این داستان تقدیم به شما
سلام
من اسمم سینا هستش و در حال حاضر ۲۱ سالمه و هیچ جذابیتی برای سکس ندارم اما در زمان بچگی و تا قبل از اینکه ریش و سیبیل در بیارم و چهره مردونه بگیرم یکه بچه خوشگلی بودم که سرم دعوا بود در حدی که همیگه رو سر من تهدید به چاقو کشی کرده بودن چندین مرتبه.
قدکوتاهی داشتم نسبت به هم سن های خودم، چهره جذاب و شهوت برانگیزی داشتم ،صورت و بدن تپلی داشتم ،بدنم کم مو و ژله ای بود. ترکیب بدنم هر پسری رو حشری میکرد طوری که رون های گوشتی داشتم یه کون تپل و برجسته ژله ای و یه کم شکم که به گفته افرادی که باهام سکس کردن من از همه پسرا و زن هایی که باهاشون سکس کردن یا بهشون نظر سکسی داشتن بهتر بودم که البته بدنم به مامانم رفته بود.
خب بریم سر داستان من از کلاس اول ابتدایی سابقه دادن دارم و تقریبا همه بچه های محل من رو کردن و منم اونایی رو که همسن خودم بودن رو کردم چون شرط میذاشتم اگه میخواین منو بکنین باید منم شمارو بکنم و اوناهم چون شدیدا تو کف من بودن قبول میکردن ولی میگفتن به کسی نگی. منم تصمیم گرفتم این ماجرا ها رو واسه شما دوستان هم تعریف کنم تا حالشو ببرید.
من به صورت عجیبی دوست داشتم که یه پسر من رو تو بغل بگیره و ناز و نوازشم کنه و منم براش ناز کنم یه حس عجیبی بود و همین باعث شد سکس رو در سن پایین و با همسن های خودم شروع کنم طوری که حتی نمی دونستیم ارضا شدن چیه و فقط نوبتی کیرمون رو میذاشتیم لای پای هم و من وقتی طرفم میومد بالای من رو بوس میکرد و یه تف مینداخت لای پاهام قند تو دلم اب میشد و همین که کیرشو میذاشت لای پاهام حال میکردم که یه چیز گرمی لای پاهامه و این داستان ادامه داشت تا کم کم پسر های بزرگتر محله فهمیدن که بله این سینا خوشگله اهل حاله و شروع کردن به محبت کردن به من و هرکی میخواست من رو جذب خودش کنه و منم از اینکه این همه بهم توجه میشد خوشحال بودم و یکی از بچه ها که اسمش هادی بود و۱۶ سال داشت یه روز به من که ۱۰ سال داشتم گفت که تو باغشون که فاصله کمی هم تا خونشون داشت چندتا توله سگ خوشگل داره و رفتیم که من اونی که دوست دارم رو انتخاب کنم که بده به من وقتی رسیدیم تو باغ توله ها رفته بودن زیر یه سری خرت و پرت ضایعاتی که گوشه باغ بود و ما باید صبر میکردیم که بیان بیرون وقتی نشستیم دیدم هادی استرس داره انگار یه چیزی میخواد بگه ولی نمیتونه کم کم اومد کنارم دست انداخت گردنم و من فهمیدم که قضیه چیه هم ترسیدم و هم چون هادی پسر خوبی بود و من باهاش صمیمی بودم دل تو دلم نبود شروع کرد یکی از سینه های انگولک کردن و وقتی دید من دارم لبخند میزنم و عشوه میام فهمید که من بدم نمیاد و شروع کرد مالوندن سینه هام دستشو کرد تو لباسم و سینه هام مالوند و منم عشوه میومدم که نکن الان کسی میاد که گفت خیالت راحت هیچکی نیس دست برد لای پام وشروع کرد رونای من مالوندن چون هادی میرفت سر کار بنایی دستاش ضمخت بود که البته من بیشتر حال میکردم که دستای ضمختش رو بدن نرم و صاف من مالیده میشد بعد دست منو گرفت گذاشت رو کیرش که بمالم وقتی دست زدم هنگ کردم چقدر بزرگ بود تا اون زمان کیری یه اون بزرگی لمس نکرده بودم و خودش دست کرد کیرشو از تو شلوارش در آورد ودست منو گذاشت بالاش
من تعجب زده مالش میدادم و اون لباس منو داد بالاو سینه هامو که زیادم برجستگی خاصی نداشت چندتا بوس کرد من هیجان عجیبی داشتم من رو نشوند روی پاهاش و دستاشو کرد تو شلوار من که یکم اونده بود پایین و از جلو لای پاهامو میمالید و از عقب لمبرای کونمو وهی سینه های بوس میکرد و میگفت جون بعد دستم یکم خیس شد وقتی نگاه کردم دیدم سر کیرش یه مایع لزج اومده من هنوز مایع منی مرد رو ندیده بودم البته خودش گفت ای پیش ابمه بعد پیراهن خودشو در اورد رو زمین پهن کرد و من رو دراز کرد روی اون طوری که پشتم به زمین و صورتم رو به هوا بود شلوارشو کشید پایین و من تازه متوجه بزرگی کیرش شدم نشست رو من بدنم میمالید و باکیرم بازی کرد بعد یه تف انداخت لای پای من که من حال کردم با این تف داغش وکیرشو از زیر تخمای من کرد لای پاهام همین که کیرش رف لای پاهام من خیلی عشق کردم یه کیر کلفت داغ لای پاهام لیز میخورد و تا لای لمبرای کونم میرفت و صورت من بوس میکرد یکم که تلمبه زد گفت برگرد وقتی برگشتم و کونم رو دید همش میگفت جان عجب کونی داری سینا و منم حال میکردن از تعریف کردنش چند دفه کونم بوس کرد و لمبراشو لیس زد و دوباره تف انداخت لای پاهام و همینکه کیرشو گذاشت لای پاهام من عشق میکردم انگار دنیا مال من بود و شروع کرد رو تلمبه زدن بعد از سه یا چهار دقیقه من توحال و هوای دیگه ای بودم که گفت سینا پاهاتو چفت کن من لای پامو چفت کردم و ایجوری کیرشو بیشتر حس میکردم و حال عجیبی میداد که یه دفه منو گرفت و محکم خودشو به من فشار داد و یه مایع خیلی داغی لای پاهای خالی شد و اون لحظه ای که من محکم فشار داد و نبض زدن کیرش لای پاهم و خالی شدن ابش لای کونم و داغ شدن لای لمبرای کونم از ابش بهترین لحظه دنیا بود که بعد چند ثانیه بلند شد از روی من و گفت پاشو خودتو تمیز کن بریم و من با شرت های یکم لای پاهامو تمیز کردم و شلوارمو کشیدم بالا و پیراهنمم دادم پایین و با هادی رفتم تو باغشون راه رفتن و گشت و گذار تا توله سگ ها بیان بیرون که یکی برام بگیره و من همونطور که کنار هادی راه میرفتم لای لمبرای کونم هنوز با اب هادی لیز و داغ بود و حس جالبی داشتم و این شروع کون دادن های من بود…
ممنون که داستان منو خوندین
سینا کوووون
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید