این داستان تقدیم به شما
سلام
امیر هستم.۵ساله ازدواج کردم.باعشق ازدواج کردم ولی همون اولش فهمیدم نمیتونم فقط و فقط با همسرم باشم. از همون اولش چشمم دنبال مادرزنم بود. قد بلندم و ورزشکار. دیرارضا میشم و تو سکس به شدت دنبال اینم که طرف مقابلم هرجور شده ارضا بشه. همسرم خیلی حشریه ولی نمیدونم چرا بعداز یکسال دیگه حسم بهش مثل قبل نبود، حتی سکس باهاش منو ارضا نمیکرد ولی اونو ارضا میکردم.
چشمم به شدت دنبال مادرزنم بود. یخورده چاقه ولی خوش هیکله. سینه های بزرگ و کون بزرگش همیشه جلو چشممه. من تنها دامادشم و منو از همون اول خیلی دوست داشت. باهاش خیلی صمیمی بودم
کم کم جرات پیدا کردم و دستمالیش میکردم. به کونش ضربه میزدم و دستمو دور کمرش مینداختم. وقتی عکس العملی ازش ندیدم فهمیدم خوشش میاد. منتظر فرصت بودم تا اینکه خانمم واسه ادامه تحصیل شهر دیگه ای قبول شد. یکبار که میخاستم ببرمش واسه دانشگاهش مادرش هم باهامون اومد و اونجا رفتیم هتل…
صبح که بیدار شدم دیدم خانمم رفته دانشگاه و منو مادرخانم تنهاییم . رفتم دست و رومو شستمو اومدم واسم چای ریخت و صبحانه خوردم. دیگه دلو زدم به دریا. رفتم کنارش نشستم و دستمو انداختم دور کمرش ، شونه هاشو گرفتمو کمرشو مالوندم ، ساکت بود ، سرشو چزخوندم سمت خودمو اروم بوسش کردم. از جاش بلند شد و گفت چکار داری میکنی ولی عصبانیتی تو صداش ندیدم (البته حتی اگه عصبانیم میبود من باید کارمو میکرذم) منم بلند شدم و دوباره کمرشو گرفتمو انداختمش رويه تخت، کنارش دراز کشیدمو نذاشتم بلند بشه و دستمو بردم لایه پاش، اینقدر خودشو خیس کرده بود که شلوارش خیس شده بود، آروم بود انگار فهمیده بود که نمیتونه مقاومت کنه و بهتره که خودشو دراختیارم بذاره و لذت ببره. کمی که کسشو ازرو شلوار مالوندم خودشو دراختیارم گذاشت، لباشو میخوردمو لباساشو درآوردم.اینقدر حشری بود که فقط میگفت: امیر بکن….
ولی من میخاستم لذت ببره.
لختش کردم و سینه های گندش زد بیرون…تا تونستم سینه هاشو ماوندمو خوردمشون. آروم رفتم پایین و باورم نمیشد کسش اینقدر تمیز باشه… خیلی تمیز و خوشگل بود… تو چشاش دیوونگی و شهوت موج میزد.. تا تونستم کسشو خوردم… خیلی خوش عطر بود(برعکس کس دخترش) ارضا شد… خاهش میکرد بکنمش … ولی بازم تو خماری گذاشتمش. کیرمو گذاشتم تو دستش و ازش خاستم بخوردش….جوری میخورد انگار از قحطی اومده… تا میتونست میک میزد و قوربون صدقش میرفت… پاهاشو باز کردمو کیرمو رویه کسش مالوندم، یه فحش آبدار بهم داد و گفت بکن تو کسم… منم اروم گذاشتم توش… باورم نمیشد این کس یک زن ۴۸ سالست.. خیلی تنگ بود انگار اصلا شوهرش نکرده اونو… منو محکم توبغلش گرفته بود انگار میترسید فرار کنم…تا تونستم تلمبه زدم.
کیرم تو کسش اتیش گرفته بود. کسش پر اب بود و صدایه تلمبه زدنم کل اتاق برداشته بود. لباشو میخوردم سینه هاشو گاز میگرفتم و میکردمش … داد میزد که جرم دادی امیر… سرمو بالا میکردو نگام میکردو قوربون صدقه خودمو کیرم میرفت
۱۰ دقیقه کامل تلمبه زدم که دوبار ارضا شد… منم ارضا شدم و بیحال تو بغل هم افتادیم… دراز کشیدیمو استراحت کردیم، میخاست بلند بشه ولی نذاشتم. انگار جون دوباره گرفته بودم و میخاستم دوباره بکنمش. باورش نمیشد ولی دوباره کردمش. اینبار از عقب هم کردمش و برای اولین بار کونشو افتتاح کردم. رفتیم حموم و همو شستیم. از حموم که اومدیم بیرون یهو بغلم کرد و گفت خیلی دوست دارم امیر… منم بغلش کردمو صروتشو غرق بوس کردم. لباس پوشیدیمو رفتیم بیرون پیاده روی. اونجا بود که فهمیدم خانم حسابی حشریه از اونطرف با یه شوهر سرد سروکار داریم که ماهی یکبار میکندش و اونم فقط واسه ارضا شدن خودش. علت تنگ بودن کسش هم این بود که سزارین کرده بود. الان یکساله که هفته ای سه بار میکنمش. هرجایی فرصتش میشه میکنمش البته دوست داره بدون استرس سکس داشته باشیم. تو زندگیم خیلی سکس داشتم. با زنایه زیادی سکس داشتم. هم از جلو هم از عقب . ولی سکس با مادرزنم یچیز دیگه بود و هست… فوق العاده ترین اتفاق زندگیم بود… خیلیی دوسش دارم.
نوشته: امیر
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید