این داستان تقدیم به شما
سلام
من اسمم رویاست و حدودا ۲۴سال سن دارم و پنچ ساله که با امیر که دوست پسرم بود ازدواج کردمو و ازش دوتابچه دارم. داستان ازاونجایی شروع میشه که ازوقتی منو امیر دوست بودیم سهند”برادرشوهرم”عاشقم شده بود وخیلی بهم علاقه داشت حتی چن بارهم بهم گفت بیخیال امیرشم وباهاش ازدواج کنم ولی من امیر رو دوست داشتم وعاشقشم خلاصه که بعد مدتها سختی وانتظارکشیدن من و امیر بهم رسیدیم و ازدواج کردیم سهندهمازااونجایی که میگفت تودیگه آبجی من هستی ودیگه هیچ حسی بهت ندارم پیشش راحت بودم وحتی شوخی هم داشتیم دردسرمن ازاونجایی شروع شد که شوهرم بایدمیرفت ماموریت و یه ماه نمیتونستم ببینمش من خیلی حشری ام ولی اهل خیانت واین چیزانبودم وبه همون خود ارضایی اکتفامیکردم هرچندروز یبار سهندمیومدوبهمون سرمیزد ولی توخونه نمیومدوهمون دم در توماشین باپسرم بازی میکردومیرفت تااینکه یروزبهم گفت خواهرشوهرم ماروناهاردعوت کرده میاددنبالم که بریم خونشون منم قبول کردم خلاصه منم کلی تیپ زدم ورفتیم خونشون که دیدم بله….خواهرشوهرم تازه داره میره بچه هاشوبزاره باشگاه ویه ساعتی طول میکشه برگرده ایشون رفت و ازاونجایی هواخیلی گرم بودمن مانتوم رو درآوردم وبایه تاب که تقریبا چاک سینم دیده میشد وبایه شلوار لی که کل رونام اینور بود نشستم بی هواازاینکه آقاهمزمان داره باپسرم بازه میکنه منودید میزنه منم ناخودآگاه داشتم خودم وباد میزدم ازشدت گرمی شایدازحشری بودنم چن بار اووووف. گفتموگفتم چقدرهواگرمه.سهنداومد پیشم نشست وگفت که بچه خوابش میادببربخوابونش که رفتم تو اتاق وباچن تالالایی زود خوابش برد وقتی برگشتم توحال پذیرایی دیدم که یهندلخته وبایه شرت لم داده رومبل منم که جوگیر گفتم پاشو خودتو جم کن بابااین چه وضعشه گفت گرممه خب گفتم
گرمته؟الان حالیت میکنم
رفتم یه پارچ آب آوردم به شوخی ریختم روش ازجاش پرید گفت منو خیس میکنی منم خیست میکنم نگومنظورش باآب خودش بود منو ازپشت بغل کردوخودشوبهم چسبوندقشنگ اززیرشرت معلوم بودبدجورشق کرده کیرش درست وسط کونم بود خیلی آمارموداشت میدونست دوس دارم از کون دادنو ولی ازطرفی هم میترسیدم و دوسه باربیشترازکون به شوهرم نداده بودم.وقتی خواستم ازبغلش خودموبکشم بیرون بیشترخودشوبهم فشارداد و سینمو و تن تن میمالید و وقتی دوستشو میخواس ببره رو کسم گفتم سهند نه خواهش میکنم ولی گوش شنوا بزورم تابمو از تنم درآورد ومیدونس درحدامکانم نمیذارم کاری بکنه دستامو باشالم که رومبل بودپشتم بست حالادیگه کنترل کردنم راحت شده بود منوبرداتاق و انداخت روتخت و درو بست که صدامون بیرون نره شلوارمو کشیدپایین و بادستش باچوچولم بازی میکردوهمزمانم داشت ازلبم میگرفت چقدرخوشمزه بود دیگه مقاومت نمیکردم و خودموتوبغلش رهاکرده بودم چاره که نداشتم حداقل لذت میبردم رفت سراغ کسم و بازبونش میخورد ودوتاانگشتشو تن تن میکرد توم و در میاورد چنان لذتی میبردم که سه بارخالی شدم توهمون حال.گفت حالانوبت توئه باید برام بخوریش منم قبول نکردم از ساک زدن بدم میومد فقط چن باربرای امیرساک زده بودم اونم به اسرارزیادش،منو برگردوند و بادستش کونمو باز کرد وبازیونش با دم کونم بازی میکرد ویواش یواش بادوتاانگشتش سوراخموداشت بازمیکردفهیدم که میخواد تو کونم بذاره تعریف نباشه کونم مث طاقچس سفید و بزرگ و گوشتی چن باربه شوخی شوهرم لیوانو گذاشته روکونم که قشنگ مونده مثل پورن استارا،ازش خواهش کردم از کون نکنه میترسم ولی قبول نمیکردوهمش میگفت چن ساله تو کفتم دارم میسوزم ازگرمای عشقت و فلان،…..
منو به شکل داگ استایل کنارتخت نشوند بود و یدفعه کیرشو گذاشت دم کونم وبایه حرکت کل کیرشو توم جاکرد چنان دلم دردگرفت که جیغم رفت هوا و بادستش جلوی دهنموگرفت گفت امروزکیروکوستو یکی میکنم منم از شدت درد گریه ام گرفته بود و به پهنای صورتم اشک میریختم بااون کیرکلفتش میدونستم بدجور جرم داده حدودا ده دیقه تلمبه زد دیگه درد نداشتم بی حس شده بودم فقط صدای شالاپ شولوپ کل اتاقو پر کرده بود و عین ندیده ها همش تلمبه میزد بیشرف نمیدونم قرص خورده بود یااسپری زده بود همینجوری یه دم بیس دیقه تلمبه زد دوتامون غرق عرق شده بودیم کیرشو کشید بیرون فک کردم داره ارضامیشه که نگو آقاخسته شده بهم گفت یه دیقه بهت تایم اوت میدم رفت یه لیوان آب کوفت کردودوباره برگشت منو انداخت دوباره روتخت پاهاموبازکردومنم که چن بارارضاشده بودم حسابی مث دخترا تنگ شده بودم وخواست بایه حرکت توکسم جاکنه دیدنمیشه وحسابی نوکشو تف مالی کردوبایه حرکت تا دسته فرو کرد و من از حال رفتم وقتی بهوش اومدم دیدم روم پر آب کیره خودشم پیشم درازکشیده بیشرف تو بیهوشی هم بهم رحم نکرده بود وقتی پرسیدم چرااینکارکردی گفت فک کردم خودتوزدی به بی حالی که دست از سرت بردارم و پاشد دوباره ازم لب گرفت گفتم توروخدادوباره نه که گفت نترس بابادیگه نمیکنمت شایدبعدادوباره یه حالی بهت بدم که من فحشش دادم و نشستم گریه کردن واون پاشد ازخونه زد بیرون و منم پاشدم رفتم حموم بعد حدودا نیم ساعت خواهرشوهرم اومد و سهند بهم اس داد که واقعاازت معذرت میخوام و اختیارم دست خودم نبود وپنج سال بود توانتظاراون لحظه رومیکشیدم و گفت که بدجورپشیمونه و دیگه هیچ وقت بهم دست نمیزنه،چن ماهی میشه ازاین داستان گذشته ولی دیگه پیشش مث قبلنا لختی نمیپوشم سرسنگینم باهاش که کمترتحریک بشه…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید