این داستان تقدیم به شما

سال ۷۹ با یه پیکان و کلی لوازم روی باربند رفتیم سفر شمال من،بابا،مادر، ۲خواهر و برادر کوچکم، ۲شب اول محمودآباد جاگرفتیم و هیچ، روز سوم برآن شدیم ک بریم جنگل نور 🙂 اونجا تا شب بودیم و به پیشنهاد یکی قرار شد اونجا توی چادر برزنتی ک آورده بودیم شب بخوابیم، جاها پهن شد، بابا اونور چادر دم در و من اینور چادر دم این در، وسطم باقی خوابیدن، کنار من خواهر بزرگترم خوابیده بود، پشت بمن، ب پهلو خوابیده بودم و کون قشنگش رو نگاه میکردم، قبلا خیلی ب یاد بدن سفیدش جق زده بودم، بدن بسیار خوبی داشت، نتونستم جلوی خودم رو بگیرم…
 
آهسته بهش چسبوندم یواش دستم رو گذاشتم روی کونش، گرمی کونش آبم رو آورد، خسته بودم و خوابم برد، فردا جمع کردیم و رفتیم نوشهر ی ویلای ۳ خوابه گرفتیم و بما ۲ خانواده از خودمون اضافه شدن، شب من بهمراه ۲خواهر دیگه پیش هم توی یکی از اتاق‌ها خوابیدیم، ۱ساعتی گذشت و خواهرم رو برانداز میکردم، دیدم پیراهن مردونه پوشیده و تخت سینه سفیدش چشمک میزنه، یواش دکمه دوم رو باز کردم و آهسته دستم رو بردم و روی سینه ش گذاشتم، لذتی بی حد داشت، نرم و سفید، از پشت چسبوندم بهش و دوباره آبم اومد توی شورتم و خوابم برد، فردا شب همون مسیر ولی! در کمال تعجب دیدم خواهرم دامن پوشیده، با کمی تامل دستم رو بردم و کمی به رون و شورتش کشیدم، تکون نمیخورد، فشار دستم رو بیشتر کردم و آهسته چاک کونش رو لمس کردم، یا خوابش سنگین بود یا خودش رو بخواب زده بود، دل رو زدم به دریا و شلوارم رو کشیدم پایین کیرم رو یواش کردم لای پاش و شورتش، داغ بود، دست دیگم هم روی سینه ، به ۳ نرسیده آبم اومد!
 
بخودم فوش میدادم که چرا به این زودی، صبح رودر رو نمیشدم باهاش، میترسیدم آب لاپاش رو فهمیده باشه، توی شهر خرید میکردم و از داروخانه با خجالت اسپری تاخیری ک اسمشم بلد نبودم خریدم و بسمت کلاردشت حرکت کردیم، جا گرفتیم و شب رختخواب های صاحب خونه رو پهن میکردن و خواهرم گفت اینجا سرده و من وتو زیر این لحاف میخوابیم، منم از خدام، وقت خواب اسپری رو زدم ، چراغا خاموش شدو خودم زدم بخواب و ۱ساعت بعد شروع کردم دیدم دوباره دامن پاشه و جسارتم بیشتر شده بود بعد از کمی لمس کونش دستم رو کردم توی شورتش، اون بعدا فهمیدم عمدی بوده، قمبل کرد ، نفسم بند اومده بود، تا بحال دستم به اینجاها نرسیده بود، دستم رو در آوردم از پایین تیشرتش که ناباورانه فهمیدم سوتینم نداره، سینه ها شو مالیدم و اون مثلا توی خواب حشری شده بود و کونش رو می‌آورد عقب که بگیرم برسه. حالا کیره راست نمیشد، البته من تو کف سینه هاش بودم و میمالیدمش، بالاخره راست کردم، بسیم آخر زدم و یواش شورتش رو دادم پایین…

 
کیرم رو سر دادم لاپای خیسش، تمام لاپاش خیس بود، جلو عقب میکردم، خودم ک هنوز چیزی نمیفمیدم ولی ظاهرا اون ارضا شدش، بدنش و رونهاش سفت شده بود، یهو شروع کرد به برگشتن بسمت من. دلم هوری ریخت، سریع داشتم خودم رو جمع جور میکردم ک خودش رو کشید بالاترو گرمی سینه هاشو روی صورتم حس کردم، باورم نمیشد، خواب بودم؟! آخر حال بود، نوک بزرگ سینه هاشو لیس میزدم، البته نگاه کردم چشماش بسته بود، کیر راستم منو بخودم آورد، دوباره درش آوردم ،دستم رو لای پاش کردم، اونم کمی پاهاشو باز کرد، چه کوس نرمی داشت واقعا لذت بخش بود، شورتش رو پایین دادم و رفتم جلو تر، سینه تو دهن، کیرمو گذاشتم لای پاهاش ، انگار داشتم کوس میکردم، چند دقیقه ای گذشت و سرم رو فشار داد ب سینه هاش، از آب داغی که لای پاشو خیس تر کرد فهمیدم دوباره ارضا شده، حالی ب حالی شده بودم و آبم اومد و ریختم لای پاش، خوابمون برد، صبح داشتش جاهارو جمع می‌کرد دیدم تشک صاحب خونه بیچاره پر از لک رنگارنگه آب اون و آب منه، البته بروی هم نیاوردیم، اگر لایک کردین فتح کونش در تهران رو براتون میگم. اینم عکس کونش

نوشته: بهمن

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *