ریختم تو کس سودابه

 زن مطلقه

با سلام خدمت همه دوستان شهوانی، اسمم میلاده از شمال کشور ک 30سال دارم، این خاطره برا بین سالهای 91 تا 93 هستش ک بین منو یه خانوم مطلقه به نام سودابه ، داستان از اونجایی شروع میشه ک من یه پسر خاله داشتم به اسم محمد که متاهل بود،( این بنده خدا به خاطر سرطان عمرشو داد به َشما) محمد با سودابه دوست بود که البته اشناییشون از دوران دبستان بود، یه روز محمد بهم گفت ک نمیخواد با سودابه باشه چون خانومش تقریبا یه چیزایی فهمیده بود میترسید داستان بشه، بهم گفت چون تو باهامون میری و میای مخ سودابه رو بزن ک از من دست بکشه، منم از فرداش شروع کردم به اس دادنو زنگ زدن، نزدیک تولدش بود ک یه روز باهاش قرار گذاشتم تا در مورد محمد حرف بزنیم ک اخرش یه عطر گرون بره تبریک بهش دادم، خلاصه اینکه مخشو زدم و باهام دوست شد و کم کم بیخیال محمد شد، سودابه 7سال از من بزرگتر بود که بره دوست شدن راحت قبول نمیکرد ک زمان زیادی وقت گذاشتم تا راضی شد.البته ظاهرش به سنش نمیخورد یعنی جوون تر میزد، زنی بود قد بلند کاملا تو پر سینه ای پر بار با چشمایی تقریبا سبز آبی، به خاطر همین ظاهرش هیچ وقت کسی بهمون شک نمیکرد، 
من و سودابه خیلی جاهارو باهم گشتیم خیلی شبهارو باهم گزروندیم، اون موقع سادی با خانوادش زندگی نمیکرد، چون شاغل بود با 4، 5 تا دختر دیگه تو یه خوابگاه بودن ، بره همین تو رفت وامد و شب موندن جایی مشکلی نداشت، یه روز زنگ زد ک منو تا خوابگاه میبری منم قبول کردم و رفتم دنبالش، رسوندمش خوابگاه ولی انگار دل نداشت پیاده شه همش میخواست بمونه، البته یخورده تو ماشین باهم ور رفتیم ک هوایی شده بود، به هرحال پیاده کردم و حرکت کردم ک برم خونه دیدم زنگ زد و بهم گفت من اینجا تنهام بیا شب پیشم،منم بعد هماهنگی با خونه قبول کردم ولی گفتم با خانوم فوزولی ک روبرو تونه چکار کنیم گفت بیا جهنم گور پدرش، (یه زنیکه 60 ساله، فضول رو بروشون بود که آمار رفت و آمد همرو حتی حیوونای کوچه رو داشت) ولی از وقتی رسیدم تا رفتم تو خونه نیم ساعت بیشتر شد تا اینکه زنیکه نفهمه، رفتم داخل شام اوکی کرد خوردیمو یخورده حرف زدیم، من رفتم سر جاش دراز کشیدم ک اونم اومد پیشم، از بقل کردن شروع شدو با لب تو لب شدن ادامه پیدا کرد. اماده این ک اتفاقی بیوفته بودم ولی نه تا حد اخرش، فک نمیکردم راضی شه، کلی باهم عشق بازی کردیم، اومدم رو سینه هاش شروع کردم ب خوردن، سایزش به گفته خودش 85 بود و کلی حال میداد، اومدم پایین رو کسش بره خوردن که بعد چند دقیقه خوردن منو کشوند بالاهو خودش کیرمو گرفت گذاشت تو کسشو با پاهاش قفل کرد رو خودش، من شروع کردم به تلنبه زدن صداش کامل در اومده بود ک کم کم نزدیک به ارضا شدن بود، من محکم میزدم و اونم با پاهاش منو محکم نگه داشته بود ک یهو صداش بالا رفت و ارضا شد، منم احساس کردم ابم داره میاد، هرچی بهش گفتم انگار نمیشنید ک منم ابم اومدو همش و تا اخر ریختم داخل و چند لحظه ای افتادم روش ک تازه متوجه شد من ابو ریختم داخل کلی غر زدو فحشم داد ک چرا ریختی، منم گفتم تو نذاشتی تکون بخورم و…… ، صبح ک از خواب بیدار شدیم میخواستم ببرمش سر کار ک خودمم برم سرکار کلی تو شهر دنبال داروخونه چرخیدم تا قرص پیدا کنم براش بگیرم، این اولین رابطه ما بود ک بعد اون هفته ای یکی دوبار انجام میشد طی این چن سال، ک بعدش یه مشکلاتی براش پیش اومد ک رفت تهران و ارتباط ماهم قطع شد دیگه، ولی با گفتن اینکه زن و شوهریم خیلی شبارو به صبح رسوندیم، دختر خوبی بود ایشالا ک الان هرجا هستش خوشبخت و موفق باشه،

در ضمن چند مطلب: تو شمال بره شب موندن تو ویلا یا سوییت نیاز ب شناسنامه یا عقد نامه نیست، یخورده پولشو بیشتر کنی مشکل حله،
آقایون متاهلی که از زنتون جدا میشید : خونه رو تیر نگه میداره زنو کیر پس اگه میخواید ستون زندگیتون کیره خودتون باشه از زنتون دریغش نکنید، این و بخاطر ارتباط با یه مطلقه گفتم ک قسمتی از دردش بود، یادتون نره هیچ وقت فرصت خراب شدن یک زن رو شما فراهم نکید،
و در اخر اینکه 99% ماهاکه اینجاییم تو مسائل جنسیمون مشکل حاد داریم وگرنه اینجا نبودیم … پس الکی به همدیگه کس شر نگیم و ایراد نگیریم بزا بعضیا خوش باشن …. همه مثله همیم،
بخاطر اشکالات در نوشتن عذر میخوام دوستان، ببخشید وقتتون رو گرفتم

🌐بزرگترین کانال داستان سکسی

✔️ داستان سکسی


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *