این داستان تقدیم به شما
بعد یه روز کاری سخت یهو تلفنم زنگ خورد خواهرم بود… .داداش بیا خونه دیگه تنهام میترسم خودت که میدونی گناه دارم بازم آرش رفت شهرستان ..همون شامی که دوس داری پختم..
اعصابم داغون شد بابا من تخت خواب خودمو میخام بازم رو کاناپه میخابم!بار اولم نبود که خونه خواهرم میرفتم
رسیدم دم در زنگو زدم چشامم بسته خسته درو باز کرد یهو جا خوردم مهتاب یه جوره دیگه شده بود بذارین توضیح بدم کلا خواهرم چه شکلیه .
دختریه که اگه گونی برنج هم بپوشه بهش میاد بدنش کشیده و نسبتا توپر با چشای خمارش وقتی میخنده چال رو گونه هاش ادمو میکشه میدونه چه جیگریه دل هر مردی رو میبره پوستش سفید موهای پسرونه که به خاطرش با شوهرش دعوا کرده بود :)) ..ادامه ی ورود من به خونه. یه دامن کوتاه تنگ با جوراب سیاه نازک بلند یه تاب مشکی ک نصف سینه ها بیرون بود یه ارایش ملایمم داشت 🙂 با دیدن این صحنه کل خستگیم پرید..
درو ببند بیا کفشاتم بیار تو . یه شامی برا داداش گلم پختم انگشتاشم میخوره
امدم داخل و سریع رفتم دستشویی دستو صورتمو شستم کمی اب خوردم تا حالم بهتر شه حسابی حشری بودم اصلا نمیتونستم درست فک کنم. امدم بیرون رفتم اشپذخونه پاهای خوشگلشو توی جوراب شیشه ایی نگا میکردم یهو برگشتو امد جلو ..
چه خبر آق پسر موهات چرا این ریختیه بذا درستشون کنم گفتم چرا امروز انقد خوشگل شدی با لحن بچگانه گف من از اولم خوششمل بودم اروم صورتمو بوس کرد منم بغلش کردم کاملا بی حس بودم گف برو از تو اتاق لباس راحتیه آرشو بپوش بیا …
سعی کردم خودمو اروم کنم و خونسرد باشم حداقل زیاد تابلو نشم نمیخاستم خواهرم بترسه چون حسابی دوسش داشتم خلاصه نشستم پای تلوزیون چن تا موزیک ویدئو دیدم مهتابم از کارم میپرسیدو از آرش گله میکرد نمیخاستم برگردم تا صورتشو ببینم فقط صدای لطیفش داشت دیوونم میکرد دیگه فهمیده بودم که وقتشه اونم دلش میخاست ولی من اصلا جرعتشو نداشتم یهو گف باتوام ها گوش ت بامنه؟….
بابا دارم میشنوم تو بگو خب کار آرش خوبه دیگه چرا انقدر گیر میدی بهش ..گف تو نبودی تو تلفن هر چی از دهنت امد بهم گفتی نمیام نمیام .. خب مردمو داره اذیت میکنه یکیش تو ببین چقدر حالتو گرفته!!! منم که جا خورده بودم گفتم حالا اگه شما از ما پذیرایی کنی عیبی نداره فقط خاهشا یه جای خوب واس خواب به ما بده چن سالی پیش خواهرم میمونم ..
جووونم داداش به این میگن چشششم یه جای خوبو گرم سراغ دارم اصلا شاید امشبو باهم خوابیدیم. هاه هاه..تا اینو گفت ریتم قلبم کلا تغییر کرد برگشتم نگاش کنم دیدم زیر چشمی داره نگام میکنه
شامو میچینه رو میز. مشغول خوردن شدیم اصلا نفهمیدم چی خوردم ولی گرسنه ام بود بعد شام یه دسر خوشمذه هم اورد درست نشست کنارم شرو کرد حرف زدن .
میدونی آرش خوبه ولی بعضی وقتا واقعا یجوری میشه نمیدونم بهت بگم یا نه …
گفتم اگه میخای کمکتون کنم بگو …
گف ..میدونی فک میکنم بهم خیانت میکنه گوشیشو قفل کرده زیاد نمیذاره بیام مامانو ببینم چند بارم تو اتاق خواب خاستم به یه روشی راضیش کنم ولی نامرد کار خودشو کردو اصلا اخلاقش تغییری نکرد
گفتم بذا حالا یه مدتی از زندگیتون بگذره زیاد فکر نکن درست میشه ولی من زنی مثل تو داشتم که اینطوری دلبری کنه جونننم میدادم تا اینو گفتم
از قاشق خودش دسر رو گذاشت دهنم و گف …
وقتی جدی حرف میزنی قرمز میشی 🙂 فدات شم چقدر دوستت دارم خب نمیخای بغلم کنی مثل فیلما …؟؟؟؟
منم اروم بغلش کردم لوپشو بوس کردم نگاش کردم گفتم کاش فرصت بهتری داشتم کاش داداشت نبودم تا فراتر از یک حس خواهربرادری رو تجربه میکردم درکت میکردم..
گف چقدر عاشقانه ولی داری منو میترسونیاااا
گفتم نه منظوری بدی نداشتم دستشو گرفتم بوسش کردم یهو تته پته افتادم گفتم…اگه همین الان بگی از این خونه برو میرم پر رویی کردم ببخش!!!
یهو بلند شدو رفت تو اتاق خوابش!!انگار یه آب گرمو ریختن سرم. وای چه غلطی کردم من الان چکار کنم ؟ سریع دنبال لباسام میگشتم که از خونه برم یهوو صدام کرد …..
دانیال میشه کمکم کنی؟؟
من خشکم زده بود انگار از تو جهنم یهو تو بهشت افتادم تو اتاق خوابش داشت با اب دهن حلقه ازدواجشو به زور درمیاورد گفتم صبر کن یه لحظه.. کرم ضد افتابو برداشتم یکم مالیدم و حلقه رو دراوردم گف….
بیا اینم تختی که میگفتم فقط یه لحظه برو بیرون تا من لباسامو عوض کنم صدات میکنم بیا باشه؟؟؟ گفتم دوتایی؟؟ خیلی ملایم و کودکانه گف اره خب چه اشکالی داره دیوونه برو بیرون 🙂
حدود چن دقیقه ای بیرون منتظر بودم آدرنالین خون م حسابی بالا زده بود صدام کرد گف بیا ….رفتم داخل و دیدم ملافه رو کلا کشیده روش نصف کمرشم بیرونه گف…فقط من سمت پنجره میخابم ببخش که پشتم به توه بگیر بخاب …
رفتم کنارش دراز کشیدم خیلی ترسیده بودم .اروم نزدیکش شدمو گفتم سردت نشه خانومم؟چن لحظه سکوت کرد گف خب میتونی بغلم کنی اما نه با لباسای آرش.. من از اون یارو متنفر بودم میدونستم ادم پولداریه هر گهی هم میخوره نمیدونین با چه حالی لخت شدم از پشت چسبیدم بهش یهو تلفنش زنگ خورد آرش بود گفتم جواب میدیی؟؟؟
تلفنو برداشت و با صدای خواب الودش گف جانم
اره خوردیم تو چی خوردی ؟؟//
نوش جونت//
نه تو دستشوییه الان //
اره بابا بعد اینکه تو رفتی زود عوضش کردم //
اره دیگه آرش همون لباس خواب خودمو پوشیدم گیر نده
بیچاره رو کاناپه میخوابه باز //
باشه خوابم میاد دیگه توام مواظب خودت باش عزیزم شب بخیر …//
تلفنو قطع کرد دستمو گرفتو گذاشت رو سینه اش
گف داداشم گلم ؟؟؟فدات بشم؟؟؟ میشه محکم بغلم کنی فک کنم کسی جز ما تو اتاق نباشه هااا راحت باش مهربونممم بیا اینجااا نزدیکممم
یه دفه تمام دنیارو بهم دادن تمام اون صحنه هایی که تو خونه از خواهرم دیده بودم لباسایی که پوشیده بود اهنگایی که دوست داشتو باهاشون جلوم رقصیده بود امد جلو چشمام. رفتم روش لباشو خوردم بغلم کرد و چسبیدیم به هم لبای همو میخوردیم و اروم زیر لب میگفت دوست دارم دوسسسسستتت دارم صورت ماهشو ناز کردمو همه جای صورتشو میبوسیدم رفتم پایینو کس خوشگل خواهرم جلوم بود زبونمو تو کوس سفیدش کردم و صداش بلند شد ….بخخخخوووور لیسسسس بزننن آییی بخوررر آه آه کیرمو اماده کردم. تو چشاش نگا میکردم گفتم حاضری گلم؟؟؟ گفت واقعا میخای بکنی؟؟ با صدای بلند خندید:*)) بکن تووو فدات شم کیرمو گذاشتم رو کسش بالاپایین کردم با یه حرکت فرو کردم توش واااای چه کس تنگی… داشتم جلو عقب میزدم صورت ماه خواهرمو میدیدم که چشاشو بسته داره با دندونش لباشو گاز میگیره سینه هاشو تو دستام گرفتم و رگاشو محکم فشار میدادم چال رو صورتشو لیس میزدم کیرمو دراورد گف میخام بخورمش گذاشت دهنش واااایییی داشت میمالید به لباش هی میگفت گاز بزنم این یه تیکه گوشتو بخووورمممم؟؟؟؟اوووممم تا ته کرد تو دهنش و جلو عقب میکرد صدای ساک زدنش هنوز تو گوشمه:) بعد کیرمو مالید به نوک سینه اش گذاشت وسطشون دهنشم خم کرده بود پایین کیرم از وسط سینه ها رد میشد میرفت تو دهنش داشت خودشو خفه میکرد ولی من داشتم از لذت میموردم گفتم بذار کونتو لیس بزنم بکنمش اجازه هست؟؟؟…گف امشب تو این اتاق تو بیشتر از یه داداشی کونموووو جررر بده برگشت و کونشو داد بالا یه کون سفیییید جلوم بود حسابی لیس زدم با انگشتم جا باز میکردم خیلی تنگ بودد اصلا نمیخاستم دردی رو احساس کنه کیرمو گذاشتم لای کونش اول یه لاپایی رفتم فقط ناله میکرد میگف بکن دانیال بکن توش تف کردم تا کله شو ببرم تو خیلی سخت بود ولی مهتاب با دستاشم کمکم کرد لای کونشو بیشتر باز میکرد کیرم به زور رفت تو کونششش یه صدای درداوری ازش شنیدم آییییی که دلم ریخت کشیدم عقب گف نه ادامه بده بکن دییونه تا وسطش کردم داخل اوووف خودشم با دستش کوسشو میمالید چن تا ضربه زدم رو کونش میخندید محکم تلمبه میزدم اخرش تا ته رفت تو صدای اهو نالش اتاقو پر کرده بود هیچی برام مهم نبود کل دنیا مال خودم بود..آه بکن تند تند بککککن داداشی آه
بعد چند دقیقه باز رفتم سراغ کسش کیرمو محکم میزدم رو کسش فرو کردم توش بازم تلمبه زدم کم کم داشت آبم میومد گف آبتو بریز توششش اصلا دلم نمیخاست این کارو بکنم دوباره گففف نکشی بیرون وای یدفه من با فشار خالی کردم تو کوسش آههههه دانیالم دانیااااالم عزیززز دلممم .. جوووونم بیا بغلم .چن دقیقه ای ولو شدیم ….کیرمو باز گذاشت دهنش آروم داشت میخوردش دلش میخاست ادامه بدم منم که بیحال افتادم رو تخت پاشد رفت از یه جای مخفی یه چن تا قرص برداشت خورد همونجا فهمیدم که نمیخاد آرش بفهمه نمیخاست بچه دار شه بعدش حموم کردیم تو حموم باز حشری شدیم همونجا بازم سکسمون ادامه داشت شبو بغلم خوابید بهترین شب زندگیم بود صب رفتم سر کار عصر با خوشحالی دوباره خونه مهتاب بودم مهتابی که دیگه مثل خواهرم نبود یه چیز دیگه رابطه منو مهتاب تو این شب اتفاقی نبود ما تو خونه خودمون هم رابطه ی عاشقانه داشتیم ولی نه تا این حد این یه حس دوطرفه بود
نوشته: دانی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید