این داستان تقدیم به شما
سلام
من سینا هستم و قبلا داستانی نوشتم با نام (و این بود شروع کون دادن های من) و در اونجا توضیح دادم که چطور شد که به کون دادن علاقه پیدا کردم و توصیه میکنم اون داستان رو بخوانید.
اما ادامه داستان روز های بچگی و نوجوانی زندگی من به اونجا رسید که من بعد از کون دادن به هادی که ۱۶ سال داشت و خودم که ۱۰ سال داشتم به هادی علاقه بیشتری پیدا کردم چون قبل از اون فقط با همسن های خودم سکس کرده بودم و لذت دادن به هادی یک دنیا با سکس های قبلی من تفاوت داشت. هادی درشت اندام بود دست های ضمخت مردونه داشت و یه کیر کلفت تقریبا ۱۵ سانتی داشت که رگ های اون معلوم بود و نسبت به کیر من و بچه محل های همسن خودم که باهاشون سکس کرده بودنم تقریبا سه برابر بود که من دلم واسه کیرش لح لح میزد و بعد از اینکه بهش دادم دیگه یه جوری براش ناز میکردم که انگار شوهر منه و اونم نازمو میخرید واین داستان مربوط به یکی از همین ناز کردن ها میشه.
اصل داستان: یه روز تابستون که از خونه رفتم بیرون دیدم هادی دم در خونشون نشسته و داره با تیرکمونی که درست کرده بازی میکنه.
رفتم پیشش سلام کردم و نشستم گفتم چقد قشنگه این تیرکمون گفت بده من دوتا باهاش بزنم گفت بلدی گفتم اره یکم ولی بهم یاد بده بتونم درست نشونه بگیرم باهاش که گفت بیا بریم اونطرف که یه زمین خالی هست تمرین کن که اگه اشتباه زدی نخوره به شیشه خونه های مردم و رفتیم تو یه زمین خالی که پشت خونه هادی بود اونجا هادی گفت بیا روی پاهای من بشین تا بهت یاد بدم من درسته کون دادن رو دوست داشتم ولی دیگه خر که نبودم همونجا فهمیدم که باز هادی یه برنامه ای واسم داره منم که از خدام بود یه نگاه حشری و شهوت انگیزی به هادی کردم که خودش خندش گرفت که گفت بیا بشین دیگه من یه نگاه به اطراف کردم چون ظهر تابستون بود و هوا خیلی گرم بود هیچکس تو کوچه نبود و رفتم نشستم رو پاهای هادی همین که نشستم روی پاهاش یه تکونی به من و خودش داد و من رو تنظیم کرد روی کیرش و من همون اول کیر نیم راست شدشو حس کردم و قند تو دلم اب شد و تیرکمون رو داد دستم یه چندتای سنگ باهاش زدم و کم کم سفت شدن کیر هادی رو زیرم حس میکردم و همزمان که من مشغول بودم اونم بدنم رو میمالید و من حال میکردم که دستشو کرد تو شلوارم و رونهای من شروع کرد بماله که من گفتم نه اینجا خطرناکه ممکنه کسی ببینه که هادی دستشو کشید بیرون و من از روی پاهاش بلند شدم همین که هادی بلند شد و سیخ بودن کیرشو دیدم دست و پام شل شد و پشیمون شدم که چرا ناز کردم و بلند شدم از روش.تو همین لحظه دیدم یکی دیگه از بچه محل ها به اسم جواد که همسن هادی بود ولی چون اخلاق تندی داشت زیاد ازش خوشم نمیومد اومد توی اون زمین خالی و ما رو دید ولی شرایط عادی بود و متوجه چیزی نشد اومد جلو سلام کرد و هادی رو صدا کرد یه کناری و یکم صحبت کرد چون با هادی خیلی رفیق بود و بعد که صحبتش تموم شد خداحافظی کرد و رفت هادی اومد گفت من میخوام برم باغمون که فاصله زیادی با خونشون نداشت و یه چیزی واسه جواد از باغمون بیارم اگه میخوای توهم بیا تا از باغ یه چوب خوب واسه تیرکمون برات دربیارم و یه تیرکمون برات درست کنم منم با خوشحالی زیاد قبول کردم و راه افتادیم سمت باغ و منم خوشحال بودم که هادی اینقد هوای منو داره
رسیدیم باغ که رفت از زیر زمین یه بسته در اورد که گفتم این چیه اندازه پاکت سیگار بود گفت اینا مال جواد اون سیگاری میکشه و داده من واسش اینجا چال کنم کسی نبینه.بد رفتیم کنار یه درخت که واسم چوب تیرکمون دربیاره همون طور که داشتیم دنبال یه چوب که زاویه خوبی داشته باشه میگشتیم که دیدم هادی از پشت به من چسبید گفتم نه بیخیال هادی کسی میاد ابرو ریزی میشه گفت خیالت راحت کسی جرات نداره بیاد تو باغ ما و منم که عاشق دادن به هادی بودم با سکوت رضایت خودم رو نشون دادم و ازپشت چسبید بهم من بدن زنونه و قشنگی داشتم و این رو اونایی که باهام سکس کردن میگفتن و هادی هم همش از بدنم تعریف میکرد که جوون چه چیزی هستی چه کونی داری و از این حرفا کن منم حال میکردم که هادی منو به درخت تکیه داد منم کونم رو واسش قمبل کردم دادم بیرون که هادی دست انداخت و شلوار و شرت منو باهم کشید پایین و وقتی دید من کمرم رو قوس کردم دادم داخل و کونم اونجوری زده بیرون گفت سینا بدنت از زنا هم قشنگ تره اخه دفه قبل فقط دراز کشیده منو کرده بود و الان سر پا بودم و با دیدن رونهای چاق و سفید من و کون پهن و سفید و کمر قوس شده که اصلا مو نداشت و فقط یه پرز های ریز و بوری روی کونم و کمرم داشت از شدت شهوت نشست و رونهای من و لمبرهای کونمو لیس میزد و من از شهوت نفس نفس میزدم و تو اسمونا بودم که یه دفه یه صدایی شنیدیم که برگشتیم دیدیم جواد پشت سرمون وایستاده من انگار دنیا رو سرم خراب شد و زود شلوارمو بالا کشیدم و خواستم برم که جواد دستمو گرفت گفت و نذاشت برم گفتم هادی بگو ولم کنه برم وگرنه داد میزنم ها که هادی دست منو ازاد کرد و گفت همینجا پای درخت بشین و منم از سر ناچاری قبول کردم که جواد گفت سر وصدا نکن منم دو دقیقه میکنم تموم میشه وگرنه به همه میگم ابروت میره که هادی گفت اگه بخوای الان بری من جلوی حواد میگیرم تو فرار کنی ولی این میره به همه میگه که من هیچی نگفتم جواد گفت بلند شو منم بلند شدم که جواد شروع کرد بوس کردن صورتم و لب گرفتن ازم ولی من زیاد بلد نبودم و فقط اون لبای منو میخورد کنار همون درخت که دیدم هادی هم دوباره یواش شلوار منو کشید پایین و هی لمبرای کونمو منو میماله منم به جواد لب میدادم که جاهاشون رو عوض کردن که هادی ازم لب میگرفت و جواد رفت پشت من که وقتی نشست کون منو دید گفت مادرجنده چه کونی داری تو از دختر فلانی که یه بار کردمشم بهتره که لمبرای منو باز کرد و لای لمبرامو لیس زد که من از شدت شهوت یه اخی گفتم و هردوتاشون یه جانی گفتن و دوباره مشغول شدن هادی تیشرت منو در اورد سینه هامو میخورد و جوادم لای کونم و سوراخمو لیس میزد که من از شهوت کیرم مثه یه تیکه چوب سیخ شده بود که جواد گفت چه کونی گیرم اومد جون معلوم خودتم خوب حال میکنی کونی که من از خجالت هیچی نگفتم که بلند شدن و گفتن بخور که چون کیراشون بزرگ بود فقط کمتر از نصفش تودهنم جا میشد و کیر هر کدوم دو یه دقیقه خوردم اوناهم از خوشحالی و شهوت تو اسمونا بودن
دیدم همون پیش ابی که هادی اسمشو بهم یاد داده بود از کیرشون داره میاد که گفتن بسه بلند شو بلند شدم هادی یه تف انداخت سر کیرش و ازجلو گذاشت لای پاهام که من خیلی حال کردم وقتی یه کیر کلفت و داغ رفت لای پاهام و لیز میخورد لای رونام داشتم لذت میبردم که جوادم یه تف کرد روکیرش و یه تف هم با انگشتش مالید لای لمبه های کونم ک کیرشو از پشت گذاشت لای پاهام و لمبرای کونم و یه اخی گفت و شروع کرد تلمبه زدن لای کونم نمیدونید من چه لذتی میبردم که دوتا کیر کلفت و داغ از عقب و جلو لای پاهام و کونم بودن و من وسط دوتا جون هیکلی و کیر کلفت بودم و من میکردن و هادی هم ازلبام بوسم میکرد ۳ یا ۴ دقیقه که گذشت جاهاشون رو عوض کردن هادی رفت پشتم جواد اومد جلوم و دوباره میکردن و منم لخت وسطشون سرپا ویستاده بودم که تلمبه هاشون یکم محکم تر شده بود و کیراشون لای پای من به هم مالیده میشدچون کیرای بلندی داشتن که هادی از پشت کمرمو گرفت و چندتا تلمبه محکم زد که ابش اومد که یه دفه لای پاهم به شدت داغ و لیز شد که هادی گفت اخ جون خدا چه حالی داد کیرشم در اورد و نشست رو زمین جوادم اومد پشتم و کیرشو گذاشت لای کونم و گفت کونتو چفت کن منم کونم سفت کدوم و پاهامو به هم فشار دادم که بخاطر اب هادی لای کونم خیلی لیز بود و جوادم تند تند تلمبه میزد و حال میکرد که ابش اومد و خالی کرد لای کونم منم بهترین لذت دنیا رو داشتم که کیرش داشت لای کونم نبض میزد و اب داغش لای کون من خالی میشد وقتی جواد کیرشو کشید بیرون و من پاهامو شل کردم اب دوتا شون از لای کونم تا زانوهام کشیده بود پایین و هادی یه پارچه کهنه از تو باغشون پیدا کرد و من چون پارچه کوچیکی بود نشد همه ابشونو پاک کنم و فقط رونام پاک کردم بقیش لای لمبرهای کونم مون از شما چه پنهون که خودمم دوست داشتم که وقتی راه میرم داغی و لیزی ابشون رو لای کونم حس کنم و این برای من دوستداشتنی بود که لباسم رو پوشیدم و هادی و جوادم قول دادن که یه تیرکمون خوب برام درست کنن و رفتیم که هادی دو روز بعد من تو کوچه دید که گفت تیرکمون برات اماده کردم که رفتیم در خونشون و بهم داد که من خوشحال باهاش بازی میکردم و تا چند روز با نگاه های شهوت الود جواد تو کوچه مواجه میشدم و براش عشوه میومدم. واین داستان صد درصد واقعی بود و زندگی روزمره یه بچه خوشگل شهرستانی بود که به بچه محل هاشون حال میداد.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید