه .خلاصه تعریفامون گل انداخت چاییو ریختمو گفتم پاشو بریم تو هال بشینیم رفتم روزمین نشستم گفتم بیا بشین رو زمین یه چیز دیگه ست من مبل دوس ندارم اومد نشست کنارمو دوزانو کج نشست وکونشو داد سمت دیوار وهرچی دامنشو کشید که زانوهاشو کیپ کنه نشد پاهای سفیدش معلوم بود بش گفتم چایتو بخور برو یه دوش بگیر موهاتو بشو ر ارایشتو پاک کن ککه راحت بخوابی گرچه حیفه واقعا خوشگل شدیا خندید وگفت جدی ارایش بهم میاد گفتم خیلی البته واقعا کس شده بود مژه کاشته بود بلند ارایش غلیظ مث عروس گفت وای خستم حالشو ندارم صبح که پاشدم میرم حموم دیگه بعدشم میرم شروع کردم ازش تعریف کردن که توفامیل تو تکی فقط من با تو راحتم چون خیلی جنبه داری وباکلاسی وازین کس شعرا خرکیف میکرد وتشکر میکرد بین حرفام گفتم خدایی اگه دختری با مشخصات تو پیدا بشه درجا میگیرمش واز مجردی در میام خوشش میومد ومیگفت حتما برات پیدا میکنم وازین چیزا یه یک ساعتی گذشت وگفتم بخوابیم گفت خوابت میاد بخوابیم گفتم کجا میخوابی اتاق خواب یا هال که گفت خوبه همینجا گفتم پس من تو اتاق خواب میخوابم چیزی نگفت رفتم تشک وپتو اوردم انداختم تو هال وگفتم لباس چی ببین چیزی تو اتاق پیدا میکنی که گفت نه شلوار دارم رفت توی اتاق ویه شلوار تنگ قرمز پوشید وامد توهال وایی کس قلمبه افتاده بود توشلوارش از بغل نگاه میکردی قشنگ سی سانتی طاقچه کونش بود گنده ومث دمبه میلرزید راه که میرفت دوس داشتم بشینم اون سرپا بمونه فقط از رو شلوار کونشو لیس بزنم کیرم نیم خیز شده بود خیلی شهوتی شدم نمیدونم چرا اینقدر که با این شلوار وبلوز دیدمش بیشتر از پاهای لختشو که دیدم حشری شدم خلاصه شب بخیر گفتمو رفتم تو اتاق خواب چراغم خاموش کردم اونم یه چند دقیقه ای بیدار بود وبعدش چراغو خاموش کرد اما من یکی از لامپهای اک رو روشن گذاشتم مث چراغ خواب کمی نور ملایم توی هال میزد .
خوابیدم اما کیر لامصب نمیخوابید هی با خودم کلجار میرفتم با خودم گفتم چرا زود گفتم بخوابیم شاید یکم دیگه پیش میرفت میشد مخشو زد اگه امشب کاری نکنم دیگه فرصت پیش نمیاد .یا اگه اومده بامن تنهایی خونه فکرشو کرده من مجرد شاید بخوام بکنمش والا نمیومد شایدم اعتماد کرده همش ازین فکرا توسرم بود دراتاقو یکم باز کردم زیر نور کمرنگ دیدم خوابیده وپشتش بطرف در اتاق منه پتو روش ننداخته همینجور نگاه به بدنش میکردم خوابم نمیبرد تقریبا ساعت دو نصف شب شده بود پاشدم به بهونه توالت رفتن یکم دید بزنم کون گندشو اومدم رد بشم برم که عقل از سرم پرید چشمم افتاد به کون گنده راضیه که بغل خوابیده بود وگنده خودنمایی میکرد یکم سرپا ایستادمو نگاه کردمو کیرمو میمالیدم رگهای کیرم زده بود بیرون آروم رفتم نشستم کنارش یه پارچ اب بالاسرش بود گفتم اگه یوقت بیدار شد لیوان آب میکنم ینی اومدم اب بخورم نشستم روزمینو سرمو بردم نزدیک کونش بو میکشیدم واییییی دستمو اروم بردم ترسیدم یکی دوبار بردم وبرداشتم دفعه سوم اروم دستمو گذاشتم رو کونش یکم فشار دادم گفتم هرچی باد اباد بیدار شد میگم شهوتم زیاد شده چیزی نمیتونه بگه نهایتا نمیزاره بکنمش شایدم بزاره لپ کونشو با دستم گرفتم واییی نرم نرم مث پنبه تکونش میدادم یکی زانوهاش خم بود وکونش قشنگ حالت قمبل داشت کمرش سفید بود بلوزش رفته بود بالا ویکم از قاچ کونش از بالای شلوار معلوم بود دیگه عقلم دستور نمیداد کیرم فرمانده بود داغ کرده بودم گفتم چکار کنم چکار نکنم رفتم از داخل حمام یه تیغ صورت تراشی برداشتم اومدم بالای سر کون کنده نشستم گفتم باید زمانی بیدار بشه که کار تموم باشه والا ممکنه نزاره بخاطر همین خیلی اروم باتیغ از چاک کونش از بالا شروع کردم به پاره کردن پاره کردم وشکافتم به خشتکش که رسیدم مث دمبه گوسفند گکونش از هم باز شد وای کامل شلوارشو پاره کردمو شورت زرد خوشگلشو دیدم اروم بندشورتشو با تیغ زدمو کنار زدمش نمیدونستم بیداره یا نه کون گنده نمیزاشت سوراخشو ببینم سرمو بردم نزدیکو از زیر کس گندشو دیدم وای کس سفید توی نور کم چراغ معلوم بود قلمبه وخوش فرم اما سوراخ کونش لای لمبراش معلوم نبود انگشتمو بردمو کسشو شروع کردم به مالیدن بعید میدونستم بیدار نباشه کسشو کاملا تودستم گرفتمو میمالیدم یکم خیس شد قطعا بیدار بود مگه میشد تا این حد پیش رفت جرات پیدا کردمو دستمو بردم زیر لباسشو سینه هاشو گرفتم نوک یکی سینه هاشو گرفتم با انگشت وفشار میدادم یکم خودشو اینور اونور کردو دوباره اروم گرفت یه بوس از روی لباش گرفتم وای لباش داغ داغ بود ومزه رژلبش عالی بود رفتم پایینو لای کونشو واکرذدمو سرمو بردم نزدیک بازبود بردم وزدم دم سوراخ کونش یهو خودشو جم کرد دیگه فهمیدم بیداره انگشتمو خیس کردمو بردم گذاشتم در کونش وراخش تنگ بود انگشتم تو نمیزفت شروع کردم قلقلک دادن کونش ولیز کردنش دیدم کسش خیس ابه بعله خانوم واداده بود وبیدار بود اما چیزی نمیگفت چشاشم بسته بود منتظر بود کار تموم بشه اروم لخت شدمو به بغل کنارش خوابیدم کله کیرمو بردم گذاشتم در کسش کسشم نسبتا تنگ بود اما با یه فشار واداد ونصف کیرم رفت توکسش
هن وهن میکرد ما چشاش بسته بود کیرمو با یه فشار تا ته کردم توکسش کس داغی داشت کشیدم بیرون دوباره کردم توش اروم تلمبه میزدم وکونش میلرزید وتکون میخورد دیدم اوضاع خوبه شلوار وبا یه حرکت از پاش دراوردمو شورتشوم انداختم کنار چه اندامی رونای گنده کون گنده وسفیدش شهوتمو صدبرابر کرد کیرمو تا ته کردم توکسشو قشنگ چسبیدم بهش میکرم ودر میاوردم لیز لیز بود از اب کسش با انگشتم برداشتمو بردم درکونشو لیز کردم سرکیمو تنظیم کردمو اروم بردم گذاشتم در سوراخ کونش خودشو کشید جلو لباشو گاز گرفت معلوم بود بیداره اما بازم چشاشو وانکرد وبرنگشت کیرمو فشار میدادم اونم لباشو گاز میگرفت نمیرفت توکونش دوباره فشار میدادم سینه هاشو میگرفتمو دور گردنشو میخوردم بالاخره بایه فشار اساسی کله کیرم شکافت ورفت توکونش یه اخ بلند کشید ودیکه نتونست اوضاعو تحمل کنه با چشمای حیرت زده برگشت سمت من دستشو گذاشت روسینم وگفت کامران چکار میکنی بسه دیگه نمیدونست م چکار کنم فقط دستشو گرفتمو بافشار کیرمو تانصفه کردم توکونش دادش در اومد واییییی کامران دربیار توروخدا درد داره پاره شدم گفتم الان عزیزم یکم تحمل کن بالشتو چنگ میزد گفت همون جلو بزار کامران بخدا دارم میمیرم گفتم عادت میکنی گفتن نمیخوام دربیار خیلی بزرگه کیرت گفتم از عقب ندادی مگه گفت نه درش بیار خیلی سخته چنگ میزد تشکو گفتم ترسیدی یکم شل کن عادت میکنی الان تموم میشه کیرمو اهرم کردمو با یه ضربه پوندم ته کونش اومد خودشو جابجا کنه از زیرم محکم گرفتمش ناله ش بلند شد تقلا میرد منم جا میکردم توکونش یکم کشیدم بریون وفرو کردم خانومی گوزید چشاشو بست خجالت کشید ساکت شد منم شروع کردم تلمبه زدن که گریه ش در اومد تو روخدا کامران از بالا غر میزد وپایین بی اختیار میکوزید کونش مث ژله میلرزید وتا تخمام میکردم توشو میکشیدم بیرون نکگاه کردم اندازه سکه گشادش بودم دیگه رام شده بود و فقط درد میکشید ومیگفت بسه دیگه نمیتونم…
ازینکه کونشو فتح کرده بودم احساس خوبی داشتم اما ابم نمیومد دیگه دادش بلند شد وجیغ میزد کارمان کونمو پاره کردی ت وروخدا درش بیار گفتم اسبی بمون تا ابم بیاد زانو زد واییی رفتم روشو تا تخمام کردم تو کونش میگفت دستشویی دارم دربیار گوش نمیدادم وحشی شده بودمو میکزردم تو کونش یکی دوبار کشیدم بیرون کردم توکسش تا حالش جابیاد تو کسشم میکردم ناله میکرد دوباره کردم توکونش موهاشو میکشیدمو میکردم اخرش تا دسته فشار دادمو ابمو تا قطره اخر تو کونش خالی کردم وافتادم روش چند دقیقه خوابیدم روشو کیرمو کشیدم بیرون خیلی اب ازم اومد راضیه ناله میکرد واز درد مینالید لن گلنگان رفت تودستشویی اومد بیرون بغلش کردم میگفت خیلی نامردی چرا اینجوری میکنی پشتمو داغون کردی یکم نازش کردمو کنارش خوابیدم صبح پاشد رفت حمام شلوار پاره شدشو نگاه کرد گفت چرا شلوارمو پاره کردی دیگه خندیدم گفتم برو کاراتو انجام بده بیا اینجا گفت منو برسون خونه اصلا نمیتونم یه قدم راه برم بردم رسوندمش روستا تا یکی دوروز زنگ میزدم هر کار کردم نمیومد خونه تا اینکه چند وقت بعدش دوباره یجا مکان داشتم بردمش ولی از عقب نزاشت گفت رفته دکتر گفته شانس اوردی کونت پاره نشده کیرمو نگاه میکرد میگفت چجوری اینو کردی تو کون من بدبخت .ولی از جلو طوری کردمش که بمونه واسش یادگاری .بعد مدتی شوهر کرد ورفت تهران الان بچه هم داره …
امیدوارم حال کرده باشین .
نوشته: کامران
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید