این داستان تقدیم به شما
این داستان براساس یك سری اتفاقات واقعی نوشته شده. امیدوارم لذت ببرید
من سعید هستم ، الان سی و بنج سالمه ، اما داستان مربوط میشه به چندین سال پیش ، قبل از كنكور دانشگاه. ما تو یه محله نوساز توی شهر بزرگ زندگی می كردیم ، اون موقع هنوز كوچه ها اسفالت نداشت و همه خونه های محل هم یك واحدی بودند . تو این چند سال اخر البته همه خونه های تك واحدی رو خراب كردند و چهار طبقه هشت واحدی جاش ساختند. خوبیه تك واحد بودن خونه ها این بود كه ما بچه های محل همدیگرو خیلی خوب می شناختیم ، با هم بازی می كردیم و با هم بزرگ می شدیم . تابستونها كه از صبح تا شب تو كوچه بودیم ، زمستونها هم بالاخره چند تا چند تا خونه یكی جمع می شدیم . دختر و پسر هم مهم نبود، فقط همه با هم دوست بودیم
اما ، كم كم كه سن هامون زیاد می شد و به دوران بلوغ می رسیدیم ، بواش بواش احساس های عاطفی متفاوتی درونمون ایجاد می شد . البته هر كی بسبك خودش. مثلا ناصر كه اتفاقا از هممون هم بزرگتر بود بعدها بهم گفت كه تمام فكرش این بوده كه همه دخترهای محل رو بكنه كه البته تا حدی هم موفق بوده، از اون طرف هم مثلا سمیه رو داشتیم كه همش عاشق می شد و اهنگهای داریوش گوش می كرد ، لاو می تركوند و شعرهای عاشقونه می خوند و از این كارها
من اما، نه اهل عاشق شدن بودم ، نه اهل كردن دخترهای محل ، چون من فانتزی بزرگتری داشتم. من اصلا نسبت به دخترای محله حس و حال سكسی نداشتم چون از بچگی باهاشون همبازی بودم ، در عوض من عاشق ماماناشون بودم. وای كه من می مردم واسه دیدزدنهای یواشكی زن های خوشگل و خوش هیكل همسایه .
یكی از خانومهای همسایمون اسمش ناهید بود، بینهایت زیبا . قیافه اش كاملا یك زن شرقی بود ، اصلا چاق نبود ولی رونها و كون كپل درشتی داشت . دو تا دختر داشت ، یكیشون دو یا سه سال از من كوچیكتر بود و اون یكی خیلی بچه بود ولی سنش رو نمی دونم
دختر بزرگه اسمش الهام بود ، بشدت لاغر و با پوست سبزه. زیاد هم خوشگل و جذاب نبود. تو محل، مادر من و ناهید جون خیلی با هم رفیق بودند ، برای همین همیشه یا ما خونه اونا بودیم یا اونا خونه ما. اتفاقا من هم خیلی راضی بودم چون عاشق دید زدن اندام هوس انگیز ناهید جون بودم.
هر چقدر دلم می خواست با ناهید جون سكس كنم ، درست برعكس به تنها چیزی كه فكر نمی كردم سكس با الهام بود، چرا كه اولا از بچگی با هم بزرگ شده بودیم ، در ثانی هیچ جذابیت دخترونه ای نداشت ، و با اینكه سنش به ١٦سالگی رسیده بود ولی برجستگی سینه هاش بزور از زیر پیراهنش دیده می شد.
من همیشه تو كف بودم كه اخه چطور از اون مادر سفید ، خوشگل و خوش اندام با اون سینه و كون درشت یه همچین دختری در امده ؟. احتمالا ژن غالبش ،از باباش بود چون برعكس ناهید جون ، شوهرش هم لاغر و هم سیاه و زشت بود
ارتباط زیاد من و الهام ،فرای تصور من ، باعث شده بود تا الهام كاملا به من وابسته و یواش یواش دلبسته بشه ، بطوری كه یروز ، دیگه عاشق عاشق من شده بود. روزی كه با گریه و التماس بهم می گفت اینقدر عاشقه منه كه حاضره برام بمیره ، من داشتم شاخ در میاوردم .
همش با خودم می گفتم ، چیكار كنم تا از شر این خلاص بشم؟ اگه بهش نه بگم و تردش كنم ، كه كص خله یهو می ره خودشو می كشه ، اگرم چیزی بهش نگم ، احتمالا روز بروز بدتر میشه .
برای همین تصمیم گرفتم ماجرا رو روشن البته با یه ملاحظاتی بهش بگم . بهش گفتم الهام ، من اصلا هیچ گرایش جنسی به تو ندارم ، در عوض واقعیت اینه كه ، من عاشق مامانت هستم و از هر موجودی تو دنیا بیشتر دلم می خواد با اون سكس داشته باشم .
با خودم فكر می كردم اكه این حرفا رو بشنوه دست از سر من بر میداره و دمشو می زاره رو كولش و می ره ، اما زهی خیال باطل ، درست برعكس، الهام كفت ، تو دنیا هیچ موجود مونثی از من به مادرم نمی تونه شبیه تر باشه پس تو بیا من سكس بكن و فكر كن كه با مادرم هستی. درسته خودم ١٨ سالم بیشتر نبود ، اما از منطق یه دختر ١٦ ساله عاشق از این بهتر هم نمی شد انتظار داشت
بهش گفتم اوكی پس دو تا شرط داره ، اول اینكه برای تحریك من از فردا هر چی می تونی از مادرت عكس و فیلم تهیه می كنی ، دوم اینكه ، اصرار نمی كنی كه پرده تو بزنم كه فردا گیرم بندازی شوهرت شم ، من فقط از عقب باهات سكس خواهم داشت . الهام با خوشحال قبول كرد ، البته من می دونستم كه وقتی دارم از سكس از عقب و از این جور چیزها باهاش حرف می زنم ، هیچ ایده ایی نداره و فقط اسمشو شنیده و یا چند بار هم احتمالا شیطونی كرده و با دوستاش عكس یا حداكثر گیف متحرك دیده، برای همین هم می دونستم نمی تونم از روز اول باهاش سكس كامل (منظورم از كون) بكنم و باید یواش یواش همه چی رو خودم بهش یاد بدم. خودم هم همچی تحفه ایی نبودم و بجز چند تا لاپایی و دو سه تا كون نصفه نیمه (دختر منظورمه اصلا گرایشی به پسر نداشتم. )هر چی بلد بودم یا از حرفای دوستام بود یا از فیلمهای سكسی.
اما خداوكیلی ، تنها مشوقم ، اون عكسهای بود كه قرار بود از مادرش بگیره ، وگرنه خود الهام هیج جذابیتی برام نداشت.
جلسه اول كه با هم مثلا سكس داشتیم ، قرار شد بهش ساك زدن رو یاد بدم ، باید اقرار كنم با اینكه اوایلش همش دندون می زد ، ولی خیلی سریع یاد گرفت و تو جلسات سوم و چهارم دیگه یه ساك زن حرفه ایی شده بود كه تا حلقش كیر منو فرو می كرد
چون اینجاهای داستان خسته كننده و سرعتش كمه ، می خوام یكم فست فوروارد بزنم به چند ماه بعدش ، وقتی الهام دیگه تو سكس عالی شده بود ، هم خوب ساك می زد و هم خوب كون می داد و عكسای مامانش ، وای خداااا
اینقدر سر عكسا بهش غر زدم تا دیگه یه حرفه ایی كار كشته شده بود ، حالا می خوام خاطره یه روز سكس خوبمونو براتون تعریف كنم
ساعت حدودای سه بعدازظهر بود كه موبایلم زنگ خورد ، دیدم الهامه، می خواستم بیخیالش بشم ، اما این چند وقت خیلی بنده خدا رو پیچونده بودم ، بابا اخه دختره سیرمونی نداره ، یعنی من بیست و چهار ساعت بكنمش بازم دلش می خواد ، سی كیلو وزنشه قد الاغ سی صد كیلویی دلش كیر می خواد ، با بی حوصلگی جواب تلفنشو دادم ،
گفت پدر مادرش رفتند شهرستان دیدن مادر بزرگش و تا اخر شب نمیان ، التماس می كرد پاشم برم خونشون، می گفت نیم ساعته داره داخل كونشو با فشار ابگرم می شوره تا اماده سكس بشه ، بهش گفتم بابا من سه ماه دیكه كنكور دارم ، جانه جدت بیخیال شو ، اما اون خیلی اصرار می كرد ، اخرش پاشو گذاشت رو نقطه ضعف من و تیر خلاص رو زد، كفت سعید همون عكسی با همون وضعی كه می خواستی از مامانم برات گرفتم، اینو كه گفت ، گفتم باشه الان میام
با رعایت تمام نكات ایمنی لازم جهت جلوگیری از فضولی همسایه ها ، وارد خونشون شدم . الهام یه تاپ زرد پوشیده بود بدون سوتین(البته همچی فرقی هم نمی كرد اینقدر كه سینه هاش كوچیك بود) با یه دامن چین دار مشكی اما خیلی كوتاه كه با كوچكترین قدمی كه بر می داشت تكون می خورد و شورتش از زیرش معلوم می شد
رفتم تو اتاقش و گوشیشو برداشتم ، با یه پرش افتادم رو تختش، و با اشتیاق رفتم تو فولدر عكسای گوشیش. الهام هم معطل نكرد و پرید لای پای من و زیپ شلوارمو باز كرد و كیرمو از تو شورتم در اورد و همون جور كه بهش یاد دادم شروع كرد با ولع لیس زدن و ساك زدن كیرم.
منم شروع كردم از عكسهای قدیمی به جدید دیدن ، عكسهای مامانش وقتی ساپورت پاشه، ولی نشسته و شرت سفیدش روی كون گندش از زیر ساپورتش معلومه ، عكس مامانش رو توالت فرنگی از بغل ، عكس مامانش جلو اینه در حال بستن سوتینش، خلاصه از این جور عكسها ، البته كاملا معلوم بود كه هر دفعه داره بهتر و واضح تر عكس می گیره . الهام كماكان مشغول ساك زدن بود ، یه دستمو رو موهای نچندان نرمش گذاشتم و با تمركز روی یكی از عكسای مامانش كه دامنش تا بالای رونش بالا رفته بود و سفیدی رونش تو چشم می زد ، اروم سر الهام رو پایین فشار دادم . كاملا حس می كردم نوك كیرم به اخر گلوش رسیده ، عكسا رو رد كردم تا رسیدم به اون عكسهایی كه الهام وعدشو داده بود و دقیقا فتیش محرك من بود .
ناهید جون تو عكس ، در اشپزخونه شون رو ی دو پاش نشسته بود و معلوم بود داره برنج رو واسه مهمونا تو دیس می ریزه ، اما لای پاش و شورت خوشگل سیاهش ، بطور واضح دیده میشد ، كپلی كسش زیر اون شورت قشنگ نیمه توری پف كرده بود ، چندین عكس اینجوری پشت هم بود ، من دیگه وحشتناك تحریك شده بودم ، و با فشار تمام داشتم سر الهام رو به پایین فشار می دادم ، الهام كاملا اشك تو چشاش جمع شده بود و از دماغش هم اب راه افتاده بود، حس اینكه كلاهك كیر ادم لای گلوی تنگ و لزج یه دختر بره دیوانه كننده است ، دیگه خودم هم داشتم تو دهن الهام تلم می زدم و كلشو به طرف تخمام فشار می دادم ، یهو احساس كردم خایه هام داره منفجر میشه ،و ابم باسه چهار جهش، مستقیما وارد مری الهام شد . وقتی كیرمو از دهنش در اوردم ، بجز اب دهن خودش چیزی تو دهنش نبود. الهام یه چند تا سرفه كرد و امد پهلوم دراز كشید.و شروع كرد با موهام ور رفتن و ناز كردن
دلم براش می سوخت ، خداییش خیلی به من محبت می كرد و من یك هزارم توجه اون رو بهش نداشتم. چشامو بستم و وقتی باز كردم الهام با یه لیوان ابمیوه خنك بالا سرم بود ، گفت پاشو قهرمان ، اینو بخور انرژی بگیری، هنوز اصل كاری مونده ، یه لبخند بهش زدمو دستشو ناز كردم و یه ضرب ابمیوه رو خوردم، خداییش خیلی چسبید.
دوباره امد پهلوم خوابید و شروع كردیم به حرف زدن، مسلما اكثر صحبتهای من هم راجبه مسایل سكسی مربوط به مادرش بودو الهام هم كاملا به این قضیه عادت كرده بود. خودش می دونست اكه قرار باشه دوباره امروز تحریك بشم و بكنمش ، هیچ حرفی به اندازه مامانش واسه من خوشایند نیست. صحبتهای مثله
، الهام از نحوه دادن مامانت به بابات بگو،
فكر می كنی مامانت با كس دیگه هم می پره؟
فكر می كنی بابات كون مامانتو چجوری می كنه؟
تا حالا تو مهمونیها دیدی مامانتو دست مالی یا انگشت كنند؟
و از این قبیل صحبتها كه البته الهام هم سعی می كرد با حفظ رعایت درستی و صحت ، به اروتیك ترین وجه ممكن جواب بده
خلاصه مطلب ، بعد یه یكساعتی ، دوباره احساس كردم ، می تونم واسه راند دوم حاضر شم ، طبق معمول الهام رفت تو اتاق مامانش و یكی از شورتهای سكسی مامانشو پوشید ، البته كونه مامانش خیلی بزرگتر از كون الهام بود ولی همون شورت حس خوبی بهم می داد، دامنش رو تنش كرد و تاپشو پوشید ، بعد یه اهنگ ایرانی قری گذاشت و شروع كردن رقصیدن، البته رقصیدن نه از نوع اونایی كه تو مهمونی می كنند ، بلكه جوری كه بادیده شدن شورتش از زیر دامن و تكون دادن كپلاش باعث تحریك من بشه كه اتفاقا هم خیلی موفق بود.
بعد كه مطمین شد من حسابی تحریك شدم ، عقب عقب امد سراغم، من از قبل قوطی وازلین خارجی رو كه مخصوص این كار خریده بودم (با مارك Vaseline) اماده گذاشته بودم. تجربه بهم گفته بود برعكس كرمهای واتر بیس كه برای واژن استفاده میشه ، چون كون ترشح واژن رو نداره ، اون كرمها خیلی سریع خشك و چسبناك می شند ، واسه همین از این نوع كرم كه برای پوست هم حساسیت ایجاد نمی كرد برای كون كردن استفاده می كردم
با حوصله و بدون هیچگونه عجله ایی ، اروم با انگشت پر از وازلینم سوراخشو ماساژ میدادم ، بعد چند دقیقه انگلشت دوم ، و بعد ده دقیقه انگشت سوم …
بعد الهام رو به بغل روی تخت خوابوندم و خودم به بغل پشتش خوابیدم ، پاهای الهام رو یكم تو بغلش جمع كردم و از پشت كیرمو دمه سوراخش گذاشتم و فشار دادم. این روش رو از یه اقای دكتری كه متخصص بیماری های روده بود ، یاد گرفته بودم ، دوست داییم بود و دایم راجبه موضوع های پزشكی باهم حرف می زدند ، می گفت وقتی می خواد پراب probe بررسی داخل روده رو وارد كنه ، از مریضاش می خواد تا در این پوزیشن قرار بگیرند چون بهترین حالت از لحاظ كنترل درد برای مریضه
نداشتن عجله در این مرحله بسیار مهمه ، كون كردن اكه قرار باشه برای هر دو طرف لذت بخش باشه ، باید بسیار اروم اجرا بشه تا مرحله اماده سازی تموم بشه. و اتفاقا بعدش جواب حوصلتوخواهی گرفت . اگه كون پارتنر در مرحله اماده سازی ، با حوصله باز بشه و به اصطلاح عضلات كون، بعلت درد و فشار ناكهانی اسپاسم نكنند ، بعد از اینكه اسفنكتر كون باز شد ، می تونی تا دلت بخواد تخ گاز بری ، همون كاری كه من با الهام می كردم
شاید بیشتر از ده دقیقه طول می كشید تا كیرمو اروم اروم تو كونش كنم ، هر یك سانت ، یه مکث طولانی ، دوباره یه سانت دیگه ، تا اخر ، بعد تلم های اروم ، اما بعد دیگه مثله موتور گرم شده ماشین هر جور دلم می خواست می كردمش
اول پوزیشن رو از بغل به داگی تغییر می دادم ، موهاشو با دستم می گرفتم ، محكم رو كونش می زدم ، الهام همیشه می گفت ، عاشق صدای خورن تخمام به لبای كسشه كه شرق شرق صدا داشت . بعد به داگی ایستاده تغییر می كردیم ، می دونی چی تو این حالت حال می ده ؟، اینكه دو تا تلم بزنی ، كیرتو دریاری ، بیایی عقب سوراخ كون پارتنرتو نگاه كنی ، دوباره فرو كنی. یبار امتحان كنید متوجه می شید چی می گم.
پوزیشن بعدی ، لنگها سر شونه بود ، این پوزیشن رو خیلی دوست دارم چون می تونستم ازش لب بگیرم و باهاش عشق بازی كنم
پوزیشن اخر ، معمولا اون رو میامد، در این مرحله دیگه خودش به اوج نقطه لذتش رسیده بود و معمولا همزمان ارضا می شدیم، و همیشه هم ابمو قعر كونش خالی می كردم…
نوشته: شاپور
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید