این داستان تقدیم به شما
سلام
من میلاد هستم. 28 سالمه و 2 ساله که ازدواج کردم. زنم رو خودم انتخاب کردم و خیلی هم دوستش دارم و همیشه رابطه ی فوق العادی سکسی و خوبی با همدیگه داشتیم. اسم زنم فاطمه س و 26 سالشه و هیکل فوق العاده سکسی ای داره. قد بلند، پوست سبزه، بدن گوشتی ولی بدون اضافه وزن…
اولین بار توی دوران نوجوونی توی سایت های سکسی و مخصوصاً شهوانی و لوتی با بحث سکس گروهی و ضربدری و سکس زن جلوی شوهرش آشنا شدم و برام خیلی جذاب بود اما هیچ وقت فکرش رو نمی کردم که این جذابیت برای زن خودمم باشه. اولین بار توی فکرم تصور کردم که یکی از دوستام زنمو بکنه و همون موقع ضربان قلبم به شدت بالا رفت و کلی حال کردم. خودم شوکه شده بودم از این که دارم از چنین تصوری لذت می برم.
آروم آروم توی این زمینه پیش رفتم و تصورات و چیزای دیگه رو برای خودم ساختم و یه جورایی به این قضیه معتاد شدم. چون همسرم یه کمی مذهبی بود و حجاب داشت و خیلی بچه مثبت بود، نمی تونستم مستقیماً بهش بگم که چنین تمایلاتی دارم. برای همین بیشتر سعی کردم خودم فانتزی خودم رو پیش ببرم. به صورت ناشناس با مرد های دیگه سکس چت بی غیرتی می کردم و عکس های لخت زنم رو براشون می فرستادم و به شدت حال می کردم با این قضیه…
تا این که بالاخره آروم آروم شروع کردم به تعریف کردن برای زنم و از این مدل سکس می گفتم و این که به نظر خیلی جذاب میاد و این چیزا. همونطور که انتظار داشتم، اولش خیلی واکنش خوبی نشون نداد ولی چون خیلی من رو دوست داشت، کم کم دل به دلم داد و در این موارد در حد فانتزی باهام همراهی می کرد. خودم هم توی این مدت بیشتر و بیشتر با این قضیه حال می کردم و یه جورایی هر روز در این مورد فکر می کردم و توی سایت ها می چرخیدم و فیلم می دیدم و داستان می خوندم. اینقدر حال می کردم که دلم می خواست بی غیرت ترین شوهر دنیا باشم. با این که تمایلی به گی نداشتم حالا آرزوم این شده بود که یه م
ردی پیدا بشه که کیرش رو جلوی چشمای زنم بخورم و با دستای خودم بذارم توی کسش.
همه ی این ها گذشت تا این که من بعد از مدت ها دوباره با یکی از دوست هام تماس گرفتم که چند سالی بود ندیده بودمش. این دوستم از اون بکن های حرفه ای بود که هیچ زن و دختری از دستش در نمی رفت. هر کسی اطرافش بود رو تا حالا کرده بود و یه بکن تمام و عیار بود. همون موقع که باهاش تماس گرفتم یه امیدی ته دلم بود که این منو به آرزوم می رسونه و می تونه زنمو جلوی چشم های خودم بکنه.
باهاش صحبت کردم و یه روز دعوتش کردم خونمون تا بیاد بعد از مدت ها هم رو ببینیم. روز اولی که خونه ی ما اومد، زنم مثل همیشه جلوی مهمونای غریبه یه بلوز و شلوار و شال پوشیده بود و خیلی متین و موقر باهاش صحبت می کرد. من اما خیلی با دوستم که اسمش امیر بود گرم گرفتم و کلی با همدیگه شوخی کردیم و خندیدیم. کم کم حضور امیر توی خونه ی ما بیشتر از قبل شد. رابطه ش با فاطمه خیلی گرم تر شده بود و با هم شوخی می کردن و می خندیدن. تا این که کم کم شوخی هاشون به شوخی های لمسی رسید و به همدیگه دست می زدن.
یه روز که قرار بود امیر بیاد خونه ی ما به فاطمه گفتم، دیگه چه کاریه که جلوی امیر روسری سر می کنی؟ اون که دیگه با ما این حرفا رو نداره. با این که زنم معذب بود ولی قبول کرد و آروم آروم هر دفعه که امیر میومد لباس هاش باز تر می شد. تا جایی که به تاپ و شلوارک رسید و با امیر دست و روبوسی می کردن.
همه چیز خوب پیش می رفت و فقط باید امیر رو می پختمش. یه روز داشتیم با همدیگه چت می کردیم:
– چطوری با زحمتای ما آقا میلاد؟ خوبی؟ خیلی دیشب به ما خوش گذشت.
– اختیار داری امیر جون. به منم خیلی خوش گذشت. اصلاً دیگه انگار تو عضوی از خونواده ما شدی.
– ما مخلصیم داداش. من خودت و فاطمه رو خیلی دوست دارم و خیلی با شما بهم خوش می گذره.
– منو که نه ولی فاطمه رو مشخصه!
– وا! یعنی چی حرفت میلاد؟! باور کن من منظوری نداشتم. اصلاً کلاً من و فاطمه مثل خواهر برادریم!
– والا من بدم نمیاد منظورم داشته باشی!
– یعنی چی؟! منظورت چیه؟!
– یعنی بیشتر دلم میخواد نگاهتون دوست دختر دوست پسری باشه به جای خواهر برادری!
چند دقیقه ای جواب نداد. دلم مثل سیر و سرکه داشت می جوشید! بالاخره جواب داد و کاملاً گیج شده بود. من هم براش از فانتزی هام گفتم و این که دوست دارم جلوی خودم، زنم رو بکنن و این برام بزرگترین رویاست. امیر انگار دنیا رو بهش داده بودن و برام گفت که چقدر توی کف زن من بوده و روی حساب رفاقتی که با من داشته تا حالا کاری نکرده. منم ازش خواستم دفعه ی بعدی کار رو انجام بده!
گذشت تا دفعه ی بعد امیر خواست بیاد خونه ی ما. درست لحظه ی ورودش می شد بوی شهوت رو توی خونه حس کرد. من قلبم داشت با 200 تا میزد و خیلی هیجان داشتم. شوخی های امیر با فاطمه از همیشه خفن تر بود و خیلی به رون های پر و خوش تراش فاطمه دست میزد. منم بعضی وقتا توی آشپزخونه و دور از چشم امیر دستمو میزدم به کس فاطمه و می گفتم عجب کس توپی شده زنم! اینجوری خیلی حشری تر میشد. شب ادامه پیدا کرد تا یه جایی من به شوخی یه لیوان آب ریختم روی امیر و همه ی تیشرت و شلوارش خیس شد. همه خندیدیم و اونم یه لیوان آب پاشید به من که همه ی لباس هام خیس شد!
فاطمه پاشد و گفت: ای بابا چرا شماها اینجوری می کنین؟ امیر الان سرما می خوری. لباستو در بیار تا برات پهن کنم روی بند خشک بشه!
من هم با شیطنت گفتم: آره دیگه! شوهر شما امیر آقا هستن فاطمه خانم! من نیستم! اصلاً بذار میلاد سرما بخوره! اصلاً من با جفتتون قهرم.
جفتشون خندیدن و همزمان امیر هم از خدا خواسته تیشرتش رو در آورد و عضلات کار کرده و ورزیده ش رو نشون داد. بعد هم عذر خواهی کرد و گفت با اجازه باید شلوارم رو هم در بیارم.
فاطمه گفت: اشکال نداره الان میلاد میره از لباساش میاره برات بپوشی.
منم گفتم: به همین خیال باش! من با شما دو تا هیچ کاری ندارم.
فاطمه اومد پیش من یه کمی نازم رو بکشه و منم به شوخی هلش دادم سمت امیر و گفتم برو پیش شوهرت!
فاطمه افتاد توی بغل لخت امیر و از خجالت سرخ شد.
امیر هم سریع چسبوند و گفت: عه؟ پس اگه زنمه ازش لب می گیرم.
و سریع لب های فاطمه رو بوسید!
منم گفتم: هر کاری دوست دارید بکنید!
فاطمه و امیر یه بار دیگه از هم لب گرفتن و انگار دیگه هیچ مشکلی نبود. خیلی زودتر از چیزی که باورم بشه فاطمه و امیر هر دو تا لخت بودن و روی همون مبل کنار همدیگه دراز کشیده بودن و لب می گرفتن. منم در حالی که با لذت نگاه می کردم لباس های خودم رو در آوردم و رفتم به سمت شرت امیر. شرتش رو در آوردم و شروع کردم به ساک زدن کیرش! بالاخره این کیر قرار بود بره توی کس زنم!
امیر به فاطمه گفت: ببین از شوهرت یاد بگیر. برو کمکش!
فاطمه هم سریع بلند شد و بر عکس نشست روی دهن امیر و خودش هم سرش رو آورد کنار سر من. کیر امیر رو با دستای نازش از توی دست من گرفت و با ان دستش موهای من رو گرفت و کشید عقب. کیر امیر رو گذاشت توی دهن خودش و با دستش سر منو به سمت تخم های امیر فشار داد.
من و زنم داشتیم تخم و کیر دوست قدیمی من رو با اشتها و ولع می خوردیم. هیچ لذتی از این بیشتر نبود. وسط کار بعضی وقت ها هم یه لب خوشگل از همدیگه می گرفتیم.
فاطمه بلند شد و به امیر گفت: پس بیا زود زن دوستتو بکن دیگه. طاقتم طاق شده! من کیر تو رو میخوام! میخوام جلوی این شوهر بی غیرتم من رو بکنی و جر بدی. میخوام نشونش بدی کردن یعنی چی. دلم میخواد از تو حامله بشم.
نمی دونم این خوبه یا بد ولی من با هر کدوم از جمله های فاطمه به اوج لذت می رسیدم و به معنای واقعی کلمه حال می کردم. واقعاً لذت بخش بود برام این جمله ها.
فاطمه بر عکس شد و نشست روی امیر. خودم با دستای خودم کمک کردم که کیر امیر بره توی کس زن خوشگل و ناز من. یه صدای آه بلند از فاطمه در اومد که کیرمو مثل سنگ سفت کرد. همینجوری که فاطمه دستاش رو توی دستای امیر قفل کرده بود و داشت بالا و پایین می رفت، من به لیسیدن تخم های امیر ادامه میدادم.
تا این که امیر بلند شد و گفت: عزیزم بیا بریم روی تخت دو نفره تون ادامه بدیم. میخوام همونجایی بکنمت که شوهرت هر روز می کنتت. میخوام بفهمه که اون تخت دیگه مال من و توئه.
فاطمه رو بغل کرد و برد به سمت اتاق خواب. منم دنبالشون رفتم. امیر زنمو گذاشت روی تختمون و افتاد روی فاطمه و کیرشو تا ته کرد توی کس زنم. منم نشستم و شروع کردم به خوردن پاهای ناز فاطمه جونم. واقعاً لذت بخش بود برام. بعد امیر میخواست کون فاطمه رو بکنه. اما فاطمه گفت که دوس نداره کون بده.
من که واقعاً داغ کرده بودم به امیر گفتم اگه دوست داشته باشی من بدم نمیاد جلوی زنم بهت کون بدم. ولی من تا حالا ندادم و خیلی تنگه. خیلی مواظبم باش.
همه از این پیشنهاد من خوشحال شدن. فاطمه شروع کرد به خوردن کیر امیر و بعد کون من. همزمان باهاش امیر با لوبریکانت کون من و کیر خودش رو لیز می کرد. اول با انگشت و بعد با کیر وارد کون من شد. با این که خیلی درد داشت ولی چند تا تلمبه که زد آب من اومد و از خودم بی خود شدم. فقط دردش بود که باعث می شد اوج لذت جنسی م یه کمی خراب بشه.
بعد از چندتا تلمبه امیر کیرش رو در آورد و شروع کرد به مالیدن کیرش. فاطمه هم همزمان تخم هاش رو می مالید و می لیسید تا این که آب امیر اومد و پاشیده شد روی زنم و خودم.
فاطمه منو بغل کرد و توی همون حالت خوابیدیم. بوی آب امیر توی اون لحظه خیلی بهم آرامش میداد….
نوشته: میلاد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید