این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان. من رضام ۱۷ سالمه. معمولا خیلی اهل بیرون رفتن و گشت و گذار نیستم. و اکثر وقتا توی خونم. چیزی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به شش ماه پیش…
من یه خواهر بیشتر ندارم که اسمش مرجانه و ۲۳ سالشه و پرستاره. حدود یه سال پیش بود که توی دانشگاهشون با رحیم آشنا شد و عاشقش شد.اوایل خانواده راضی نبودن چون از رحیم شناخت درستی نداشتیم و شغل و ظاهر خوبی هم نداشت. ولی بالاخره با اصرار خانواده رحیم و خواهرم این ازدواج شکل گرفت. من چون بیرون نمیرفتم، ناهید به رحیم اصرار کرد که رضا رو هم با خودت ببر بیرون. رحیم اهل استخر و شنا کردن بود. خلاصه رحیم هم پاشو تو یه کفش کرد که از این بعد هر هفته باید باهام بیای استخر. منم قبول کردم. من بدنم لاغره ولی خیلی سفید و بی مو هستم و در مجموع بدنم خیلی نرمه. هر وقت که موقع استخر لخت میشدم میدیدم که رحیم یه جوری نگام میکنه اما خیلی به این قضیه توجه نکردم. حتی موقعی که میخواست شنا یادم بده به هر بهونه ای دستش رو به کونم میزدم یا رون هام رو لمس میکرد. رحیم هم بدنش لاغره اما با این تفاوت که از من بلندتر و پوستش تیره هست. خیلی هم سینه و پاهای پرمویی داره. خلاصه همش به من دست میزد، راستش اوایل خوشم نمی اومد ولی کم کم بیخیالش شدم.
تا این که یه شب که ناهید شیف بود و خونه نبود، رحیم گفت که رضا امشب بیا خونه پیشم، یه پلی استیشن بازی کنیم و فیلم ببینیم. اولش حوصلشو نداشتم ولی وقتی دیدم اون شب هم اینترنتم مشکل داشت و خیلی بیحوصله بودم قبول کردم. رفتم خونه آبجیم و دوتایی بازی کردیم و خوش گذشت.
تا این که موقع خواب شد و رحیم رختخواب ها رو رو زمین پهن کرد. رختخواب ها رو روی زمین نزدیک بهم پهن کرد و زود هم چراغا رو خاموش کرد. منم خوابم می اومد. وقتی دراز کشیدیم و همه جا تاریک شده بود احساس کردم دست رحیم هی به کونم میخوره. هی دستش رو میماله ووهی پس می کشه. منم هیچی نمیگفتم و تکونی نخوردم، دیدم داره آروم آروم از پشت بهم خودش رو میماله و دستش رو انداخته دورم. باورم نمیشد که خودمم تحریک شده بودم. دستش رو انداخت زیرپیرهنم و آروم آروم شکمم رو نوازش میکرد، و آروم میگفت چه نرم و نازه. ولی من هیچ عکس العملی نشون نمیدادم، چون هم روم نمیشد و هم اینکه خودم رو زده بودم به اون راه که یعنی خوابم. رحیم یه لحظه بلند شد و رفت و بعدش دوباره اومد، همونجوری که به پهلو خوابیده بودم آروم شلوارم رو کشید پایین و کونم رو چرب کرد. متوجه شدم که لباسش رو کامل درآورده و لخت شده، بودی بدنش همه اتاق رو گرفته بود، وقتی کونم رو چرب کرد از پشت لخت بهم چسبید، وای باورم نمیشد رحیم کیر به این گندگی و کلفتی داشته باشه، هی عقب و جلو میکرد و آخ جون میگفت، موهای سینه اش به کمرم میخورد و موهای کیرش به کون بدون من. اول با انگشت یه کم با سوراخ کونم بازی کرد، یه کم درد داشت ولی چون با کیرم و با سینه هام بازی میکرد، دردش رو فراموش کردم، واااااای تا به لحظه ای رسیدیم که کیر کلفتش رو آروم کرد توی سوراخ کونم، من که تا اینجا هم واکنش خاصی نشون نداده بودم دیگه طاقتم تموم شد و واقعا دردم گرفت و آخ آخ گفتم، گفتم نکن رحیم، درد داره، اما به جای اینکه رحیم کیرش رو از توی کونم در بیاره، کیرش رو بیشتر کرد، یه هو خواستم داد بزنم که همونجوری که داشت از بغل منو میکرد، صورت منو چرخوند به طرف خودش و محکم ازم لب گرفت، هر بار که از درد کیرش میخواستم فریاد بزنم می اومد و بازم لب میگرفت و زبونش رو توی دهنم تکون میداد..

ته ریش خیلی زبری داشت و صورت من که بی مو بود همش بهش میخورد، هی آب دهنش رو میریخت توی دهنم و لپم رو لیس میزد، من که اوایل، این همه از درد کیرش داشتم پاره میشدم الان داشتم لذت میبردم، فقط میگفتم رحیم آروم، رحیم جون آروم. رحیم هم عرق کزده بود اما دست بردار نبود، کیر سیاهش رو از تو کونم در اورد و بلند شد و روبروم ایستاد، گفت بخور، گفتم رحیم اخه من که اینکارا نکردم، این چیه آخه، کثیفه. رحیم با یه تندی و خشونت بهم گفت بخور دیگه کس کش کونی، نمیدونم ازش ترسیدم یا خودم دلم خواست،دهنم رو باز کردم و کیرش رو خوردم، چه کیر سیاه و پرپشمی بود، با وجودی که بدنش عرق کرده بود و بو میداد اما بوش رو دوست داشتم، دلم آروم بود که لااقل براش ساک میزنم و دیگه کیرشو نمیکنه تو کونم، اما همین که کیرش سفت و بزرگتر شد دوباره به پهلو خوابید و شروع کزد به کردنم، نمیدونم چقدر گذشت که یه هو دیدم شل شد و تو کونم آبش رو ریخت، بعد ولو شد. واااای. بعد از این که کارش رو تموم کرد با وجودی که ارضا شده بود باز هم سینه هامو نوازش میکرد و ازم لب میگرفت.نمیدونم چه علاقه خاصی به لب ها و دهنم داشت. همش ازم لب میگرفت و زبونش رو تو دهنم میچرخوند میگفت جون تو از خواهرتم بیشتر به کیرم حال دادی کونی‌ کوچولوی خودمی از این به بعد و شروع کرد به لیسیدن گردنم…
از اون شب تا الان شش ماه گذشته ولی رابطه من و رحیم هنوزم بعصی وقتا ادامه داره.
 
 
 
نوشته: رضا حلقه تنگ

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *