این داستان تقدیم به شما
سلام من شهنازم و 41 سالمه و یک پسر 20 ساله و دختر 15 ساله دارم و شوهرم تو یک شرکت مهندسی کار میکنه و بنابر کارش مرتبا درحال رفتن به ماموریت های خارج کشور و داخل کشوره و گاهی پیش میاد که یک ماه کامل خونه نباشه ولی آدم خوبیه و برای من و بچه هام همه چیز اعم از خونه خوب و ماشین و امکانات رفاهی خوب فراهم کرده ولی تنها بدیش اینه که خیلی تو روابط سرده و دقیقا من برخلافش خیلی گرم و هاتم و اکثر وقتا من پیشقدم میشم که گاهی هم حتی میگه الان نه باشه برای بعدا الان خستم و ازین حرفا…
واسه همین یک مدت خودارضایی میکردم که بعدا فهمیدم رو قیافه تاثیر منفی میزاره برای همین ببخیالش شدم از خودم بگم که قدم 166 هست و وزنم 78 کیلو و باشگاه میرم سینه هام سایزش 90 هست و باسنم هم تقریبا میشه گفت بزرگه لگنم هم بخاطر زایمان بزرگ شده چشم هامم درشته و لب های غنچه ای و پری دارم و راستی لیسانس طراحی گرافیک هم دارم خلاصه این ماجرا مربوط به 10 سال قبله زمانی که 31 سالم بود و جوون و شاداب تر بودم و هیکلمم بهتر بود یک روز شوهرم برای یک ماموریت 15 روزه به کیش رفته بود و من و بچه ها تنها بودیم که خالم اومد خونمون و بهم کارت عروسی داد و من رو برای عروسی دخترش که آخر هفته بود دعوت کرد منم گفتم برم لباس بخرم و یک مانتوی فوق العاده تنگ و بدن نمای مشکی که تا دو سانت زیر باسنم بود پوشیدم و یک ساپورت مشکی هم پوشیدم که رون های بزرگم و باسنم و مدل شورتم ازش معلوم بود و موهای مش شدم رو ریختم بیرون و رفتم سمت یکی از پاساژ های غرب تهران که شنیده بودم یکی از مغازه هاش لباس های مجلسی خوبی داره تو راهم کلی تیکه از پیر و جوون شنیدم هنوز هم بهم تیکه میندازن که هیکلم چه خوبه و از سینه ها و باسنم تعریف میکنن که حس خوبی بهم میده خلاصه رفتم تو مغازه و داشتم لباس ها رو میدیدم که پسر خوشتیپ و قد بلندی اومد سمتم و گفت میتونم کمکتون کنم؟پسره داشت با نگاهش منو میخورد و مرتب نگاهش روی سینه هام بود قد پسره حدود 180 بود و تقریبا لاغر بود دماغشو مشخص بود عمل کرده و چشاشم بادومی و سبز بودن با عشوه گفتم دنبال لباس مجلسی زنونه میگردم و اون آقا که اسمش آرمین بود منو برد سمت رگال لباس های مجلسی زنانه و موقع راهنمایی کردنم به اون سمت دستشو مالوند به باسنم خلاصه داشتم نگاه میکردم که اومد سمتم و گفت خانوم خوشگله چیزی نظرتو جلب نکرد؟منم یکی از دکلته های کوتاه و تنگ رو نشون دادم و گفتم اون رو میخوام ببینم اونم برام درش آورد و چسبوندش به بدنم که ببینه اندازمه یا نه لباسو که چسبوند دستشو برد سمت سینه هام و مالید و گفت خب قسمت سینه و کمر که اندازس بعد گفت پشت کن و لباسو برد پشتم و پایین لباس رو باسنم چسبوند و باسنم رو هم مالید و گفت خب اینورم اندازس منم حسابی حالی به حالی شده بودم گفت میخواید برید پرو کنید؟گفتم باشه رفتم داخل و لخت شدم درحالیکه بند سرشونه سوتینم رو درآورده بودم و شورتم پام بود دیدم لباس از باسنم بالا نمیره
اون آقا رو صدا کردم که بیاد کمک و وقتی اومد و منو دید شق کرد و گفت بزارید کمک کنم و در اتاق پرو که خیلی کوچیک هم بود رو بست و و اومد پشتم و کیرش که شق شق بود و کلفتیش رو حس میکردم رو قشنگ مالیده بود به باسنم و من چشام از حال خمار شده بود و اون لباس رو هی میداد بالا و بالا نمیرفت بهش گفتم ممکنه پاره شه ها گفت نه عزیزم من کارمو خوب بلدم و شروع کرد انقدر کیرشو به باسنم مالید و باسنم رو عقب و جلو کرد که لباس به زور بالا رفت قفل سوتینمو باز کرد و سوتینمو کشید بیرون و زیپ لباس رو بست و منو برگردوند و دستشو برد سمت سینه هام که یک ذره از نوک قهوه ای رنگش از لباس زده بود بیرون و گفت سینه های نانازی داری منم با ناز گفتم مرسی بعد قسمت سینه های لباسمو هم درست کرد و به بهونش سینه هامو حسابی مالید و من واقعا تحریک شده بودم 2 ماه هم بود که سکس نداشتم آخر نگاهی تو آینه به خودم کردم و دیدم لباسه خیلی برام کوتاهه و شورتم معلومه و سینه هامم واقعا تحت فشارن و دارم خفه میشم بهش گفتم این لباسه خیلی خوبه ولی شورتم معلومه و خیلی زیادی کوتاهه اونم به بهونه پایین کشیدنش باسنم رو مالید و دستش رو از لای پام رد کرد تا از جلو بکشه پایین کع دستش خورد به کسم و ناخواسته آه کشیدم که اونم حشری شد و با شهوت نگاهم کرد گفتم سایز بزرگترشو نداری گفت نه تموم کردم ولی میاد تا آخر این هفته گفتم آخه واسه پنجشنبه لازمش دارم کی بیام اینجا خونم خیلی از اینجا دوره گفت شمارتو بده هروقت اومد خبرت میکنم منم شمارمو گفتم و تو گوشیش وارد کرد و گفت بزار کمکت کنم لباسو درآری و آروم خودشو چسبوند بهم که برجستگس کیرش رفت بین دو تا پام و دیوونم کرد و نفس نفس میزدم آروم دکولته رو کشید پایین و سینه هام پریدن بیرون و لباس رو داد پایین و از کونم به زحمت ردش کرد و یواش گفت حیف اینجا محل کارمه و رفت بیرون و منو با حال خراب تنها گذاشت منم لباس پوشیدم رفتم خونه و یک خودارضایی درست حسابی کردم همون روز بهم زنگ زد و با هم حرف زدیم و اس ام اس بازی هامون شروع شد و فهمیدم 23 سالشه و اسمش آرمینه و اس ام اس های سکسی بهم میدادیم و اون از بدنم تعریف میکرد که چقدر سکسی بوده و اون روز چقدر با دیدنش حشری شده منم از برجستگی کیرش تعریف کردم که از زیر شلوار مشخص بود چه بزرگه بالاخره گفت اون لباسه سایز بزرگش رسید گفتم بیام مغازه؟گفت نه سختته آدرس بده برات میارم هوا هم گرمه راهتم دوره اذیت میشی قبول کردم و رفتم حموم و حسابی به خودم صفا دادم و آرایش کردم و موهامو سشوار کشیدم و یک ست مشکی که سوتینش تنگ و اسفنجی بود و شورتش هم یک خط باریک پشتم داشت و نازک و تنگ بود پوشیدم و خط کسم واضح بود بعد یک نیم تنه و شلوارک کوتاه پوشیدم که نصف باسنم ازش معلوم بود حتی پسر 10 سالم که منو دید تعجب کرد و گفت مامان چه جیگر شدی گفتم مرسی پسرم مهمون دارم دوستم قراره بیاد بهتره تو بری خونه پرهام(پسر همسایه طبقه پایینی)هرچقدر هم خواستی بمون بالا هم نیا و با پرهام بازی کن اونم از خدا خواسته رفت و دخترمم که 5 سالش بود خوابوندم و در اتاقش رو بستم و منتظر آرمین شدم
آرمین هم اومد و با دیدنم باز شق کرد که خندیدم گفتم بابا بزار بیای تو بعد اونم خندید و اومد جلو و لبم رو بوسید و بغلم کرد و گفت خب نمیخوای لباسا رو امتحان کنی؟گفتم الان صبر کن رفتم براش شربت آوردم و با هم خوردیم و خندیدیم و شوخی کردیم و گفتم خب بیا لباس رو امتحان کنم اونم گفت باشه و رفتیم تو اتاق خوابم و آروم تاپ نیم تنو جلوش درآوردم و اونم داشت با شهوت نگاهم میکرد و خواستم شلوارکمو درآرم که دستمو گرفت و خودش اومد جلو و با آرامش شلوارکمو کشید پایین و جلوش با یک شورت و سوتین بودم لبامو بوس کرد و میک زد و حسابی خورد و دستشو گرفتم و بردمش رو تخت و تیشرتشو درآوردم که دوباره چسبید بهم و شروع کرد ازم لب گرفتن و در همون حال کسمو هم از رو شورت میمالید و و حسابی حشری شده بودیم که رفتم سراغ شلوارش و دگمشو باز کردم و زیپش رو با دهنم دادم پایین و شلوارشو کشیدم پایین و شورتش رو هم درآوردم که کیر شق شدش زد بیرون و شروع کردم مالیدنش و براش ساک زدم و اونم داشت حال میکرد و منم سر کیر و تخماشو میخوردم و اون هم هی کیرشو تو دهنم عقب و جلو میکرد که از دهنم درآورد و منو خوابوند و سوتین و شورتمو درآوردافتاد به جون سینه هام و هی قربون صدقشون میرفت و میمالید و نوکش رو میکرد تو دهنش و میخورد و اطرافش رو زبون میزد و میکرد تو دهنش و میک میزد و منم آه میکشیدم چون خیلی پرحرارت و هیجانی بود و تاحالا تو عمرم همچین سکسی با شوهرم تجربه نکرده بودم کارش که با سینم تموم شد اومد پایین و شروع کرد به لیس زدن و بوسیدن شکمم و رفت پایین و پایین تر تا رسید به کسم و زبونش رو مالید به کسم که برای اولین بار تو عمرم ارضا شدم چون تاحالا شوهرم کسم رو نخورده بود تموم آبم رو خورد و شروع کرد به زبون زدن و چوچولمو با لباش میکشید و زبونش رو میمالید به چاک کسم و و گاز های ریز از لپ های کسم میگرفت و حسابی کسم رو میخورد و منم فقط برای اینکه دخترم بیدار نشه جیغ نمیزدم کسم خیس خیس خیس بود که ناله زدم بکن توش و اونم کیرش رو آورد جلو و مالید به در کسم و هی میمالید که واقعا داشتم از شدت حشریت میمردم و بلندتر ناله زدم بکن توش اونم گفت چشم و کیر کلفتشو با فشار کرد تو کسم و اومد روم و ازم لب میگرفت و همزمان که داخلش بود چوچولمو میمالید و کیرشو تو کسم تکون تکون میداد که بعد چند دقیقه دوباره ارضا شدم و اونم ارضا شد و آبش رو ریخت تو کسم و از شدت داغیش یک آه بلند کشیدم که گفت جون دلم خوشت اومد؟گفتم عالی بود و برخلاف شوهرم که بعد سکس میخوابید اون منو بغل کرد و بوسم کرد و حسابی نوازشم کرد و با هم خوابیدیم و بعد 1 ساعت بلند شدیم و دوش گرفتیم که تازه یادم افتاد واسه لباس پوشیدن اومده بود اینجا و لباس رو تنم کرد عالی عالی بود سینه های درشتم افتاده بودن بیرون و یک ذره با نوکشون فاصله داشتن و برجستگی کونم هم کاملا مشخص بود و پاهای قشنگ و خوش تراشم بیرون بودن و کلا هیکلم توش عالی بود…
آرمین که اومد و منو اونجوری دید تحمل نیاورد و پرید روم و لباس رو درآورد و وحشیانه سینه ها و لب ها و گردنم رو خورد و با ولع کسمو زبون زد و خورد و من ارضا شدم و سرآخر هم تو کسم کلی تلمبه زد و دوباره هردو ارضا شدیم و بیحال بیحال بودیم که دیگع دخترم بیدار شد و اون هم لباس هاش رو پوشید و گفت میره خونه و گفت لباس هم هدیه من به تو و حسابی از هم لب گرفتیم و اون رفت ولی ارتباط ما همچنان ادامه داشت و دیگه شیطنت و حشریتم رو با اون خالی میکردم و با روش های مختلف منو میکرد به خصوص وقتی شوهرم نبود گاهی در روز 3 4 بار سکس داشتیم یکبارم درحالیکه کیرش تو کسم بود خوابیدیم که خیلی عالی بود یک مدت هم عادت کرده بود درحالیکه روشم و کیرم تو کسشه انقدر سینه هامو بخوره تا بخوابه که واقعا جزو بهترین لذت های عمرم بود و سکس ما تو جاهای مختلف مثل حموم آشپزخونه مبل ادامه داشت و 69 پوزیشین مورد علاقم بود که اولین بار برام به کارش برد و با اون بارها ارضا شدم تنها مشکلم بچه هام بودن که پسرم رو میفرستادم خونه عمه اش یا همسایه یا مادرم…دخترمم که تو خونه بود و تو اتاقش و ما رو نمیدید و همیشه مشغول بازی و تلویزیون بود ارتباط ما 3 سال طول کشید که اون 3 سال بهترین سال های عمرم بود و واقعا فهمیدم سکس چیه و وقتی ارضام میکرد راحت تر به کارام میرسیدم و با شوهرم بهتر بودم و با بچه هام خوش اخلاق تر ولی درنهایت بعد 3 سال دیدم که بچه هام بزرگتر شدن و ممکنه بفهمن و دخترم هم چندباری تو خونه دیده بودتش و پرسیده بود کیه که گفتم دوست باباس خلاصه بهش گفتم رابطه رو تموم کنیم و بریم سراغ زندگیمون و اون هم 26 سالش شده بود و وقت ازدواجش بود.
چون بهم وابسته شده بودیم جدا شدن یهویی سخت بود که اوایل سکس رو کنار گذاشتیم و صحبت های معمولی داشتیم با اینکه برام سخت بود ولی به هر زحمتی بود تحمل میکردم اونم براش سخت بود و دو ماه بعد جدایی با یک دختر فوق العاده سکسی که منشی مطب بود نامزد کرد و دیگه حرف زدن عادیمون رو هم قطع کردیم ولی 6 ماه بعد دو شب قبل عروسیش بهم زنگ زدیم و قرار گذاشتیم خونه من و یک دور دیگه سکس طولانی و زیبا برای خداحافظی کردیم که واقعا مزه داد و دیگه واقعا ازش بیخبر شدم و مغازش هم نرفتم تا 4 سال پیش که رفتم اون پاساژ و مغازش بسته بود و از مغازه بغلی که دوستش بود درموردش پرسیدم که گفت زنش زایمان کرده و مغازه رو بسته و ته قلبم براش خوشحال شدم بعدها هم دیگه گوشیم له شد و سیمکارت و گوشی جدید خریدم و خونم رو هم عوض کردیم و کاملا بیخبر از هم موندیم اینم داستان واقعی از بهترین روزهای زندگی من که توشون فهمیدم سکس چیه و چقدر لذت بخشه و اونو مدیون آرمین هستم
نوشته: شهناز
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید