این داستان تقدیم به شما

سلام اسمم مهرداد ۲۷ سالمه و این جریانی که میخوام بگم ماله سه ماه پیشه. من تو یه واحد ۵۰ متری زندگی میکنم و کلا ساختمونمون سه طبقه تک واحدیه. طبقه دوم هم دوتا مجرد دانشجو مث خودم هستن که تقریبا با هم دوست هستیم اسمشونم احسان و رضا و بعضی روزا مهمونی میگیریم و دوستامونو جمع میکنیم بزن و بکوب.رضا ۲۷ سالشه و احسان ۳۰ که با هم خونه رو اجاره کرده بودن.
فقط طبقه سوم زن و شوهر هستن که شوهرش ۳۴ سالشه و خانمش ۲۵ که این همسایه مون همیشه میزد تو پَرمون!
البته اوایل اینجوری بود ولی بعد اومد و به جمعمون اضافه شد. اوایل میگفت داریم استراحت میکنیم چقدر سر و صدا دارید داداش؟ منم گفتم لوطی دلمون به اینا خوشه دیگه تفریحی نداریم. گفت ای بابا کی خوشی داره.
خلاصه اوردمش تو خونه و دو پیک زدیمو حرف زدیم. که دیدم بعد یکی دو هفته خودشم پای ثابتمون شد…
دیگه چهارتایی با هم خوش میگذروندیم و هر دفعه مهمونی دنگی دونگی پیش میرفت.کلا یه جورایی همه مون باهم فاب شدیم و جمعمون جمع بود. دو سه دفعه ای هم در ماه علی ما رو به صرف شام خونه ش دعوت میکرد و خلاصه همه با هم جور بودیم. حتی با خانمش. کلا خونه یکی شده بودیم
من یه مغازه کوچیک دارم که لباس زنونه میارم.
یه روز دیدم علی با خانومش اومد تو. باهم گفتیمو خندیدیم که خانمش گفت ببخشید آقا مهرداد این تاپ خوشگل چند گفتم شما حرف قیمت نزن شما و علی به گردنمون حق دارین و ازین حرفا که تاپو با یه سری لباسای دیگه دادم بهشون. البته علی هم خواست حساب کنه نذاشتم.
از خانمش بگم که خیلی زن خوشگل و نازیه. چشمای درشت و لباش عروسکیو تقریبا کوچیک ولی تپل. علی هم نه پسره هیکلی نه خیلی لاغر.
یه ماه بود بچه ها امتحان داشتن و خودمم همینطور بعد یه ماه قرار بود بساط مشروب بچینیمو ورق بازی کنیم. علی اومد پیشمو با هم رفتیم بساط مزه هم خریدیمو کیفمون کوک بود. احسان و رضا هم قرار بود عرق هم بیارن. رضا پیک ها رو پر میکرد و همه به سلامتی هم زدیم و شروع کردیم بازی کردن. من حکم بلد بودمو احسان و علی نه. هفت خبیث رو یاد دادمو بازی کردیم و الکی حکم میدادیم واسه خنده و خلاصه یهو واسه رضا هی تند تند پی ام میومد گفتیم بابا خفه ش کن ضد حال شده گفت اگه بدونی چیاست انقدر چرت نمیگی. گوشیو با اسمارت ویو وصل کردیم به تی وی و دیدیم کلی سوپر توپ بود که دوتاش لز بود که ما
همش مسخره میکردیم از سر مستی و یکیش مهمونی بود و بکن بکن که اصن معلوم نبود کی با کیه! فقط آخریش با حال بود. یه زن بود با ۶ تا مرد.
احسان هم نامردی نمیکرد و هی پیک ها رو پر میکرد و یه جورایی حس کردم همه بد داغ کرده بودن. منم تا دیدم اینطوریه گفتم آقا پاز کن بازی میکنیم. بازی کردیم و حاکم شدم گفتم داداشا کی از همه بیشتر ورق داره که بیچاره علی چون دو دست ورق داشتیم و زیاد وارد نبود بیشتر ورق داشت گفتم دادا باختی شما. گفت خب حکم کن به خنده و مستی گفت نکنه میخوای بکنیم؟!
همه هی میخندیدیم تا خواستم حکم بدم یهو برقا رفت. ای ضدحال تر از این نداشتیم. با گوشی نور انداختیم و شمع روشن کردیم. رضا تیکه مینداخت و میگفت جووووون چه رمانتیک.باز پیک ریختیم و خوردیم یهو در واحد زده شد. ما هم کپ کردیم چون عین فیلم ترسناکا شده بود.رفتم در و باز کردم دیدم عه عسل خانم زن علی اومده پایین یهو گفت سلام میشه بگید علی بیاد دم در؟ گفتم سلام بله بفرمایید داخل که علی اومد جلو در و گفت وای عزیزم ببخشید تنهات گذاشتم. در عین ناباوری جلوی همه بغلش کرد و بوسیدش گفت بیا تو. علی مست بود و البته همه مون بودیم. وای این زن خیلی خوشگل بود خدایی. علی اوردش تو به همه با حالت مستی گفت بچه ها این عسل زنمه عسلم اینم رضا و احسان و مهردادم که میشناسی. علی بد جور مست بود چون خب ما همو میشناختیم ولی مست بود دیگه. نشوندش پای بساط. گفت این جیگر من پایه ست و احسان بریز پیک اولشو. عسل یهو گفت اینجا چقدر رمانتیک شده چقدر شمع!؟ مگه داشتین چیکار میکردین گفتیم ورق بازی میکردیم. گفت چی بازی میکنین گفتیم هفت خبیث. گفت منم بلدم که دستا رو باز دادیم به رضا و اونم باز دست داد. عسلم شالشو عین کلاه پیچید تو سرش که یه طرفش که ریش ریش بود اومد ریخت یه طرف صورتش. رژ قرمز زده بود و اون چشمای درشتشو مژه های بلند و نازش اصن دل هرکسی رو می برد.
یه تونیک تا زانوش تنش بود. اونروز از خودم خریده بود. یکی دو دست اول واسه دست گرمی بازی کردیم که راه بیفته. دست بعدی گفتم آقا این بار جدیه.
نگام کرده گفت یعنی چی جدیه؟
گفتم حکم میدم و باید اجرا بشه. گفت حله
رضا گفت بابا مسخره بازی در بیاریم؟
گفتم نه
احسانم باهام هم عقیده بود علی هم گفت هرچی بگی
گفتم پس از الان جنبه داشته باشیدا؟!
یه دست رضا حاکم شد و سیبیل آتشی داد به علی یه بارم من که تا خواستم حکم بدم یهو علی گفت این حکما مسخره ست دادا یه چی بگو جدی باشه.
اشاره کردم به عسل که گفت با جنبه ست عشقم.
گفتم هرچی بگم گفت هرچی بگی.
درسته ما زیاد مهمونی خونشون رفته بودیم اما دست از پا دراز نکرده بودیم و شوخی های منفی ۱۸ زیاد انجام ندادیم ولی منم داغ کرده بودم و گفتم پس کی برگه هاش بیشتره دیدم عسل سرشو انداخت پایین.
گفتم آهان پس معلوم شد
همه گفتن حاکم گناه داره گفتم شرمنده خودتون خواستین. مونده بودم چی حکم بدم که علی گفت زود باش حکم.
گفتم همه پرسی چی بگم
احسان گفت سیبیل آتشی
رضا گفت یه پک سیگار بزنه

گفتم دادا علی با اجازه که گفت مختاری حاکم. تو چشماش نگا کردم و بهش تعارف کردم که برداشت و با کمال تعجب دیدم داره میکشه گفتم حالا کام بگیر بده تو دهن علی.
علی هم گفت بدو عشقم، کام گرفت و لبای نازشو گذاشت رو لبای علی و داد تو دهن علی اونم فوت کرد بیرون و لبای عسل و زبون زد.
باز احسان پیک ریخت و زدیم به سلامتی جمع.
دست بعدی علی با کمال تعجب حاکم شد که خب زیاد بازی کردیم و اونم وارد شده بود.
من سر هفتایی که بهم دادن دستم زیاد شده بود. گفت حکم اینه که یه پک بزنی بدی تو دهن رضا، رضا به احسان ، احسان به من منم به عسل.
میدونست من بدم میاد اما خب مجبور بودم. اجرا کردیم و هر سری خیلی داشت همه چی میرفت رو به جلو و همه بد پاتیل شده بودیم. منم دستشوییم گرفت و رفتم تا اومدم بیرون دیدم علی و عسل لب تو لب شدن و احسان و رضا دارن سیگاری میزنن منم گفتم حواستون هست علی هم گفت مهرداد ضد حال نزن بیا حالتو بکن. رضا و احسانم نیم سیخ بودن. انگار خواب و بیدار بودم دیدم علی عسل رو خوابوند رو کاناپه و هی لباشو میخورد احسان و رضا هم دست به کیر بودن که علی برگشت و با حالت مستی گفت بیایین آماده بشین بعدش نوبت شماست. من مونده بودم که چه خبره!
رضا گفت داداش زنته نکن اینجوری ما هم گناه داریم علی هم یهو گفت بیا مال تو. من هاج و واج نگاه میکردم که رضا گفت شوخی ندارمورفت رو عسل و لباشو میمکید. احسانم گفت پس با اجازه منم دارم میترکم رفت سراغ عسل و نوبتی لب میگرفتن. علی هم شلوار عسلو کشید پایین و رفت سراغ کسش که این بشر یه دونه مو هم رو کسش نداشت.
من معمولا زیاد مست و پاتیل نمیشم جنبه م بالاست اما اینا انگاری بد جور مست بودن که حالیشون نبود.
علی رو کشیدم کنار و زدم تو گوشش گفتم حواست هست با حالت مستی زد رو سینمو گفت من حالیمه تو حالیت نیست داری عقب میفتی. گفتم خره زنته گفت میدونم داداش نترس حامله نمیشه و این زندگیه ماست که انتخابش کردیم بیا بیا…
من خایه کرده بودم چون فکر میکردم حتما داره امتحانمون میکنه بعد گفتم خره امتحان چی چی مخم دیگه کار نمیکرد.
نشستم رو کاناپه دیدم عسل لخت لخت تو بغل احسان و رضاست و تو هم میپیچن و آه و نالشون رو هواست.علی هم داشت لخت میشد.
منم گفتم بادا باد. دو سه تا پیک سنگین زدم و اون دوتا رو زدم کنار. وای چشماش دیوونه کننده بود. نگام میکرد و چشمای درشت و مشکیش مست و خمار بود. یهو دست زد به کیرمو گفت میخوامش. منم دراوردم دادم دستش و اول بازی کرد و بعد زبون زد بهش و کیرمو فرو کرد تو دهنش. آخ که چقدر لباش داغ بود. کیرم هی بیشتر بزرگ میشد.
رضا رفت سراغ کسش و احسانم رو سینه هاش بود و سینه های ۸۵ اونو میلیسید.
تازه فهمیدم عجب چیزی زیر دستمه.
دلم نمیخواست زود تموم شه و فکر میکردم همش یه خوابه.
علی، رضا رو زد کنارو کرد تو کسش

رضا و احسانم نوبتی دست به کیر بودنو سینه هاشو میخوردن. منم تو دهنش تلمبه میزدم. کاش حداقل یه دوربین میذاشتم که بعدا باز ببینم. کشیدم بیرونو دیدم علی هنوز تلمبه میزنه
کنارش زدم و منم سر کیرمو تف زدمو کردم تو کون عسل یه آخ کوچیک گفت اما کم کم رفت تو کونش. معلوم بود کونم میداده.
رضا رفت کرد تو دهنش و احسانم سینه هاشو میخورد و نوبتی جاشونو عوض میکردن. عسل هم ناله میکرد و اخ و اوخ میکرد و داشت کلی حال میکرد.علی تند تلمبه زدو یهو گفت داره میاد و کشید بیرونو پاچید رو سینه هاش. و با آه و اوه زیاد و بلند تمام آبشو روسینه هاش خالی کرد.منم کردم تو کسش و ادامه میدادم که رضا سریع اومد کرد تو کونش و احسانم دهنشو میگایید. عسل خیلی آخ و آی میگفت و بعضی اوقات میگفت جوووووون جرم بدین
کس و کونمو یکی کنید، منو بگایید. احسان و رضا جا عوض کردن و منم کشیدم بیرون و کردم تو دهنش. لامصب عجب کسی بود که دلم نمیخواست آبم بیاد.عسل به خوش لرزید و گفت آآآآی شدم رضا گفت جووووون داره میاد سکسیه من و همشو ریخت تو کونش. عسلم میگفت جوووون کونم آب کیر میخواست. احسان هم میگفت جووون سکسی پر آب شدی منم الان خالی میکنم تو کس نازت که با همه توانش تلمبه میزد و ریخت تو کس عسل خوشگل سکسی. عسلم میگفت آخ عزیزم قربون کیرت و آب کیرت.
اون سه تا یه گوشه لش شدن و خوابشون برد منم داشت دیگه آبم میومد که گفتم خوشگله کجات بریزم که کیرمو تو دهنش نگه داشت و با دستشم تخمامو میمالید که گفتم داره میادا لامصب، محکم پاهامو گرفت و نگهم داشت منم همه آب کیرمو ریختم تو دهنش. وای کل کمرم خالی شد ولی باز دلم میخواست. نمیدونم تو مستی بود یا واقعا خوشش میومد همه آبمو خورد و آب همه رو هی انگشت میکرد و میخورد میگفت مهرداد آب تو خوشمزه تره.
عجیب بود که بعد ۵ مین کیرم باز بلند شد و عسل هم گفت جوووون عزیزم کیرت مال منه و کرد تو دهنش بازم واسم ساک میزد.
دراوردم گفتم سکسی من کجات بذارم گفت همه جام مال تو فقط منو بگااا
اول رفتم سراغ کونش هم میکردم تو کونش هم کسش. شهدی داشت کسش. تو کسش میکردم گفت مهرداد جونم بکن تو دهنم و اونم بگا. گفتم بدت نمیاد گفت نه کس و کون خودمه.
منم کردم دهنش.
کشید بیرون گفت عزیزم بهم فحش بده. دوس دارم وقتی منو میگاایی فحشم بدی. گفتم جنده ی من بخور کیرمو. اونم تند تند ساک میزد.موهاشو کشیدم عقب و گفتم تو لاشیه کی هستی گفت تو عزیزم. گفتم بخور هرزه. بخور آب کیرمو. آبکیرم دهنت جنده کونی
اونم همش اوووووم میگفت و کیرمو میمکید. کشیدم بیرون و گفتم داگی شو هرزه
کونشو داد عقب و کردم توش
موهاشو کشیدم و گفتم تو جنده کی هستی
گفت جنده مهردادم، لاشیه مهردادم، کونی توام بگا منو .
درآوردم کردم تو کسش محکم تلمبه میزدم اونم واسم ناله میکرد و میگفت بکن جندتو بکن لاشیتو کس و کونم کیر میخواد. انقدر کردمش که فکر کنم ۲۰ مین شد دیگه کسش آب نداشت منم درآوردم کردم دهنش گفتم بخور کیرمو جنده کونیه من یالا هرزه
موهاشم کشیدم عقبو گفتم از این به بعد جنده ی من میشی فهمیدی؟ کیرمو باید بخوری آب کیرمم باید قورت بدی.
گفت چشم مهردادم چشم من جنده ی خودتمو کیرت.
کردم تا ته تو دهنشو دستاشام قفل کردم تو هم.
میخواست عوق بزنه یه آه بلند کشیدمو کل آبمو تو دهنش خالی کردم و کشیدم بیرون ولش کردم که دیدم سیاه شده و سرفه میکنه. بغلش کردم و ازش معذرت خواستم گفت اشکالی نداره و خیلی حال داد منم بغلش کردم و بالشتای کاناپه رو انداختم پایین یکیشم گذاشتم زیر سرمون و تو بغل هم خوابیدیم…
فرداش بیدار شدیم و عقل هامون اومد سرجاش کلی خجالت کشیدیم. اما علی گفت داداش اینم بهای مستیه. بعد منو کشید کنار و گفت زنم حامله نمیشه. ما هم خیلی پول دوا دکتر نداریم که بدیم ولی خودمون انتخاب کردیم اینجوری زندگی کنیم. حالا تو هم نگران نباش من خودم خواستم چون خیلی حشری ام و عسل هم مث منه و سیر نمیشه. خلاصه اینکه شبا میتونیم برنامه بذاریم. خودم هنگ بودم ولی بعدش مخم اومد سر جاش و گفتم دادا ما هم بی جنبه نیستیم ولی هر موقع خواستین در خدمتیم.
تا یه سال هر سری به یه نحوی برنامه داشتیم که اگه خواستین اونا رو هم واستون میگم…

نوشته: مهرداد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *