این داستان تقدیم به شما
سلام داستانی که من میخوام بگم شروعش مال زمانیه که 8 سالم بود…
من یک عمه دارم که 8 سال از من بزرگتره قیافش خیلی عادیه و لاغره و سینه های کوچیکی داره مثلا 65 اینطورا باسنش هم کوچیک و معمولیه دماغش هم سه چهار ساله عمل کرده ولی قبلا خیلی افتضاح و بزرگ بود موهای مشکی پر کلاغی داره و پوستش هم روشن روشنه اونموقع ها من تنها نوه خانواده پدریم بودم و عمه هم فقط 16 سالش بود و مجرد بود و خونه مامان بزرگ زندگی میکرد مادر پدر منم هردو شاغل بودن و ظهرا بعد تعطیل شدن مدرسه میرفتم خونه مامان بزرگم و نهار میخوردم و بودم و بعدازظهر میومدن دنبالم عمم هم هروقت از مدرسه میومد می ومد سراغ من نمیدونم قبل 8 سالگیمم اینکارا رو میکرد یا نه ولی از 8 سالگی یادمه وقتی از مدرسه میومد منو میبرد تو اتاقش و میگفت کشتی بگیریم و شلوارتو درآر و با شورت باش و موقع کشتی هی میومد روم و از قصد کسشو میمالید به کیر کوچولوم یا میگفت میخوام آموزش کشتی بدمت و میگفت دراز بکش و دراز که میکشیدم میومد رو قسمت کیرم میشنست و خودشو عقب و جلو میکرد و مثلا داشت یادم میداد کشتی چطوریه روزایی هم که مامان بزرگ میرفت خونه همسایه تا صدای بسته شدن درو میشنید میگفت نینی بازی کنیم من مامانتم تو نینی بیا شیرمو بخور مثلا و سینه کوچیکشو میزاشت دهنم و میگفت بخور و بمال و منم حالیم نبود و اینکارو میکردم و اونم همزمان کسشو میمالید و چشاشو میبست و لذت میبرد و همیشه هم میگفت به کسی نگی از این بازیا میکنیم این یک رازه منم قبول میکردم یا دکتر بازی میکردیم و اون شلوار و شورتشو میداد پایین و به شکم میخوابید رو تختش و میگفت باسن لختشو لمس کنم و بمالم تا جای امپولو پیدا کنم یا دستشو میزاشت رو کسش و میگفت اینجام درد میکنه دکتر و میگفت بمالش تا خوب شه بعدم تا صدای زنگ یا باز شدن درو میشنید سریع خودشو مرتب میکرد و لباساشو میپوشید وقتی مامان بزرگ بود اینکارا در حد چند دقیقه بودن ولی وقتی مامان بزرگ نبود و خرید یا خونه همسایه ها و خواهرش بود اینکارا کلی طول میکشدن منم چیزی به کسی نمیگفتم و این جرئت عممو چند برابر میکرد
حدود یکسال اینکارا رو باهام کرد که بعدش گفت یک بازی جدید بلد شده که توش زن و شوهریم بازیشم طوری بود که من میرفتم سرکار و وقتی برمیگشتم ازش لب میگرفتم و بعد اگه مامان بزرگ نبود عمه لخت میشد و منم لخت میشدیم و رو هم میخوابیدیم البته عمع روم میخوابید و کسشو میمالید به کیرم و بدنشو میمالید به بدنم و ازم لب میگرفت و میگفت اینا کارایین که زن و شوهرا میکنن و ازم میخواست سینه ها و کسشو بوس کنم و اونم کیرمو بوس میکرد اوایل بدم میومد کسشو بوس کنم و بعدا عادت کردم اونم وقتی کسشو بوس میکردم سرمو لای پاش نگه میداشت یکبار هم لرزید و ابش ریخت که من فکر کردم جیشه اونم گفت اره جیشم ریخت به کسی نگو آبروم میره یک روز وقتی مامان بزرگم رفت بیرون عمه رفت دو تا بستنی آورد یکی رو داد من یکی رو خودش گرفت و مال خودشو خیلی یواش لیس میزد من مال خودمو تموم کردم عمه گفت بازم میخوای گفتم اره عمه لخت شد و بستنی رو مالید به سینه ها و کس بی موی خودش و گفت بیا بخور گفتم اینطوری؟ گفت اره چه فرقی داره؟ گفتم اخه اینطوری نمیخوام گفت فرقی نداره اینو بخوری یکی دیگه بستنی تو فریزر هست اونم میدم بهت منم قبول کردم و با اشتها سینه هاشو لیسیدم و خوردم بعد کسشو لیس زدم و خوردم که آه و نالش بلند شد و سرمو نگه داشت که بیشتر بلیسم منم به هوای یک بستنی دیگه انقدر لیسیدم که ابش اومد و الکی گفت وای بازم جیش کردم به کسی نگو بالاخره تابستون شد که عمم مدرسه نمیرفت و منم نمیرفتم و مامانم صبح منو میذاشت پیششون یکروز مادربزرگم به عمه گف حالا که تو هستی پیش سهیل من میرم خونه خواهرم که حالش خوب نیست کاراشو میکنم براش ناهار درست میکنم بعدازظهر میام عمم هم گفت باشه خیالت جمع وقتی مامان بزرگم رفت عمم اول بهم بستنی داد بعد گفت بیا بریم حموم تو حموم تو یک لگن مدل وان کوچیک داشتیم منو نشوند خودش هم اومد روم نشست جوری که کیر کوچولوم مماس با کسش بود و از من میخواست با دستام سینه هاشو بمالم و حسابی حال میکرد بعر منو خوابوند کف حموم و کسشو گذاشت رو دهنم و من براش خوردم و یک آن لرزید و کسشو از دهن من جدا کرد و ابش ریخت بعد ازم خواست دستامو صابونی کنم و هی کس و سینه شو مالیدم بعد خودم و خودشو شست و همینطوری لخت رفتیم رو تختش و گفت بیا بازم زن و شوهر بازی و لخت رفتیم رو هم و کیرمو مالید دم کسش فک کنم باکره بود که هیچوقت کیرمو تو نمیکرد بعد دوباره کلمو کرد لای پاش و پاهاشو دورم قفل کرد که براش بخورم اینبارم ابش ریخت و گفت مرسی شوهرم و ازم لب گرفت چند وقت بعد من که 10 سالم بود و عمه 18 از مامانم پرسیدم مامان تو و بابا هم رو تخت کارای زن و شوهرا رو میکنید؟گفت یعنی چی؟گفتم یعنی لخت رو هم میخوابید و بابا نازتو میخوره؟
مامانم ناراحت شد گفت اینا رو کی بهت گفت؟گفتم عمه. مامانم هم گفت عمه دیگه چیا بهت میگه؟منم گفتم اخه گفته به کسی نگم مامانم گفت نه پسرم باید به من بگی بعد با کلی چرب زبونی و محبت راضیم کرد منم همه چیو از لب بازی هامون تا خوردن کس عمه و جیش کردنش یعنی همون اومدن آبش برای مامان گفتم مامانم هم اخم کرده بود و عصبانی بود گفتم مامان من کار بدی کردم؟مامانم گفت نه پسرم ولی دیگه همه چیو به من بگو بعد مامان بابام فرداش رفتن خونه مامان بزرگم و یکم پیشش نشستن و باهاش حرف زدن بعد مامانم گفت ما سه تا بریم عیادت خواهرتون که حالش بده سهیل و عمه اش بمونن مامان بزرگ هم قبول کرد تا صدای بسته شدن در اومد بازم عمه لخت شد و خواست باهام کاری کنه که اینبار من گفتم نه ولی عمه ول نمیکرد تهش گفت پس بیا فقط کشتی منم چون عقلم دیگه نمیرسید که این تو کشتی هم داره باهام حال میکنه شلوارمو درآوردم و مثل همیشه باهم کشتی میگرفتیم که در اتاق باز شد و مامان و مامان بزرگ دیدنمون و مامان بزرگم جیغ زد عمم سریع از رو من بلند شد و پتوشو پیچید دورش مامان بزرگم به عمم حمله کرد و چند تا اردنگی و مشت زدتش که مامانم جلوشو گرفت بعد عمه لباساشو پوشید و بابام اومد تو و کلی دعواش کردن همه بابامم گفت باید هرچه زودتر ازدواج کنی عمم هم گفت خواستگار ندارم بابامم دو سه روز بعد زنگ زد خونه مامان بزرگ و گفت پسر همکارش میخواد بیاد خواستگاری عمه پسره 23 سالشه و کارمنده عمه هم باید قبول کنه تا زودتر ازدواج کنه و ابروریزی بع پا نکنه بعد هم منو یک مهدکودک ثبت نام کردن چند وقت بعد هم عمه عروس شد الان 12 سال از شروع اون ماجراها میگذره و من 20 سالمه و عمه 28 سالشه و دو تا بچه 8 و 3 ساله داره روابط مامان و عمم خیلی خوب نیس ولی بازم بهتره منم به هیچ عنوان تو فکر سکس با عمه نیستم چون ماجرایی بوده که تموم شده.
…از من میشنوید شما هم بچه هاتونو جوری بار بیارید که بدون ترس همه چیو بهتون بگن
نوشته: سهیل
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید