این داستان تقدیم به شما
این خاطره برای یک سال پیشه زمانی که من آرش 28 سالم و همسرم نازیلا ۲۰ سالش بود. فقط ۵ ماه از ازدواجمون میگذشت. بعضیا میگفتن اختلاف سنیمون زیاده ولی ما واقعا از همدیگه خوشمون اومده بود و حسابی دوست داشتیم همو. برای من نازیلا خوشگل ترین دختری بود که دیده بودم و وقتی باهاش آشنا شدم میدونستم خیلی شانس در خونه منو که یه پسر با چهره و اندام معمولی بودم، نمیزنه. نازیلا صورت و بدن سفیدی داره، قدش 167، بدنش خیلی خوش تراش. نازیلا لاغر محسوب میشد ولی نه خیلی لاغر، اندامش تو ۲۰ سالگی در بهترین حالت خودش بود. سینه هاش نرم و گرد بود. از نظر لباس پوشیدن هم خوشتیپ هم بود و با مد پیش میرفت. هرکی بیرون میدید به صورت و اندامش خیره میشد. به خصوص اینکه با شروع تابستون شلوار کوتاه میپوشید و صندل و خیلیا از پاچه و پاهای سفید لاک زدش گرفته تا کون و سینه هاش دید میزدن.
عید نوروز اولین ماه عسلمونو رفتیم کیش که هردومون می گفتیم که بهترین سفر زندگیمون بود. همه چی عالی پیش میرفت. روزای پر هیجان اوایل ازدواج خیلی برامون دلچسب بود. از طرفی اوایل خیلی سکس می کردیم. سکس برای هردومون جدید بود و با هیجان زیادی می رفتیم خونه تا سکس کنیم. ولی رفته رفته از سکس هرروزمون تبدیل شد به یک روز درمیون بعدش شد دو روز و حتی سه روز درمیون. تحقیق کردم دیدم عادیه. دو نفر که تازه میخوان سکس کنن به خصوص خیلی از عروس دامادا، بدن همدیگه براشون جدیده و هیجان و هوس زیادی برا هم دارن که بعد از یه مدت یه مقدار فروکش میکنه. بهرحال بعد از ۵ ماه از ازدواجمون احساس کردیم اون حرارت روزای اول کم شده. تصمیم گرفتیم یه مسافرت دیگه بریم.
من دوست داشتم دوتایی سفر کنیم ولی نازیلا می گفت سنش کمه و هنوز دوست داره گاهی تو فضای مجردا باشه و جوونی کنه. واسه همین اوایل تابستون ما تصمیم گرفتیم یه تور اختصاصی شمال با یه سری دختر و پسر شرکت کنیم. من تابستون قبلش چند باری با دوستام با تورشون رفته بودیم شمال. میدونستم فضاش فقط دختر پسریه و سن بالا نیست تو جمعشون. ولی این تورش اختصاصی و کم جمعیت بود. فقط ۱۰ نفر. درواقع ۵ تا زوج بودیم. اون ۴ تا زوج کم و بیش همدیگرو میشناختن ولی ما فقط تورلیدری میشناختیمو به خاطر رفاقتمون جور کرد که باهاشون بریم. اسم تور لیدرمون بهنام بود و یه سال پیش تازه کارشو شروع کرده بود و تابستون سال پیش من ۵ باری توی تورهاش شرکت کردم. توی آخرین تور بود که من با نازیلا آشنا شدم و بعدشم به ازدواج ختم شد. اینبار بهنام چون تور خصوصی تری بود دوس دخترشم آورده بود.
روز تور فرا رسید. سوار مینی بوس شدیم. راننده مینی بوس کسی نبود به جز کیوان. کیوان یه پسر قلدر و لات بود. قد بلند بود بدن تیره ای داشت و عضله ای. رو بازوهاش و سینش خالکوبی داشت. مشخص بود بدنسازی میرفت و بازوهای کلفتی داشت. صورتش استخوانی و خشن بود. اومد یه سلام داد و یه نگا به دوست دختر همه کرد و نشست پشت فرمون. کیوان رو از قبل می شناختم در واقع از تورای پارسال. بعد از این یه سال انگار بدنش بزرگتر و عضله ای تر شده بود. یادمه شدیدا اهل دعوا بود. بهش میگفتن خروس جنگی. توی یه تور چند بار با چند نفر دعواش گرفت و قرار شد دیگه توی تورا شرکت نکنه. اما اینبار اون راننده مینی بوس بود. بعدا بهنام قضیه رو توضیح داد و فهمیدیم که باباش راننده مینی بوسه و برای اینکه این یه تور خصوصی ۵ روزه بوده، فقط این دفعه رو پسرش میرونه که یه جورایی خودشم تو تور شرکت کنه. کیوان پسری بود که توی خیلی از تورها شرکت میکرد ولی همش هیز بازی در میاورد و دنبال دخترا بود. واسه همین کسی ازش خوشش نمیومد. کلی تلاش میکرد مخ دختری رو بزنه ولی آخرشم به خاطر رفتارای پرخاشگرانه و هیز بازیاش کسی بهش پا نمیداد.
به نازیلا ماجرارو گفتم و گفتم از این پسره متنفرم. نازیلا گفت مشخصه پسر مزخرفیه. من از این تیپ پسرا بدم میاد. من مدلم اینه که از بچه مثبتا خوشم میاد. نه این که خالکوبی داره و عضله هاش باد کرده و از قیافش شر میباره. چقدرم هیزه. وسطا تورلیدر و صدا کردم در گوشی بهش گفتم این که قرار نیست تو تور شرکت کنه، فقط رانندس دیگه؟ گفت: بهرحال کلی وسایل کباب اینارو اون آورده و رانندمونم که هس. نمیتونم بگم وسایلو بذار خودت برگرد چند روز دیگه بیا دنبالمون. باباش پول میگرفت ازمون. خودش فقط پول بنزینو میگیره و مارو میبره شمال خودشم شرکت میکنه. منم زیاد خوشم نمیاد ازش چون هیزه و دنبال دختربازیه ولی دیگه سخت نگیر. گفتم: باشه. حله.
کلی جاده فرعی و پرپیچ و خم و خاکی رفتیم تا بالاخره رسیدیم و یه جایی بالاخره پارک کرد. وسط راه با به مردی قرار داشتیم که قرار بود بیاد کلبه هارو تحویلمون بده. وقتی پارک کردیم، از اونجا هم یه ربع پیاده رفتیم تا رسیدیم به جایی که پر از کلبه های کوچیک بود. دقیقا وسط یه جنگل بکر. کلبه ها کوچیک و دونفره بودن و چوبی. هر کلبه ۵۰ متر با اون یکی فاصله داشت. هر زوج رفت داخل یه کلبه. قرار بود کیوان توی مینی بوس بخوابه. ولی اونجا از کلبه ها خوشش اومد و وقتی دید یه کلبه خالیه با کلی چونه زدن سر قیمت با صاحب کلبه ها، تصمیم گرفت کنار ما باشه و اونم یه کلبه رو اجاره کرد.
منو نازیلا مسئول اولین ناهار بودیم و از قبل سالاد الویه درست کرده بودیم. رفتیم به سمت آبشاری که یه رب تا کلبه ها فاصله داشت. اونجا زیراندازو پهن کردیم و ناهارو خوردیم. با بچه ها کم کم با هم گپ زدیم و اونایی که همو نمی شناختن بیشتر با هم آشنا شدنو یخ جمع خیلی زود شکست. بعدش شروع کردیم به آب تنی زیر آبشار. هر ۵ تا دختر خوشگل بودن ولی واقعا خانوم من جور خاصی خوشگل و ناز بود. موقع آب تنی که دیگه همه شوخی میکردیم، بچه ها کم کم پای شوخی های جنسی رو هم وا کرده بودن. اکثرا هم زیر ۲۴ سال بودن و بزرگشون من و کیوان بودیم. کیوان این وسط بیشتر از بقیه شوخی های جنسی می کرد و به همه دخترا هم نگاه میکرد. بچه ها شروع کردن رو هرکی یه اسم گذاشتن. از دخترا یکی گفت: اسم نازیلا رو هم بذاریم بستنی. انقد که سفیده لامصب. همه خندیدن. یکی از پسرا با پررویی گفت نه این جور مواقع میگن طرف شیر پاکتیه. بازم همه خندیدن. همه داشتن با هم شوخی می کردن و کسی رو شوخی با زنش حساس نبود و همه فاز روشن فکری و مدرن بودن داشتن. یکی داد زد خب صداش کنیم شیر بستنی. همه زدن زیر خنده. چند باری هم با خوشگلی زنم شوخی کردن و بهش میگفتن مرلین مونرو. شاید چون دهن زنم کوچیک بود و خیلی هم پرعشوه بود. و یه جورایی شبیه مرلین مونرو بود ولی نسخه ۲۰ سالش. یعنی حتی خوش اندامتر و جوون تر. من واقعا احساس غرور می کردم از داشتنش. منی که تو پیدا کردن دوست دختر خیلی خوب نبودم، خوش شانس بودم که تونسته بودم به یه همچین دختر فوق نازی ازدواج کنم.
بعد از آبتنی همه دور هم جمع شدیم تا دور هم مافیا بازی کنیم. ۱۱ نفر بودیم. یه نفر گاد وایمیستاد و بقیه ده نفره بازی میکردیم. ۳ تا مافیا ۷ تا شهروند. دست اول من کارآگاه شده بودم و نازیلا و کیوان و یه دختر دیگه به اسم مهدیس مافیا بودن. همون روز اول مهدیس رو رای دادیم و انداختیم بیرون. شب اول من استعلام مافیایی نازیلا رو گرفتم. فرداش گفتم نازیلا مافیاست ولی این کیوان بود که صداشو برد بالا گفت نازیلا قطعا شهرونده عمرا بذارم بره بیرون. کیوان وسط بازی کلی داد میزد و رگ گردنش میزد بیرون. قیافش سرخ میشد و بقیه هم زیاد می پسندیدن طرز بازیشو. ولی بهرحال کسی جرات نداشت بهش چیزی بگه. شب دوم من استعلام کیوان رو گرفتم ولی استعلامش شهروندی شد غافل از اینکه اون گادفادر تیم مافیاست و استعلامش برای کاراگاه، شهروندی میشه در حالی که مافیاست. فرداش گفتم کیوان تو شهروندی. به من گوش کن بیا نازیلا رو بدیم بیرون. نازیلا اولین بار بود مافیا بازی میکرد و مشخص بود از دست من عصبانیه. ولی هنوز کیوان داد میزد که من نمیذارم نازیلا جایی بره نمیذارم بکنیدش بیرون. من نمیذارم. نازیلا توی این لحظات نگاش می کرد و حس کردم خوشش اومده بود که کیوان اونجوری ازش با رگ بیرون زده دفاع می کرد و برا موندن اون داخل بازی سرخ شده بود. کیوان رو به من داد زد من تورو از بازی پرتت میکنم بیرون. من زورم زیاده تو رو میندازم بیرون. و اینکارو هم کرد! همه به من رای دادن و شهر باخت. وقتی بازی رو بردن نازیلا و کیوان کف دستاشون رو زدن به هم و جشن گرفتن. بعد از بازی، دوتایی با ذوق کلی راجب اتفاقای بازی حرف زدن. نازیلا که از کیوان بدش میومد حالا داشت با چه ذوقی با کیوان حرف میزد. کاش اصلا هم تیمی نمیشدن این دوتا. نازیلا از من حسابی ناراحت بود. بهش گفتم این فقط یه بازیه. گفت تو چرا میخواستی خانومتو بکنی بیرون. دیدی کیوان چجور ازم دفاع می کرد نذاشت منو بندازی بیرون؟ دیدی برا من چجور داد میزد؟ خوب شد از بازی پرتت کرد بیرون. گفتم چی داری میگی؟ این بازی اینجوریه دیگه من شهروندم باید تو رو بندازم بیرون چون مافیا بودی دیگه. گفت نه تو باید هوای منو میداشتی. کلی سر این بحث کردیم و منم عصبانی شدم که از کیوان تعریف میکرد. خلاصه بعد از نیم ساعت دوباره همه دور هم جمع شدن.
این دست من مافیا شدم. کیوان دکتر شده بود و نازیلا شهروند ساده. من گفتم ای بابا بازم هم تیمی نشدم با نازیلا. شبا من نمیذاشتم نازیلا رو شات کنیم تا ازم بیشتر ناراحت نشه. کیوان رو هم نتونستیم شات کنیم چون دو شب خودشو نجات داد (به خاطر نقشش که دکتر بود). آخرش فقط من و نازیلا و کیوان موندیم. حالا باید دست میدادیم. من به نازیلا میگفتم من شهروندم به من دست بده. کیوان هم میگفت نازیلا من شهروندم آرش قطعا مافیاست. نازیلا با من دست داد و تیم مافیا برد. کیوان سرش داد زد من که گفتم این مافیاس چرا با اون دس دادی. نازیلا اینبار خیلی شدیدتر از قبل ازم ناراحت بود. گفت تو گولم زدی. خودت گفتی بازی اونقدر ارزش نداره ولی تو منو تو جمع کوچیک کردی باعث شدی اشتباه دست بدم و شهر ببازه. تو باعث شدی من بشم مسئول باخت شهر. گریه کرد گفتم این فقط یه بازیه خب هرکی باید برای پیروزی تیمی که داخلشه تلاش کنه. بازی مافیا همینه. اما نه نازیلا قبول نمیکرد.
رفتیم داخل کلبه هامون ولی نازیلا با من حرف نمی زد. گفت من میرم یه ساعت دور بزنم این اطراف بیام. گفتم تنها نرو. گفت برو بابا خیلی هوامو داشتی تو بازی نشون میدادی. اینو گفت و رفت. من یه دقیقه صبر کردم و گفتم بزار برم از دلش دربیارم. افتادم دنبالش ولی خیلی دور شده بود ولی میدیدمش. یکم جلو تر از کنار آخرین کلبه یعنی کلبه کیوان رد شد و داشت می رفت به سمت آبشار که کیوان درو باز کرد افتاد دنبالش و صداش زد. نازیلا وایساد و شروع کردن به صحبت کردن. مشخص بود که کیوان از پنجره کلبش نازیلا رو دیده بود و جنگی از کلبش زده بود بیرون. من پشت یه درخت قایم شدم و دیدم دارن صحبت میکنن. نزدیک ۵ دقیقه صحبت کردن و داشتم کلافه میشدم. کنجکاو بودم ببینم چیکار میکنه غزال. دیدم دارن میرن کلبه کیوان. مغزم سوت کشید. گفتم نازیلا اصن همچین آدمی نبود. واسه چی داره میره داخل کلبه همچین پسر عوضی ای.
زود خودمو رسوندم به کلبه از اون سمت کلبه از لابلای چوب های کلبه داخل و دید زدم. کلبه ها چوبی بود و چوب کلبه ها از هم یه خورده فاصله داشت. از داخل نمیشد بیرون رو دید ولی از بیرون از لابلای چوبا اگه چشمو میچسبوندی میشد کامل داخلو دید و حتی صدای داخلو هم واضح شنید چون کلا درزهای بین چوبا باز بود. ولی سقف خونه از سقف های خونه های شمالی بود و از خود کلبه بیرون اومده بود و نمیذاشت بارون نفوذ کنه به داخل. داخل کلبه ها خیل کوچیک بود و اتاق نداشت و فقط یه تخت دونفره بود. یه دستشویی حموم کوچیک هم داشت.
نازیلا نشست رو لبه تخت و کیوان رفت از داخل کمدش یه جعبه کارت آرود. فهمیدم کارت های بازی مافیاس. فهمیدم که به بهانه کارت های مافیا کشوندنش داخل. گفت: ایناهاش. این یه بازی پیشرفته تر از مافیاییه که ما بازی کردیم. این برای بالای ۱۵ نفره. و شروع کرد به توضیح دادن کارت ها. وسط توضیح دادناش کلی شوخی میکرد با عکسای روی کارت ها و اسماشون و دوتایی کلی میخندیدن. یکم که خندیدن دستاشو انداخت دور شونه نازیلا و گفت دیدم که ناراحت شدی تو بازی مافیا. منم از ناراحتیت ناراحت شدم. نازیلا جا خورد از اینکه دستاشو انداخت دورش اما کیوان اونقدر محکم و با اعتماد به نفس اینکارو کرد که انگار حس امنیت میداد به نازیلا. نازیلا گفت آره ناراحت شدم آرش ازم دفاع نمی کرد و همش بر ضد من بازی میکرد. کیوان گفت من که همیشه احترام خانومارو حفظ می کنم تو بازی. به خصوص هوای تورو خیلی داشتم چون خیلی دختر خیلی باشعوری هستی. تو از سنت بیشتر میفهمی و روشنفکری. از درک و فهمت خوشم میاد. نازیلا هم با حرفای کیوان خر شد و گفت آره واقعا خوشم اومد اونجوری ازم دفاع میکردی. ولی آرش دلمو شکست. کیوان سر نازیلارو گذاشت رو شونش و پیشونی زنمو بوسید گفت ناراحت نباش دیگه نازنازی. دستشو کرد لای موهاش و گفت ببین قیافه روی این کارتو. شبیه اون مرده که میگفت «دوشواری؟ دوشواری نداریم» نیست؟ هردو زدن زیر خنده و وسط خنده ها محکم تر بغلش کرد و پیشونی نازیلارو دوبار دیگه بوسید. بعد لبشو اورد پایین لپشو آروم بوسید و گفت نبینم ناراحت باشیا. دوباره لپشو دو سه بار بوسید. اینبار یکم نزدیک تر به لبشو بوسید و تن تن همونجارو میبوسید تا اینکه نازیلا یه ذره صورتشو به سمت کیوان چرخوند و لباشونو گذاشتن رو لبای هم. من برگام ریخت از این صحنه. اصلا فکرشو نمیکردم کیوانو ببوسه. باید چیکار میکردم؟ باید داد بزنم و نذارم ببوسه زنمو. ولی چرا کنجکاوم من؟ چرا دوست دارم ببینم چیکار می کنن؟ ینی نازیلا تا کجا پیش میره؟
شروع کردن به مکیدن لبای همدیگه. بعد از یک دقیقه نازیلا لباشو برداشت و احساس شرم کرد و فضا سنگین شد. اینجا بود که کیوان خواست فضارو عوض کنه و گفت زبونتو در بیار. گفت بیا با زبونامون شمشیربازی کنیم. خوشم زبونشو دراورد. زبوناشونو میزدن به هم و میخندیدن. نازیلا زبونشو برد داخل و کیوان گفت دوباره بیار بیرون. آورد بیرون و کیوان زبونشو با دهنش گرفت و شروع کرد به مکیدنش. بعد زبونشو درآورد بیرون گفت حالا تو بمک. نازیلا یکم مکث کرد و خجالت کشید ولی آروم زبون کیوانو گذاشت دهنش چشاشو بست و شروع کرد به مکیدنش. بعدش دوباره لبای همو مکیدن. کیوان دستشو برد رو شکم نازیلا. نازیلا دستاشو گذاشت رو شکم نازیلا که نذاره کیوان دستاشو جایی ببره. وقتی دید کیوان داره شکمشو میماله دستاشو برداشت. همین که نازیلا دستاشو برداشت، کیوان دستاشو برد زیر پیراهن نازیلا و آروم آروم برد بالا و سینه هاشو از زیر لباس گرفت. نازیلا دستاشو گذاشت رو دستای کیوان که نذاره ولی دیگه دیر شده بود و کیوان آروم آروم سینه های زنمو میمالید. نازیلا هم دیگه حشری شده بود و دستاشو برداشت. کیوان دستاشو آورد بالا که پیراهن نازیلا رو در بیاره ولی نازیلا مقاومت کرد. ته دلم خوشحال شدم نازیلا نمیذاره بیشتر جلو برن. شروع کرد به بوسیدن گردن نازیلا و کشیدن لباش رو گردنش و گفت آخه چقد نازی تو شیر بستنی. خندیدن جفتشون. این لحظه که خندیدن از فرصت استفاده کرد و با یه حرکت سریع پیراهن و سوتین نازیلارو کشید بالا و درآرود. نازیلا یه لبخند از روی شرم زد و دستاشو جمع کرد. کیوان دوباره دستاشو حلقه کرد دور نازیلا و سینه هاشو از پشت گرفت و لباشو گذاشت رو لبای نازیلا. وای سعید باورت میشه کیوان بالاتنه لخت زنتو داره میبینه و میبوسه؟ باورت میشه سینه های سفید زنتو یکی دیگه داره میبینه و میماله؟ کیرم راست شده بود و داشت میترکید. حسم ترکیبی از تعجب، هیجان، استرس و کنجکاوی بود. کیوان شروع کرد به بوسیدن و مکیدن شونه های سفید زنم. شونه هایی که کوچترین مو و پرزی روش نداشت و صاف صاف بود. میگفت چقد شونه هات صافه چقد نرمه. این حرفارو منم به نازیلا میگفتم و فک می کردم فقط از این به بعد منم که از شونه هاش لذت میبرم. نمیدونستم کسی که ازش بدم میاد شونه های زنمو اینجور لیس میزنه. بعد شروع کرد به لیسیدن و مکیدن سینه های نازیلا. وای عجب صحنه ای. باورت میشه سعید؟
نازیلا گفت خب بسه دیگه ادامه ندیم. میدونی که؟ بهرحال… کیوان حرفشو قطع کرد و گفت من سینه های تورو دیدم و تو خجالت میکشی توام یه جا از منو ببین که با هم در بشه. یهو کیرشو از شلوارش انداخت بیرون. هم نازیلا هم من از دیدن کیرش چشامون زد بیرون. کیرش کلفت و دراز بود. و رگاش زده بود بیرون. یکم هم کج بود از بس بزرگ بود. رنگ کیرشم تیره بود. نازیلا که آماده بود بگه این چه کاریه، با دیدن کیر بزرگ کیوان گفت: چقد گندس. واااا چه خبرته؟ چرا اینقدر بزرگه؟!
کیوان خندید گفت کیر من اصل ژاپنه. کلفت و دراز. موتورشم حسابی عالی کار میکنه. از حرفای کیوان خندید ولی تعجب از چشاش نرفته بود. دست نازیلارو گرفت گذاشت رو کیرش گفت بگیرش. نازیلا هم تو کار انجام شده قرار گرفت و دستاشو وا کرد و کیر کیوانو گرفت خجالت میکشید و کیر کیوان براش غریبه بود. نازیلا گفت بدجور رگاش زده بیرون. کیوان گفت آره دهنتو بیار نزدیک یه تست کن. نازیلا گفت دیگه چییییی؟ برو بابا پررو. کیوان گفت خودتو لوس نکن. اصن دهنتو بیار نزدیک از نزدیک این رگشو ببین. نازیلا یکم که صورتشو برد نزدیک کیرش، کیوان با صدای آروم گفت حالا سرشو بذار دهنت. یالا. نازیلا که با دستش کیر کیوانو گرفته بود بعد از ۳۰ ثانیه مکث و خیره شدن به کیر کیوان بالاخره سر کیرشو گذاشت تو دهنش و چشاشو بست. سر کیرش انقدر بزرگ بود که به زور جا شد تو دهن نازیلا. وای نازیلا من داره کیر کیوانو میمکه. وای. نازیلا کم کم روش باز شد. با زبونش کیر کیوانو زبون میزد و زبونشو میکشید رو رگای کیرش. میدونستم نازیلا دختری نیست راحت پا بده ولی الان حق داشت دیوونه کیر کیوان باشه. کیوان با اون داد زدناش و رگ کلفت کردناش جربزه و شجاعت شو نشون داده بود. اندام شم که بدنسازیه و پر از تتو. الانم کیرش به این بزرگی. نازیلا شاید حق داشت مست یه همچین آدم قدرتمند و جسوری باشه و کیر بزرگ شم مردونه ترش کرده بود.
با خودم گفتم: طرف یکی دو ساله دوس دختر نداشته و هیشکی بهش پا نداده بعد الان زن تو که تازه عروسه داره براش ساک میزنه. کیوان حسابی اعتماد به نفس گرفته بود. دستشو دراز کرد برد زیر شرت زنم و شروع کرد به مالیدن کسش. نازیلا دست کیوانو گرفت که از شرتش در بیاره که یهو بدنش یه تکون خورد و کیر کیوانو از دهنش درآورد گفت آی. فهمیدم کیوان انگشتشو کرده تو کس زنم. از حرکت دستش تو کسش معلوم بود داره تن تن انگشت می کنه. نازیلا چشاشو میبست و باز میکرد و آروم آی آی میکرد. کیوان دستشو کشید بیرون بلند شد با یه حرکت سریع، شلوارو شرت نازیلارو از پاش کشید درآورد. نازیلا جا خورد حسابی که حالا کاملا لخت جلو کیوان بود. لای پاهای نازیلارو وا کرد که کیرشو بذاره تو. من تو اوج استرس بودم و بدنم داشت میلرزید. وای مگه میشه؟ میخواد زنمو بکنه! نازیلا دستشو گذاشت رو کسش. کیوان کیرشو می مالید به دست نازیلا که روی کسش بود تا دستاشو برداره. وقتی دید دستشو برنمیداره خم شد شروع کرد لیس زدن مچ پای نازیلا، بعدش ساق پاش و بعدشم روناش. دست میکشید و لیس میزد و لذت میبرد از بدن زنم. کم کم زبونشو از روی روناش آورد رو دست نازیلا. نازیلا حشری شده بود از لیسیده شدن اطراف کسش. آروم دستشو برداشت تا دهن کیوان بره رو کسش. همین که کیوان دهنشو گذاشت رو کسش، نازیلا یه آییییی بلند گفت و بدنشو جم کرد. کیوان تن تن لیس می زد و گاهی زبونشم میذاشت داخل کسش. بعد از سه چهار دقیقه بلن شد پای راست نازیلارو گذاشت رو شونش و کیرشو گذاشت دم کس نازیلا. نازیلا باز دستشو گذاشت رو کسش. من با خودم گفتم اینجوری که جلو دشمنم لخت شد و همه جاشو در اختیارش گذاشت باز خوبه حداقل کس نمیده بهش.
کیوان گفت بازم که دستتو گذاشتی رو کست. نمیخوای بهم بدی؟ نازیلا سکوت کرده بود و فقط نگاه میکرد. بردار میخوام بدن نازتو با این کیر بزرگم جر بدم. نازیلا آب دهنشو قورت داد و بازم چیزی نگفت. کیوان هم کیرشو میمالید به انگشتای لاک زده و ظریف دست نازیلا. نازیلا اینبار گف: آخه تا الان تو زندگیم فقط با شوهرم سکس داشتم و تجربه هیچ کیر دیگه ای رو نداشتم. کیوان کیرشو گرفت تو دستش و تکون داد و پرسید نازیلا یعنی میگی یه همچین کیری رو میخوای از دست بدی؟ یعنی میگی نذارمش تو کست؟ نازیلا این بار جواب داد: کیوان من نمیگم نذار. بذار ولی آروم بذار. باشه؟ کیرت خیلی گندس. اینو گفت و آروم دستشو برداشت. دنیا رو سرم خراب شد. بدنم شدیدا داشت میلرزید. نازیلا مجوز گاییده شدنشو داده بود به کیوان.
من میدونستم که کیر من تنها کیری بود که تو کس نازیلا رفته بود و خودم پردشو زده بودم و ناراحتیم از این بود که اگه نازیلا کیر کیوان رو به عنوان دومین کیر زندگیش تجربه کنه اونوقت دیگه کیر من براش عادی میشه. شاید تا اون لحظه فک میکرد فقط تو دنیا کیر من میتونه بهش اون حسای خفن رو موقع سکس بده ولی الان با سکس با کیوان میفهمه که سکسای بهتر از من هم میتونه براش اتفاق بیفته.
کیوان کیرشو میمالید لای کس نازیلا و لیز میداد و بالا پایین میکرد کیرشو. با خودم گفتم هنوز نذاشته داخلش. کافیه یه ضربه بزنم به دیوار این کلبه تا خودشونو جمع و جور کنن و متوقف کنن این سکسو. دیگه کس نازیلا کیر جدیدیو تجربه نمیکنه و رابطه جنسی نازیلا مختص من میمونه. دستمو بردم بالا تا بزنم به دیوار. کیوان هنوز کیرشو میمالید به کس نازیلا و من دستام میلرزید. من هم دوست داشتم نکنه زنمو و هم یه حس عجیبی داشتم که دوست داشتم ببینم چجور کیر به اون بزرگی میره تو کس زنم. برام مثل یه فیلم پورن زنده بود. داشتم میدیدم که کیوان با اون بدن تیره و بدنساز بزرگش میخواد کیرشو بکنه تو بدن زن سفید ظریفم. ینی بزنم ضربه رو به دیوار؟
انقدر لفتش دادم که کیوان کیرشو گذاشت دم سوراخ زنم و فشار داد تو. سر کیرش رفت تو و نازیلا یه جیغ کشید و گفت آآآآی. سرشو برد عقب و سینه هاشو آورد بالا. دوباره سرشو آورد بالا ببینه کیر کیوان چجور میره تو کسش. کیوان باز فشار داد کیرش تا نصف رفت تو کس نازیلا. نازیلا باز سرشو برد عقب و سینه هاشو آورد بالا و با دستاش چنگ زد به لحاف روی تخت. با خودم گفتم خب دیگه دیره. نازیلا دومین کیر زندگیشو تجربه کرد. اونم کیر دشمن رو. کیر یه پسر عوضی رو. داد زد کیوان یوااااش خیلی بزرگه کیرت. یادمه ۵ ماه پیش این حرفو شب زفاف به من زد و حالا داشت به کیوان میگفت. کیر کیوان بزرگ بود و انگار یه شب زفاف جدید بود برا نازیلا. کیوان یکم کیرشو آروم آروم حرکت داد تو کس نازیلا و هر بار یکم بیشتر میذاشت داخل. فقط یک سوم کیرش مونده بود بیرون که یهو خم شد و کیرشو تا ته کوبید تو کس نازیلا. زنم جیغ زد و همش تکرار میکرد وااااای جر خوردم… جر خوردم… وای کسم جر خورد. کیوان گفت دیدی همشو جا کردم؟ نازیلا با صدای ناله گفت باورم نمیشه کل کیرت جا شد تو کسم. کیوان کیرشو آروم آروم عقب جلو میکرد تا کیرش جا باز کنه تو کس نازیلا. رسما سکس زنم و کیوان شروع شده بود و من تماشاگر لذت بردن این دو نفر از بدن همدیگه بودم.
کیوان کیرشو درآورد و نشست رو تخت. نازیلا اومد نشست بغلش و پاهاشو انداخت دور کمر کیوان و دستاشم انداخت دور گردن کیوان. از هم لب گرفتن. این پوزیشن عاشقانه من و نازیلا بود. حالا نازیلام لخت بغل کیوان بود. نازیلا خودش یکم کونشو بلند کرد با یه دستش کیر کیوانو تنظیم کرد دم سوراخ کسش و نشست روش و یه آی بلند گفت. کیر کیوان تا نصف رفت تو کسش. گفت آآآآآآی عجب کیری داری دیوونه. کیوان از پهلوهای زنم گرفت و کامل نشوندش رو کیرش که تا ته جاشه کیرش. بعد شروع کرد به بالا پایین کردن نازیلا. تو چشمای هم نگاه می کردن و گاهی همو می بوسیدن و سکس پرشهوتی داشتن. کیوان دستاشو از رو پهلوهای نازیلا آورد بالاتر و از زیر بغل نازیلا گرفت و شروع کرد به محکمتر و تند تر تلمبه زدن. دوتایی رو تخت فنری بالا پایین میشدن و نازیلا حسابی با صدای نازکش آی آی می کرد. همیشه صداهای جیغ جیغوی زنم موقع سکس خودش منو یه دنیا حشری میکرد و حالا این صداهای آه و اوح زنم برا لذت کیر کیوان بود.
بعد از کلی کردن زنم دوباره تلمبه هاشو آروم کرد و کیرشو ثابت نگه داشت تو کس نازیلا. هرچند ثانیه یک بار خیلی آروم کیرشو تا نزدیک سر کیرش می آورد بیرون و بعد از چن ثانیه خیل آروم میبرد داخل. از این لحظات برای آروم شدن نفساشون استفاده میکرد و اینکه به هم حرفای سکسی بزنن. کیوان گفت: گادفادر حسابی داره بهت تارگت میزنه ها شهروند ساده گوگولی. نازیلا خندیدو گفت: تارگت هاتو دوست دارم. بهم تارگت بزن. همین که گفت تارگت بزن، کیوان کیرشو محکم کوبید تو کسش و نازیلا یه آآآآ بلند کشید. نازیلا شروع کرد به بوسیدن گردن کیوان. گفت خوشم میاد رگات میزنه بیرون. گردن کیوانو می بوسید و لیس میزد. من حسودیم شد چون نازیلا تا الان گردن منو اینجور با شهوت لیس نزده بود. شاید گردن من اونقدر جذاب و حشری کننده نیست. کیوان بدنساز بود و موی بدنشو کامل زده بود و سینه های محکمش مث بدنسازای حرفه ای عضله ای و سکسی بود. نازیلا دستشو کشید رو سینه های کیوانو چشاش از سکسی بودن سینه های کیوان از حدقه زده بود بیرون. شروع کرد به بوسیدن سینه های کیوان و کشیدن لبش رو سینه هاش. بازوهای کیوان رو هم میبوسید و میگفت چه بازوهای کلفتی داری. هیچوقت نشده بود سینه ها و بازوهای منو ببوسه ولی بدجور داشت بدن کیوان رو لیس میزد. هرچی که بیشتر لیس میزد کیوان سرعت بالا پایین کردن کیرشو یواش یواش بیشتر میکرد. معلوم بود کیر کیوان داره حال میکنه و دوس داره با سرعت بیشتری مالیده شه به دیواره های کس زنم. نازیلا اینبار دستای کیوانو گرفت و زبونشو کشید رو رگای مچ دستش. گفت چقدر رگای دستت خفنه. بعد آروم انگشت فاک کیوانو گذاشت دهنش و ساک زد. اینکارو که کرد کیوان دوباره تلمبه هاشو تو کس نازیلا شروع کرد و با قدرت تلمبه میزد و صدای سکسشون باز پیچید تو کلبه. بدن تیره کیوان و بدن سفید نازیلا خیلی به هم میومد. خیلی بدناشون به هم چفت بود. حسودیم میشد. سکسشون عالی بود. مشخص بود هردو با بدن هم حسابی حال میکردن و انگار بدناشون به بدن هم قفل شده بود.
کیوان کیرشو از کس درآورد از تخت اومد پایین. پاهای نازیلا رو گرفت و نازیلارو دراز کرد رو تخت و تا لبه تخت بدنشو کشید رو تخت. همونجور که بیرون تخت ایستاده بود از مچ پاهای نازیلا گرفت از هم باز کرد و کیرشو گذاشت تو کس زنم. بعد پاهاشو گذاشت رو شونشو شروع کرد به تلمبه زدن. نازیلا به تخت چنگ میزد و صدای شالاپ شولوپ برخورد کون نازیلا به بدن کیوان پیچیده بود تو کلبه. با خودم گفتم میبینی آرش؟ فک میکردی فقط چن ساعت بعد از شروع سفرمون پاهای زنت رو شونه های راننده مینی بوس باشه؟ فک میکردی اون پسر لاشی که ازش متنفر بودی و توی تورای قبلی کسی بهش پا نمیداد یه روز اینجوری با لذت زنتو بگاد؟
سر و صدای نازیلا موقع سکس زیاد بود و صدای آه و اوح دخترونه و بلندش که لحظه ای قطع نمی شد، به شدت موقع سکس آدمو حشری تر میکرد. به خصوص اینکه اون صداها از دهن و لبای غنچه و کوچولوش با عشوه خاصی میومد بیرون. حالا تنظیم این صداها و عشوه ها دست کیوان بود. این کیوان بود که با کیرش میتونس هروقت بخواد جیغ زنمو دربیاره و کم و زیاد کنه. کیوان که انگار کیرشو رو رگبار گذاشته بود، وسطا تلمبه سرعتیشو متوقف میکرد تا تک تیر بزنه. این اسمی بود که خود کیوان وسط سکس به نازیلا گفت. ازش پرسید رگباری بزنم یا تک تیر؟ نازیلا گفت تک تیر. کیوان هر چند ثانیه یبار یه بار کیرشو می کوبید اما چنان میکوبید تا ته که نازیلا برا یه لحظه یه جیغ بلند میکشید. نگران بودم کسی اطراف رد شه بشنوه صداشو. بعد از چن ثانیه دوباره پرسید بازم تک تیر بزنم یا رگبار میخوای؟ زنم خندید و با عشوه خاصی گفت رگبار میخوام. کیوان باز سرعتی تلمبه زد.
گاهی کیرشو به طور کامل درمیاورد بیرون و دوباره از اول میذاشت تو کسش. کیرشو می گرفت تو دستشو میگفت نازیلا کیر گندمو میبینی؟ حالا غیب میشه تو کست. بعد فرو میکرد تو کس نازیلا. نازیلا دیوونه میشد از این کارای کیوان و داد میزد وای جر خورد کسم. وای کسم. وای چه کیری داری. از کلفتی کیر کیوان، هربار که کیرش میرفت داخل و میومد بیرون، لبای کس نازیلا کشیده میشد رو کیر کیوان.
کیوان همونجور که ایستاده بود از دستای نازیلا گرفت و بلندش کرد و رو هوا بغلش کرد تا رو هوا بکنتش. کیوان خانوممو مثل پر رو هوا بلند کرده بود و نازیلا با لمس بازوهای کیوان گفت چقدر زورت زیاده تو. راس میگفت، زورش خیلی زیاد بود به خصوص در مقایسه با من که تو این ۵ ماه دو سه بار تلاش کردم رو هوا خانوممو بکنم ولی نمی تونستم راحت تلمبه بزنمو زورم نمی رسید زود میذاشتمش زمین. نازیلا پاهاشو گره زد دور کمر کیوان و دستاشو گره زد دور گردنش. کیوان هم دو دستی کون زنمو گرفته بود و میمالید. میگفت اوف عجب کونی داری نازیلا. یکم کون زنمو برد عقبو کیرشو فرو کرد تو کس نازیلا. آروم آروم کیرشو تکون میداد و با دستاش پاها، رونا، سینه ها و کون نازیلارو دست میکشید و حال می کرد. میگفت همه جات سفید و صاف و نرمه نازیلا. بدجور تو کف رونا و کونت بودم. نازیلام گفت: الان که به کونم رسیدی هرچقد دوس داری استفاده کن ازش.
با خودم گفتم این همه پول عروسی بده و کلی دنگو فنگ و مهریه و … آخرش این عوضی مفتی زن منو با هر پوزیشنی دلش میخواد بکنه و هرجای خانوممو بخواد دس بکشه و به کیرش حال بده. اونم فقط چن ساعت بعد از آشناییشون. اونوقت من چند ماه صبر کردم تا ازدواج کردیم و شب زفاف سکس کردیم. کیوان یهو دو دستی از کون نازیلا گرفت و شروع کرد به وحشیانه ترین شکل ممکن تلمبه زدن. صدای کوبیده شدن کس نازیلا به مثانه کیوان و صدای برخورد تخماش به لای پای نازیلا چنان خاص و بلند بود که از کلبه هم بیرون میومد. اونقد سریع و محکم و وحشیانه میکرد که نازیلا فقط جیغ های بلند میزد. جیغایی که خیلی کم شنیده بودم ازش. جیغاش پیچیده بود تو جنگل و میترسیدم بقیه بفهمن زنم داره به راننده مینی بوس هیزمون میده و آبروم بره.
وقتی تلمبه هاش تموم شد نازیلا شدیدا لرزید و محکم کیوانو بغل کرد و لباشو مکید و بعد سرشو گذاشت رو شونه کیوان و نفس نفس میزد. نفس نفس زنان گفت وای عالی بود. خیلی خوب بود. کباب کردی کسمو. نازیلا گفت سینه هامو هم بخور. دوس دارم. کیوان هم خم شد سینه هاشو لیس میزد و و گاهی هم گاز میگرفت. نازیلام با خنده میگفت آآآی یواش گاز بگیر. کیوان از زیر بغل زنم گرفت و هلش داد عقب تا دوباره تلمبه بزنه. برگام ریخته بود از قدرت بدنی و قدرت کمر کیوان که نیم ساعت داشت زنمو میکرد و ول کن نبود. دوباره شروع کرد دور دوم همون تلمبه های وحشیانه. اینبار نازیلا داد میزد جرم بده کیوان پارم کن. کیوان داد میزد این کس واسه کیه؟ ها؟ نازیلا میگفت واسه توئه. این کون سفید و بدن صافت واسه کیه؟ نازیلا داد میزد همه جام واسه توئه کیوان. کسمو جر بده. آخ کیوان پارم کن.
کیوان یهو نعره های آرومی زد و کیرشو درآورد و نازیلارو پرت کرد رو تخت. آبشو پاشید رو صورت و سینه نازیلا. بعد خودشم پرت کرد رو تخت. هردو سقفو نگا میکردنو حسابی نفس نفس میزدن. بعد از یکی دودقیقه کیوان گفت آخ خیلی حال داد. عجب بدنی داری. بدجور تو کفت بودم ولی از اون چیزی هم که فک میکردم بیشتر حال داد کردنت. نازیلا گفت آره معلوم بود تو کفمی. همش از سرتاپای منو ورانداز میکردی و کونمو دید میزدی و من خیلی بدم میومد ولی الان که بهت دادم میگم حق داشتی، نوش جونت. وای عجب سکسی بود. یه دستمال میدی؟ کیوان یه دستمال داد تا نازیلا آب کمر کیوانو از رو صورت و بدنش پاک کنه. نازیلا بلند شد رفت دستشویی. وقتی برگشت رو به کیوان یه پاشو گذاشت رو تخت و کسشو نگا میکرد و با دستش میمالید. گفت کیوان لعنت بهت بدجور گاییدی کسمو. ببین چقد قرمز شده. لبای کسم از کلفتی کیرت میسوزه. رسما جرش دادی. چقدرم قوی هستی تو لعنتی. با تلمبه هات رسما چهارستون بدنم میلرزید. کیوان قهقهه زد گفت هردفه وضع همینه. حالا بدتر از اینم جرت میدم. نازیلا گفت حالا راستش من همینجوری دوست دارم. خوشم میاد از وحشی بازیات. بدنتم که محکم و زورت زیاده دوس دارم. کیوان خندید گفت کیرم چی؟ گفت کیرت که اصن متعلق به کس منه. فوق العادس. هردوشون خندیدن. نازیلا گفت راستی سکسمون از یه نظر هم بهم حال میداد. اینکه سکسمون پنهونی و ممنوعه بود. نمیدونستم سکس یواشکی اینقد حال میده. نازیلا و کیوان موقع سکس که کلی با شهوت و ذوق سکس می کردن، بعد از سکس هم با کلی ذوق و شوق از سکسشون تعریف میکردن. معلوم بود که خیلی خیلی بهشون حال داده بود. یجور حرف میزدن انگار تازه عروس و داماد بودن. در حالی که اون عروس من بود و فقط چن ساعت از آشناییش با کیوان میگذشت.
بالاخره یه ربع از سکس که گذشت نازیلا شورت و سوتین و لباساشو پوشید و از خونه زد بیرون به سمت کلبه خودمون. منم پشت کلبه بودمو تازه ارضا شده بودم منتظر بودم نازیلا کامل دور بشه تا منم راه بیفتم. رسیدم به کلبه خودمون و دیدم نازیلا وسایل آرایششو برداشته تا به صورت و لبای لیسیده شدش یه رنگ و لعابی بده. موهاشم نامرتب بود و گردنشم از مکیدن های کیوان قرمز شده بود. به روی خودم نیاوردم. حس عجیبی داشتم. از خیانت نازیلا ناراحت بودم ولی نه زیاد. شاید چون میدونستم خیانتش عاطفی نیست و صرفا جنسیه. شاید چون خیانتش به خودمم حسابی حال داده بود. شاید چون خودم دیدم که واقعا نازیلا نمیتونست در مقابل بدن و کیر فوق العاده کیوان مقاومت کنه و بهش حق دادم یکم. من که پسرم خودم دلم خواست زیر کیوان باشم چه برسه به نازیلا. شاید چون دوست داشتم دوباره سکسشونو ببینم و هزار شاید دیگه.
نازیلا چشماش به خاطر سکس خواب آلود شده بود ولی خوشحال بود. قبل از اینکه آرایش کنه دوتایی همو نگاه کردیم و لبخند زدیم و بغل کردیم همو. چن دقیقه پیش هردومون عجیب ترین، خاص ترین و ممنوعه ترین ارضای زندگیمونو تجربه کرده بودیم و حال خوب و عجیبی داشتیم. من از لبای نازیلا بوسیدمو یادم افتاد کیوان تازه لبای زنمو مکیده بود و منم لبای نازیلارو مکیدم. آب کمرشم رو صورت و دور دهن نازیلا با اینکه دستمال کشیده بود، خشک شده بود و با لیسیدن صورت نازیلا گاهی ته مزشو میشد حس کرد. حس عجیبی بود. من از کیوان متنفر بودم و دشمنم بود ولی حالا زنمو کرده بود و من ته مونده آب کمر و دهنشو از رو صورت زنم لیس میزدم.
نازیلا که آرایش کرد و به خودش رسید، نشستیم کلبه بدون اینکه با هم حرف بزنیم سرمون تو گوشی بود. به این فک می کردم که ینی الان داره به کیوان پیام میده؟ آخه لحظه ای که از کلبه اش خارج میشد کیوان شماره نازیلارو گرفت. خلاصه یه ۴۵ دقیقه ای نشستیم تا امیر و نگار که سالاد ماکارونی و کشک بادمجون آورده بودن صدامون کردن بریم دور هم شامو بخوریم. موقع شام حواسم به کیوان و زنم بود ولی اونا محتاط بودن و چیزی بروز نمیدادن. یکم شب خنک بود و هر دو با لباس های پوشیده نشسته بودن ولی تو ذهن من همش صحنه بدنای لختشون تو بغل همدیگه، تضاد رنگ بدنشون و تلمبه ها جیغای نازیلا مرور میشد. به خصوص صحنه ای که رو هوا نازیلارو با اون شدت میکرد جلو چشام بود و همش به نازیلا نگاه میکردم و باورم نمیشد. یکی دو ساعت پیش یه همچین صحنه ای رو رقم زده بود.
اون شب حسابی خسته بودیم و بعد از شام زود رفتیم کلبه هامون تا بخوابیم. من و نازیلا بدون هیچ تلاشی برا سکس شب بخیر گفتیم تا بخوابیم. نازیلا خوابش برد ولی من نه. یهو یه حس خیلی بدی بهم دست داد و از کلبه زدم بیرون. شروع کردم به قدم زدن. از کنار یه کلبه رد شدم صدای خنده مهرداد و الناز میومد. از کنار بعدی که رد شدم از کلبه فرشاد و مهدیس صدای ناله های مهدیس میومد. مهدیس خیلی شبیه ماهور الوند بودو با خودم گفتم خوش بحال فرشید. بدون ازدواج داره مهدیسو میکنه. من که ازدواج کردم زنمو یکی دیگه کرد و الان که همه بیدارن اون خوابیده. برگشتم به کلبمون. دراز کشیدم حدود نیم ساعت داشتم فکر می کردم به اتفاق مهم امروز ولی از خستگی خوابم برد. ساعت ۶ صب بیدار شدم چشامو وا کردم دیدم نازیلا داره با گوشیش پشت به من داره چت می کنه ولی متوجه بیدار شدن من نشد…
نوشته: سر پنت
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید