این داستان تقدیم به شما

سلام
من ١٦ سالمه و اسمم هم سارا هست، تو كانادا زندگى مى كنم و هيكل قشنگى دارم، پوستم روشنه، چشم و ابرو مشكيم، كمر باريكو سينه و كونه بزرگى دارم.
من سال گذشته پردم رو از دست دادم، بيشتر دخترا از اينكه بى پرده مى شن ناراحت مى شن ولى من اينطور نبودم؛ به هر حال مى خوام داستان از دست دادن پردمو براتون بگم:
اخراى روز مدرسه بود، تابستون نزديك بود و امتحانات شروع شده بود. روز قبل دومين امتحان يه پيغام “no caller id” به گوشيم فرستاده شد. من زياد علاقه اى براى خوندنش نداشتم چون خيلى امتحان سختى رو داشتم و نمى خواستم چيزى حواسه من رو پرت نكنه! به خاطر همين گوشيمو خاموش كردم تا اخرين روزه امتحان.
بعده اخرين امتحان وقتى گوشيم رو روشن كردم اولين اسمى كه روى گوشيم اومد “no caller id” بود با ده تماس گرفته شده از طرف اون!
كنجكاو شدم، ولى نمى تونستم زنگ بزنم، يك دفعه ياده پيامى كه فرستاده بود افتادم.
پيام يك سايت بود. وقتى بازش كردم اسماى مختلفى اومد، كه از كشوراى مختلفى بودن و يك دفعه چشمم روى يك اسم مرده مكزيكى افتاد.
روى نامش كليك كردم، يك عكس اومد، صورت استخوانى، پوست برنزه، چشماى عسلى و مو هاى تقريباً فرِ روشن. چهره ى خيلى جزاب مدلى داشت و بهش مى خورد ٢١-٢٣ سالش باشه. من ١٠٠٪؜ مطمئن بودم كه عكس خودش نيست، چون ببشتر به مدلاى اينستا گرام مى خورد.
 
من تا اون موقع چيزى راجب سكس نمى دونستم، درخواست دوستى دادم، و چيزى طول نكشيد كه ديدم پيام فرستاد.
نوشته بود: من خوليو هستم، دوست دارى كه باهم “chill & netflix” داسته باشيم؟
من فكر مى كردم كه منظورش فيلم ديدن و حرف زدنه! و بهش جواب دادم: چرا كه نه!
بهم گفت اگه مى تونم ادرس خونمو براش بفرستم.
ولى من نفرستادم، اون هم منو بلاك كرد.
فرداش خونه تنها بودم، ديدم يه نفر در زد، فكر كردم كه مامان بابام رسيدن خونه ولى تا درو باز كردم همون مرده تو عكس بود، دقيقاً همون قيافه! هيكلش معركه بود!! قد بلند چهارشونه و كيرش اينقد گنده بود كه انگار دوتا توپ اون زير شلوار بودن.
من تا ديدمش جا خوردم ( بيشتر ترسيده بودم). بيرون بارون شديد ميومد و از پرسيد تنهايى؟ با يه لحنه مهربونانه. منم گفتم اره.
يه دفعه درو باز كرد با شدت، اومد تو درو پشته سرش بست و قفل كرد.
من از ترس نمى دوستم بايد چيكار كنم. من از كمر بلند كرد، منم داد مى زدم ولى از جايى خونمون ويلاييه كسى صدامو نمى شنيد.
منو رو شونهاش گذاشت رو به شيكم، طورى كه كسم رو به سرش بود. شلواركمو پاره كرد و به كونم مى زد.
كونم قرمز شد و از كسم اب ميومد. خيلى ترسيده بودم ولى دوست داشتم حس رو.

 
بعدش منو رو زمين گذاشت و گفت: مى خوام دهنتو پاره كنم… يك دفعه شلوارشى كشيد پايين و كيرش مثله يك موزه گنده صاف پريد بالا.
كيرش از دستايه من بزرگ تر بود. نمى دوستم چطورى ساك بزنم و برا همين سرمو گرفت و كيرش فشار داد، داشتم خفه مى شدم ولى اون تو دهنم تلمبه مى زد، اينقد زد كه من همه جا رو تف دهنم گرفته بود. منو كذاشت روى ميزه غذاخورى و شروع به خودن كسم كردن، خييييلى حسه خوبى بود… احساس كردم كه تو بهشتم، تو كوسم باز و بسته مى شد، حس مى كردم كه اخره لذت همين جاست، اينقد كسمو خورد كه ابم اومد، بعدش منو حات سگى گذاشت و كرد تو كسم كيره گندشو… خيلى درد داشت، من تنها چيزى كه مى ديدم خون بود. ولى اون حشرى تر مى شد. من رو تخت و گذاشت و اينقد تلمبه زد كه داشت گريم مى گرفت، حس خيلى خوبى بود،
نوك سينه هام از اونى كه بودن بزرگ تر نمى شدن. بعد دو ساعت سكس ابش اومد. منو بوس كردو شمارش و داد و رفت.
هيچ وقت سكس اون شب يادم نمى ره، روزه بعدش از درد تو كسم نمى تونستم راه برم.
وقتى تو سايت رفتم و رو اسم كسى ديگه اى زدم، باز عكس اون مرد اومد، انگار منو هميشه زير نظر داشته از قبل و مى خواسته ببينه كه منم مى خوام سكس داشته باشم باهاش يا نه!

 
 
نوشته: سارا بوي بوي

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *