این داستان تقدیم به شما
گردن سفید و خوش لیسش از بارزترین ویژگی هایش بود. وقتی من ازدواج كردم خواهرزن خوشگل و سفیدم برام بسیار جذاب بود.اما بخصوص اوایلش چون كمتر نسبت به من شناخت داشت و از طرفی دختر سنتی بحساب می آمد كمتر فرصت صحبت های دونفره یا چیزی شبیه این پیدا میكردم.٣٥ سالشه و همیشه هم پوشش سنگینی جلوی من داشت. رفت و آمد ما خونه مادرخانومم زیاد بود و بعضا فرصت های نامتعارف پیش میامد تا بتونم از دیدن اندام گوشتی و سفیدش لذت ببرم. والاترینش صحنه ای بودكه از حمام امده بود و زیبایهاش تو لباس شبش دوچندان شده بود. تقریبا در همه سكس هام، سكس با اون رو تصور میكردم. من در جریان مشکلاتش با همسرش بودم و تقریبا اوضاع خوبی نداشت رابطشون. اما از انجاكه خیلی دختر توداری بود كمتر من فرصت اظهارنظر تو رابطشون رو پیدا میكردم
تا اینكه سر یه موضوع قرارداد مالی از دست شوهرش خیلی عصبانی بود و چون منو تو این مسائل قبول داشت مدتی با من روزی چندبار تلفنی صحبت میكرد و از یه جایی به بعد بیشتر جنس صحبتهامون درددل شده بود تا اصل موضوع. روانشناسی بهم اجازه میداد تحلیلش كنم. مثل خیلی از مشكلات زوج ها، ریشه مشكل اونها هم تو رابطشون سكس ناموفق بود. قطعا نمیتونستم خیلی صریح بهش در اینباره بگم اما گاهی اشاراتی میكردم. اونم كه فكر میكرد من حق دارم و یكی پیدا شده دست روی اصل مطلب گذاشته ، هربار عطشش برای صحبت با من بیشتر میشد. منم بیشتر و بیشتر مجذوبش میشدم.
یه بار كه بعداز تعطیلی از كارمون با هم تو یه كافه قرار گذاشته بودیم تا كمی اختلاط كنیم موقع برگشت دستشو گرفتم و كنار لبشو بوسیدم. مزه شیرینی میداد. هنوز دیوونه سفیدی تن داغش بودم. تو تصوراتم بدن لخت و نرمشو تصور میكردم. از خط سینه هاش میشد فهمید كه چه جادویی زیر لباسش قایم كرده. اوج ماجرا اما انجابود كه برای ثبت نام تو لاتاری كه گفته بود من براش انجام بدم عكس لازم داشتم. اونم یه عكس معمولی باحجاب برام فرستاد. به كنایه بهش گفتم میتونستی یه عكس جذابتر بفرست!
گفتم بهش بیا خودم ازت ی عكس بهتر بندازم. خریدن دوربین عكاسی جدیدم بهانه خوبی بود. البته اونموقع پیشنهادم این نبود كه تنها بیا خونمون چون جوابش كاملا معلوم بود. اما چون روزهای اخر ثبت نام بود ی روز زنگ زد و گفت امروز هستید بیام؟ منم نگفتم كه خواهرت نیست . اخه خانمم رفته بود یه مسافرت دو روزه . بالاخره آمد. منم از قبل داشتم سناریوهای مختلف رو پیش بینی میكردم.
من زود راست میكنم. ترسم این بود نكنه آبروم بره قبل از اینكه وارد فاز سكس بشیم. شایدم هیچ وقت نشیم! وقتی وارد شد و فهمید خانمم نیست واكنش جدی نشون نداد، فكر كنم خودش هم انگار میدانست. ازش خواستم آماده بشه تا من دوربینمو آماده كنم. رفتم تو اتاق كه دوربینو بیارم وقتی برگشتم با یه لباس مشكی سكسی آماده بود. تضاد مشكی و پوست سفیدش دیوانه كننده بود. چندتا عكس ازش انداختم و در این مدت خوب وراندازش كردم. خیلی به یه سكس كامل و واقعی امید نداشتم. اما با خودم گفتم یا میشه یا نمیشه، یه كم ارزش ریسك رو داره. تو تمام این مدت هم كیرمو به زور تو شورتم فیكس میكردم كه شق شدگی
ش معلوم نشه. اما بعدش عمدا كاری كردم كه اونم بفهمه و منتظر واكنش اون باشم. وقتی منو تو اون وضع دید یه كم سرخ شد. با پررویی اما كنارش نشستم تا فرصت فكر كردن نداشته باشه. یه كم گرم صحبت شدیم و از اوضاعش جویا شدم. كم كم دستش رو كه تو دستم بود شروع كردم به بوسیدن و بعد بازوهای لختشو …
از همیشه بهش نزدیكتر شده بودم. دخترها بیشتر از هرچیز از صدای مردا تحریك میشن منم تو این كار استاد بودم. تمام مخ زنی هام به این شیوه بود. چنان ارتعاش رادیویی به صدام میدادم كه بیا و ببین.
سرش رو روی سینم گذاشتم. احتمالا از انجا كیر نیمه شق منو میدید. با نوازش موهاش رفتم سراغ گردن خوشبوش. تا میشد بوسیدمش. همه چیز داشت خوب پیش میرفت، وقتی صورتشو نگاه كردم دیدم چشماشو بسته و انگار خودش و اون لحظه رو تقدیم من كرده. منم دیگه زیاده گویی نكردم و دست انداختم توی سینه های نسبتا كوچكش. از نوكش معلوم بود كه داره لذت میبره. اما كامل لخت كردنش منو میترسوند. روی مبل ملحفه كوچكی بود كه انداختم رومون . شنیده بودم برای بار اول لخت شدن زیر پتو یا چیزی شبیه اون راحت تره.
كامل خوابوندمش و بولوزش رو دراوردم و بعدهم سوتین سبز رنگش. وقتی نوك سینه هاش بهم میخورد، لذتی از این بیشتر برایم متصور نبود. رفتم سراغ خوردن یكی یكیشون. مزه و بوی فوق العاده ای داشت. اول خودمو كامل لخت كردم و بعدشم عشق جدیدم رو. كسش چیزی نبود كه بخواهم زیر ملحفه بكنمش. میخواستم ببینم چقدر شبیه تصوراتمه. ملحفه رو بالا دادم. چیزی كه میدیدم فقط مشابهش رو توی عكس و فیلم های پورن دیده بودم. كس سفید، با جوشهای ریز صورتی و كاملا خیس. یه ذره با دستم تابش دادم و رفتم سراغ لیسدنش. یه كم بوش برام جدید بود اما وقتی میفهمیدم داره لذت میبره منم انگیزه میگرفتم. انقدر اد
امه دادم كه خودش دیگه دست برد سمت كیرم و كیرمو هل داد تو كس مهربون و نرمش. سر كیرمو اروم گذاشتم روی كس داغ و پرمحبتش و تا ته فرو كردم. نرم میرفت و میومد. صورتش كاملا سرخ و پرحرارت بود. چند دقیقه ای بیشتر نتونستم تلمبه بزنم و آبم رو ریختم رو نافش. چند دقیقه ای كنار هم خوابیدیم و ادامه ارتعاش صدا!
فقط بار اول برامون سخت بود، حالا دیگه برام ساك هم میزنه و اگه فرصت بشه چند راه باهم میریم. بهترین قسمتش سكس های كوتاهیه كه تا تنها میشیم داریم. خواهرزن چیز دیگری است، تجربه كنید، زندگی كوتاه است!
نوشته: ورانداز
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید